هفده کاری که استرس را شدیدا کاهش داده
و سطح انرژی را بالا میبرد
یک . نوشتن
دو . خلق اثر هنری مخصوصا نقاشی
سه . دویدن
چهار . مراقبه
پنج. لمس کردن درخت
شیش. آواز خواندن
هفت. رقصیدن
هشت . عشق ورزیدن
نه . لمس کردن زمین، خاک و سنگ
ده . گرمای آتش
یازده. حمام کردن
دوارده. یوگا
سیزده. ماساژ گرفتن
چهارده . ارتباط با حیوانات
پونزه . خوابیدن
شونزه . خندیدن از ته دل
هفده . گوش دادن به موسیقی کلاسیک
@~@~@~@~@~@
چگونه در کارهای منزل به همسرمان کمک کنیم
(ویژه آقایون)
😎
در خوردن غذا با او همکاری کنید
کانالهای تلویزیون را شما عوض کنید
موقعی که همسرتان مشغول تمیز کردن زمین و جارو کردن است، پایتان را بلند کنید که زیر پایتان را نیز جارو بکشد
☺️
با آواز خواندن در حمام ، موجبات شادی همسر دلبندتان را فراهم آورید
وقتی همسرتان در آشپزخانه مشغول پخت غذاست، گاهی به آشپزخانه سرزده و با ناخونکزدن به غذا به او در پخت غذای خوشمزهتر و لذیذتر مشاوره دهید
بعد از غذا بگویید نمیخواد الان ظرفارو بشوری ، بعدا بشور
😂😂
برای هر بار آب خوردن ، یک لیوان بردارید و در آن آب بخورید تا همسر شما بهانهی کافی برای آببازی داشته باشد 😂
موقع پاک کردن سبزی، زنتان را تنها بگذارید تا بتواند در آرامش و با تمرکز، سبزیها رو پاک کند 😂
موقعی که خانومتان در حال پاک کردن شیشه ها هست، از پشت شیشه شکلک دربیارید تا خستگی اش در برود 😊😂
من ازهمینجا از همهی آقایونی که اینقدر تو خونه به خانوماشون کمک میکنند، تشکر میکنم ...خسته نباشین واقعا...خداقوت😂😂
@~@~@~@~@~@
یه روز ملا نصر الدین داخل حموم آواز میخوند به نظرش اومد که خیلی صداش قشنگه
:khak: :khak:
افسوس میخورد که چرا زود تر از این متوجه چنین هنری در خودش نشده بوده
بعد از حمام به کاخ پادشاه رفت و گفت میخواهم یکی از استعداد هایم که تا به حال امیر از آن آگاه نبوده را برایتان آشکار کنم
پادشاه گفت چه استعدادی ؟
ملا نصرالدین گفت صدای زیبایم
پادشاه گفت بخوان مانعی نداره ؛ ما هم لذت میبریم
ملا نصرالدین گفت برای خواندنم یکی از دو شرایط رو برام آماده کنید
یا یک خمره بزرگ که مقداری آب داخلش باشه یا خزینه ی حمام
پادشاه گفت خزینه ی حمام که ممکن نیست ولی میگویم برایت خمره ایی بیاورند
درون خمره ایی کمی آب ریختن و آوردن ؛ ملا نصرالدین سره خودش رو داخل خمره کرد و شروع کرد با صدای نکره و دلخراشش به آواز خواندن
پادشاه که خیلی از صدای منفور ملا نصرالدین عصبانی شده بود دستور داد تا نگهبان ها دست خود را با آب درون خمره خیس کنند و به ملا نصرالدین سیلی بزنن تا وقتی که آب خمره تموم بشه
نگهبان ها همه به صف شدن و شروع کردن دست خود را خیس کردن و سیلی زدن به ملا نصرالدین
ده تایی سیلی نخورده بود که ملا نصرالدین سر به سجده و شکر خدا کرد
*shokr*
پادشاه گفت علت شکر و سجده ات چیه ؟؟
ملا نصرالدین گفت داشتم فکر میکردم اگه خزینه رو برام آماده میکردین سالیان دراز باید سیلی میخوردم و این جمعیت بیچاره رو باید الاف خودم میکردم
*gerye* *gij_o_vij*
پادشاه ازین حرف ملا خنده اش گرفت و او را عفو کرد