*~~~~~~~~* با سلام خدمت آموزگار خوب و دوستان عزيزم ديشب يلدا به ما خيلى خوش گذشت .دور هم بوديم و تا تونستيم خورديم و خنديديم ،فال هم گرفتيمالبته پدرم ميگفت شايعه شده كه هندوانه ها را یه كسايى ارزون خريدن و انبار كردن كه گرون بفروشن،به همين دليل من نخريدم تا با مفاسد اقتصادى مبارزه كنممادرم هم گفت: خوب كارى كردى و به من گفت عكس يك هندوانه بكش بگذاريم تو سفره يلدا، منم كشيدم خوشگل شدمامان گفت: تو روزنامه خوندم كه دونه هاى انار دل درد مياره، براى همين نخريدممادر من خيلى به سلامتى خانواده اهميت ميدهد. خواهرم عكس يه انار رو از تو روزنامه كند گذاشت تو سفره، يه انار بزرگ که دونه هاش سياه بودمامان گفت: شب نميشه آجيل خورد سر دلتون سنگين ميشه و خوابهاى بد مي بينيد براى همين فقط نخود چى و كشمش خريدم كه خيلى هم خاصيت دارد .مادرم خيلى مهربان است مادرم گفت: رفتم ميوه فروشى كه ميوه بخرم خيلى شلوغ بود منصرف شدم .مامان پرتقال و سيبى رو كه داشتيم مثل گل درست كرده بود و توى بشقاب چيده بود خيلى قشنگ شده بود دلمون نميامد بخوريم ولى مامان گفت: بخورين كه نمونه ميكروب ميگيره مامانم خيلى با سليقه هست بابا آخر شب فال حافظ گرفت، همش يادم نيست ولى اولش ميگفت: مژده اى دل كه مسيحا نفسى ميايدخلاصه يلداى خوبى بود ،چون ما دل درد نگرفتيم، خوابهاى بد هم نديديم، تازه با مفاسد اقتصادى هم مبارزه كرديماين بود انشاى من اميدوارم خوشتان آمده باشدمعلم گفت: آفرين پسرم خوب بود اينم يه نمره بیستدانش آموزى از ته كلاس گفت: آقا اجازه سرما خوردين؟ معلم گفت: چطور ؟ شاگرد گفت: آخه آقا اجازه... از چشمتون داره اشك مياد معلم گفت: آره يادم نبود كه سرما خوردم *~~~~~~~~*