کشاورزی الاغ پيری داشت که يه روز به صورت اتفاقی ميفته توی يک چاه بدون آب
کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو ازتو چاه بيرون بياره، برای اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشه
کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زودتر بميره و زياد زجر نکشه
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ريختند، اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش رو می تکوند و زير پاش می ريخت و وقتی خاک زير پاش بالا می آمد سعی ميکرد بره روی خاک ها
روستايی ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا اومدن ادامه داد تا اينکه به لبه ی چاه رسيد و بيرون اومد
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
مشکلات زندگی مثل خاک بر سر ما می ريزند و ما مثل هميشه دو انتخاب داريم. اول اينکه اجازه بديم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اينکه از مشکلات سکويی بسازيم برای صعود