آیا میدانستید که 25 درصد فندق جهان برای شرکت نوتلا مورد استفاده قرار میگیرد. ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید سرود ملی هلند یکی از قدیمی ترین سرودها در جهان و سابقه آن به قرن شانزدهم برمیگردد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید شهر هوتن در هلند به دلیل استفاده اهالی آن از دوچرخه یکی از پاک ترین و امن ترین شهرهای دنیاست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که هلند یکی از شش کشور موسس اتحادیه اروپا بوده است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یا میدانستید مرتفع ترین نقطه هلند فقط 321 متر بالاتر از سطح دریاست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید وقتی که ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست خورد و تسلیم شد امپراتور ژاپن شخصا و از طریق رادیو خبر را پخش کرد و این اولین باری بود که مردم ژاپن صدای امپراتور کشورشون رو میشنیدند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که ژاپنی ها باور دارند که گربه های سیاه خوش شانسی ببار می آورند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که 37 درصد کسانی که در شهر نیویورک زندگی میکنند در کشورهای دیگه به دنیا آمده اند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید دیوید بهکام مبتلا به اوبیتا فوبیا یعنی از پرنده ها ترس دارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید در ژاپن کافی شاپ های جغد وجود داره و در هنگام نوشیدن و یا خوردن میتونید با جغد های زنده سرگرم بشید و بازی کنید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید بخاطر گرم شدن کره زمین گل های خوشبو بوی کمتری در فضا منتشر میکنند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید خودکشی در انگلیس غیر قانونی بود و اگه کسی رو هنگام خودکشی دستگیر میکردند به اعدام محکوم میکردند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که خندیدن و حتی لبخند زدن باعث خوشحالی مغز میشه و طول عمر و به ارمغان میاره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید شیر اسب های آبی صورتی هستند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید دولت آمریکا یک بیمارستان در شهر لاس وگاس را موقتا تعطیل کرد ، چون کارکنان این بیمارستان بر سر زمان مردن بیمارها با هم شرط بندی میکردند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید معنی سئول پایتخت کره جنوبی به زبان همان کره ای ها همان پایتخت میشه ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که وزن یک فیل از وزن زبان یک وال آبی کمتره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که با تعویض به موقعه روکش بالش میشه جلوی پیشرفت و بیشتر شدن جوش های صورت و آکنه رو گرفت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانید یک گروه پلیس مخفی در شهر دیتردیت آمریکا که خودشون رو ساقی مواد مخدر جا میزدند سعی کردند یک گروه خریدار مواد مخدر رو دستگیر کنند ولی در نهایت فهمیدند اون گروه هم خودش یه گروه از پلیس مخفی های دیگه از شهر دیترویت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید طبق آخرین تحقیقات درصد طلاق در زوج هایی که مراسم عروسی ساده و کم خرجی داشتند بسیار کمتر از زوج هایی هست که عروسی های بزرگ و گرون قیمت برگزار کردند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تا یک آیامیدانید دیگه خدانگهدار ♡____♡
درانگلستان تمام تاکسی های کرایه باید 1 عدد یونجه و 1 کیسه جو در خودرو همراه داشته باشند این قانون از زمان درشکه های کرایه این کشور بر جای مانده است *********◄►********* آرژانتین، از معدود کشورهاییست که بجای استفاده از عکس مشاهیر، از تصویر حیوانات روی اسکناس استفاده میکند *♥♥♥♥*♥♥♥♥* امپراطوری عثمانی در حفظ اسرار وسواس شدید داشته بسیاری از سلاطین، کر و لالها را برای کار در دربار استخدام میکردند تا حتی نتوانند فالگوش بایستند، چه برسد به اینکه اطلاعات درز دهند *********◄►********* ۰شرکت " رولزرویس " ربات های سوسک نمایی را ابداع کرده که در موتور هواپیما میچرخند و مشکلات احتمالی را بررسی و اعلام میکنند، با این ربات دیگر نیازی به خارج کردن کل موتور هواپیما برای تعمیر نیست *♥♥♥♥*♥♥♥♥* تمساح ها گرما را از طریق دهان خود حس میکنند چون آنها عرق نمیکنند و دارای هیچ غدد عرق نیستند *********◄►********* آب رودخانه ای در جنگل های آمازون به قدری داغ است که به نقطه جوش رسیده و می توان در آن چای درست کرد مردمان آن جا معتقدند که دلیل گرمای آب اژدهای خوابیده در کف آن است *♥♥♥♥*♥♥♥♥* میزان فشار اکسیژن در رحم مادر در حدی پایین میمونه که جنین 95% اوقات خواب باشه این فشار کم اکسیژن برابر با میزان فشار اکسیژن بالای کوه اورسته *********◄►********* جالبه بدونید مخترع تلویزیون یعنی Philo T Farnsworth هیچگاه به فرزندانش اجازه نداد تلویزیون تماشا کنند او یک بار به پسرش گفت هیچ چیز مفیدی در تلویزیون وجود ندارد و نمیخواهم حتی فکر دیدن برنامه هایش در سرتان باشد استیو جابز موسس کمپانی اپل هم به فرزندانش اجازه استفاده از آیپد رو نمیداد *♥♥♥♥*♥♥♥♥* محققان دانشگاه IMIT ملبورن دریافتند حشراتی مانند زنبور عسل و زنبور اروپایی با استفاده از مکانیزم های بصری شبیه به انسان قادرند چهره یکدیگر را با دقت بالایی تشخیص دهند *********◄►********* بیشتر خاکی که زیر تخت شما بعد از مدتی جمع میشود در واقع تجمع سلول های مرده ی سطح پوست شما هستن نه خاک *♥♥♥♥*♥♥♥♥* اگر شما قرار بود در تاریکی مطلق زندگی کنید بدن شما خود را با روز های 48ساعته مطابق می کرد طوری که 36ساعت بیدار مانده و 12 ساعت می خوابیدید *********◄►********* در سالهای 1400 ، آفریقایی ها زنبورهای قاتل را برای محافظت از روستاهای خود در برابر بازرگانان آموزش می دادند *♥♥♥♥*♥♥♥♥* بسیاری از زنان ژاپنی از اینکه صدای ادرار کردنشان شنیده شود شرمسار میشوند بسیاری از زنان، برای اینکه این صدا شنیده نشود سیفون توالت را در هنگام عمل توالت باز نگه میدارند که آب زیادی هدر میرود پس کالایی با مارک «اوتوهیمه» آمد که با فشار دکمه ای صدای فلاش پخش میشود *********◄►********* در قدیم تار ویولن را از روده گوسفند درست میکردند که گاهی اوقات به دور آن مس یا نقره میپیچیدند گرچه امروزه این سیمها مرسوم نیست اما ویولونیستهای کلاسیک بدلیل صدای گرم آنها را ترجیح میدهند
تلویزیون یه وسیله ای بود که از دوره ی شاه وارد خونه های ایرانیها شده بود اما اون زمان یه کالای تجملی بود که خیلیا نداشتن ممکن بود توی یه محله یک خونواده ی متمول فقط تلویزیون داشته باشه اون تلویزیون ها هم سیاه و سفید و لامپی بودن یعنی بجای ترانزیستور داخلشون از لامپ خلأ استفاده شده بود اکثرا هم کمد دار بودن و بعد از ده دقیقه روشن شدن،تصویرشون شفاف میشد علتش هم این بود اون لامپهای داخلش اول باید گرم میشدن تا تصویر نشون میداد ^^^^^*^^^^^ تو دهه ی شصت شرکت پارس شروع کرد به مونتاژ تلویزیونهای چهارده اینچ سیاه و سفید که فقط هم باند VHF رو داشتن اون وقتا تازه شبکه ی دو تاسیس شده بود و با سریال ژاپنی سالهای دور از خانه و یا همون اوشین کار خودشو شروع کرده بود این تلویزیونها به نسبت بهتر از اون مدلهای لامپی قدیمی بود و کم کم باعث شد این جعبه ی جادویی بین ایرانیها همه گیر بشه ^^^^^*^^^^^ یه جور تلویزیون دیگه هم بود رنگی بود یعنی بجا تصاویر سیاه و سفید..اونا رو رنگی نشون میداد حالا بگذریم که بعضی از فیلمهای اون زمان از شبکه سیاه و سفید پخش میشدن این مدلهای رنگی هم از دو صورت خارج نبودن اول افرادی بودن که دستشون به دهنشون میرسید و بقولی مایه دار بودن اینها اکثرا تلویزیونهای پارس 24 اینچ داشتن یعنی اوج عشق و حال تماشای تلویزیون با صفحه ی بزرگ و رنگی *** *** ^^^^^*^^^^^ دوم جماعتی که سفر حج رفته بودن و اصطلاحا حاجی بودن این عده از کشور عربستان یه تلویزیون رنگی میخریدن و بعنوان سوغات میاوردن ایران اکثر این تلویزیونها هم مارک سونی بودن یعنی اگه تو خونه ای میرفتی و یه تلویزیون رنگی سونی که گاها ریموت کنترل هم داشتن اونجا میدیدی باید احتمال صددرصد میدادی که طرف حاجی باشه و اینم سوغات حج ش بوده *** *** ^^^^^*^^^^^ اما با همه ی این داستانها اکثرا با همون تلویزیونهای سیاه و سفید پارس یا بیجینگ چینی سر میکردیم و این جناب تلویزیون یه اجر و قرب عجیبی هم برا خودش داشت اوایل دهه ی هفتاد یه تَلق هایی هم مد شده بود که رنگی بودن این تلق ها مث عکسهای رادیولوژی بودن با این تفاوت که بصورت راه راه چندین رنگ داشتن حالا ملت همیشه در صحنه اینا رو روی لامپ تصویر تلویزیونهای سیاه و سفید میچسبوندن تا مثلا تصاویر رنگی بشه رنگی هم میشد..البته بصورت ثابت..یعنی یه قسمت تصویر همیشه سبز یا قهوه ای یا زرد بود ^^^^^*^^^^^ اوایل دهه ی هفتاد این مدل تلویزیونها کم کم نسلشون منقرض شد و جاشونو به تلویزیونهای سری جدید دادن چون شبکه ی سه هم وارد میدون شده بود و چون رو باند UHF برنامه پخش میکرد.اون مدل قدیمیها این اپشن رو نداشتن البته بغیر اونایی که سوغات حج بودن ^^^^^*^^^^^ یه چیزی هم که همیشه همراه تلویزیونها بود آنتن تلویزیون بود که روی پشت بام نصب میشد *** *** *** برا تلویزیون رنگی و سیاه و سفید هم فرق داشت تازه یه مکافات هم بود تنظیم کردن انتن و روی یک جهت ثابت نگه داشتن اون انتن لعنتی هیچی دیگه فقط میشه گفت یادشون بخیر *@@*******@@* دهه شصتیا ◄
یکی از فانتزیهای بچه های دهه ی شصت که همیشه مث یه رویا بود براشون و بیشترشونم توی رسیدن بهش ناکام میموندن دوچرخه بود ^^^^^*^^^^^ اون وقتا مث حالا نبود تا بچه ها چیزی بخوان مث برق و باد براشون آماده بشه این داستان دوچرخه هم از اون مواردی بود که تقریبا همه ی بروبچ دهه ی شصت یه مدتی از عمرشونو درگیرش بودن یه عده ای از بچه ها کسایی بودن که به دوچرخه و دوچرخه سواری میرسیدن و از دوحالت خارج نبود اول اونایی که از ما بهترون بودن و باباهاشون مایه دار بود معمولا بهترینها رو داشتن از اسباب بازی تا لوازم التحریر لوکس و آتاری و خلاصه همه چی دوچرخه هم داشتن..اونم چه دوچرخه ای خب دیگه بقول قدیمی ها دارندگی و برازندگی اکثرا هم از این دوچرخه کورسی های دنده دار داشتن و اوج صفا سیتی مال اونا بود ^^^^^*^^^^^ دوم بچه هایی که طبق عرف دهه ی شصت خانوادشون مث پادگان بود و جمعیتشون زیاد بودن این گروه یه دوچرخه مال باباشون بود که همشون بغیر مادراشون سوارش میشدن امکان داشت اگه عرف اون زمان اجازه میداد حتی مادر خونه هم سوار بشه و باهاش برفت دم مغازه ^^^^^*^^^^^ اکثرا هم اونا دوچرخه هاشون از این دوچرخه های 28 اطلس هندی و یاماهای ژاپنی یا هرکولِس بودن این دوچرخه ها معمولا یه ترک بند هم داشتن که خیلی کارایی داشت مثلا برا جابجایی افراد خونواده نقش نفربر رو ایفا میکرد مث یه اسب نجیب کارشو انجام میداد یا برا حمل بار تریلی میشد و مث قاطر انجام وظیفه میکرد ^^^^^*^^^^^ الا ایحال همیشه این دوچرخه ی لامصب یه رویایی بود برامون شاید رویای ازدواج دهه ی شصتیها هم از همین دوچرخه نشأت میگرفت و هیچوقتم به واقعیت نزدیک نمیشد چه قولهایی بهمون میدادن که اگه امسال قبول بشی برات دوچرخه میخرم اگه شاگرد اول شدی برات دوچرخه میخرم اگه امسال بمیری برات دوچرخه میخرم البته باباهامونم تقصیری نداشتن مث حالا فراوونی نبود اونا هم باید یه پادگان آدم رو نون میدادن ^^^^^*^^^^^ یه عده ی دیگه هم بودن که صاحب دوچرخه میشدن اونا هم بچه هایی بودن که تابستونا موقع تعطیلی مدارس سر کار میرفتن و پولاشونو جمع میکردن و بعد چندسال کار کردن صاحب دوچرخه میشدن این گروه بیشترین تعداد اون نسل بودن که به آرزوی دوچرخه دار شدن میرسیدن و چه کیفی داشت اینکه دوچرخه مال خودت باشه ^^^^^*^^^^^ این داستان دوچرخه برا نسل دهه ی شصت خیلی خاطره انگیز بود آرزویی که به رویای محال شباهت داشت و برا رسیدن بهش باید از هفت خان رستم و پل صراط و جنگهای جهانی و همه ی مصیبتهای نسل بشر یکجا عبور میکردیم تا شاید بهش میرسیدیم ^^^^^*^^^^^ دهه شصتیا ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ساعت ۵ و نیم بود با ی دست پر با خاله و مامانشو دخترخاله هاش وارد خونه عزیزش شدن.....با اینکه چندمین سال بود که بالن آرزو ها میخریدند بازم برای بالا بردنش لحظه شماری میکرد ساعت ۷ همه پایین رفتن.....قبلا بالا بردن بالن رو تو یه انیمه ژاپنی دیده بود.. دلش میخواست مثل اون باشه....بالن رو داشتن روشن میکردن،،آرزوهاش رو تو یه ورق کوچیک به بالن چسبونده بود...ولی،، بالن بالا نرفت..فقط یه آبشاری کوچیک داشتن که اونو روشن کردن...بغض گلوشو گرفته بود....وقتی همه بالا رفتن آروم آروم اشکاش جاری شدن...بعد برای گرفتن نون رفت و وقتی برگش با یکی از دخترخاله هاش و دایی خودش رفتن تو اتاق تا کارتون ببینند...کلی خجالت کشید...چون همه آرزوهاشو خونده بودن..مخصوصا سومی که از همه خصوصی تر بود....ولی کارتون اینقدر خندهدار بود که یادش رفت...و خندید ساعت ۹ بود که داشت میرفت که بخوابه...که یهو یادش اومدچندتا بادکنک هلیومی تو پارکینگشون هست...بدو بدو به سمت پارکینگ رفت و یه نارنجیشو برداشت...آرزو هاشو دوباره نوشت و به بادکبه چسبوند و اونو از پنجره بالا داد.....بادکنک اونقدر بالا رفته بود که دیگه قابل دید نبود...و بعد دخترک با خیال راحت خوابید ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ چهارشنبه سوری سال ۹۷ تازه داستان خودم بود😂😂۱۱ سالمم هست
o*o*o*o*o*o*o*o یکی بود یکی نبود این داستان زندگیه ماست همیشه در همه جا یکی بوده و دیگری نبوده هیچ قصه گویی داستان را اینگونه آغاز نمیکند یکی بود،دیگری هم بود،همه باهم بودیم این داستان برای ما یک قانون طبیعی شده برای هر موضوعی حتی عزیزانمان را هم تبدیل به هیچ و نیستی کنیم زندگی کردنمان تبدیل شده به یک مسابقه و حاضریم به خاطر بدست آوردن مدال پیروزی باهم بجنگیم اما تابه حال کسی گفته همه باهم برنده هستیم؟ 😶😶 o*o*o*o*o*o*o*o
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم