♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ️شغالی مرغی از خانه پیر زنی دزدید. پیر زن در عقب او نفرین کنان فریاد میکرد: ای وای! مرغ دو منی مرا شغال برد شغال از این مبالغه سخت در غضب شد و از غایت تعجّب و غضب به پیر زن دشنام داد. در آن میان روباهی به شغال رسید و گفت: چرا این قدر بر افروخته ای ؟ گفت: ببین این پیرزن چه قدر چقدر دروغگو و بی انصاف است. مرغی را که یک چارک هم نمیشود دو من میخواند.روباه گفت: بده ببینم چه قدر سنگین است وقتی مرغ را گرفت روی به گریز نهاد و گفت به پیرزن بگو مرغ را به پای من چهار من حساب کند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥