test
test
test
test
test
test
test
test
به نام خالق زیباییها
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
جرقههای کوچک این رمان در بهمن سال نود و شش در ذهنم شکل گرفت
بعد مدتی هرشب قبل از اینکه بخوابم اندکی به ایدهام میاندیشیدم
ان زمان چیزی بیشتر از یک سرگرمی نبود ولی ارام ارام این تصور حقیر شروع به رشد کرد تا اینکه اولین نسخه این رمان را در فروردین نود و هفت برای مدرسه نوشتم که نگارش بسیار ضعیف و اماتوری بود ولی با این حال با تشویق معلمان و دوستانم همراه شد که مرا بسیار مصممتر کرد
زمان گذشت تا اوایل سال نود و هشت رسیدیم، در ان دوره چندین بازرس که کارهای نشر نیز انجام میدادند، در کلاس ادبیات ما حضور یافتند.
که به توصیه معلم ادبیاتم که (قدر شناس ایشان هستم) انها مرا شناختند و متوجه
شدند؛ دستی به قلم دارم و قول دادند پیگیر چاپ کتابم باشند
همه چیز عالی پیش رفت و قرار بود رمان در تابستان نود و هشت چاپ شود، اما دوستی نصیحتی به من کرد که بابت ان دین زیادی به او دارم؛
او گفت: رمان جای توسعه بسیاری داره و بهتره الان چاپ نشه
تا به سطحی بالایی برسه.
من به خاطر اندرز دوستم و شرایط ان هنگام پیشنهاد نفیس چاپ را رد کردم
که افرادی بسیاری به من گفتند، کاری بسیار احمقانه انجام دادم؛ ولی الان از کار ان روز هیچ پشیمان نیستم بلکه خرسند نیز هستم، در طی ان یکسال تا به حال اثار بسیاری را مطالعه کردم و اصول بسیاری را یاد گرفتم؛ رمان نیز در این مدت پیشرفت چشمگیری داشت
اکنون در مرداد گرم و سوزان که با پیشتازی کرونا همراه است، تصمیم به انتشار ان گرفتم؛ شاید اگر در وضعیت اندکی مناسب تر بود رمان را چاپ میکردم، اما در چنین وضعیتی این امر مقدور نیست
*~*****◄►******~*
اما بیاید سرتان را درد نیارم و به موضوع اصلی بپردازم: چرا باید این رمان را بخوانم؟؟؟؟؟
که سوالی بسیار مهمی است، رک و خلاصه بگویم؛
اگر نخوانی غیر ممکنها و شرایط زندگی همچنان بزرگترین کابوس هرشبت خواهد بود؛
اما اگر بخوانی در مواجه با غیر ممکن ها پوزخند میزنی و شانس این را داری که از دریچه دید شخصیت های کتاب که با دیگر شخصیت های رمان ها تفاوتی بسزا دارند، دنیا را بنگردید
در واقع به این دلیل میگویم متفاوت که شما را در این رمان همراه افرادی
میکنم که برایش
البته اگر همه را من بگویم که دیگر صفایی به خواندن ندارد!!!!
بخوانید رمان را تا بدانید که از هیچ همه چیز میسازیم
غیرممکن و قوانین دنیا که دیگر چیزی نیست!!!!
و محدودیت ها را نامحدود میکنیم
من زمانی که ترس در تمامی سلول هایم رخنه میکند؛
خودم را شخصیت اول رمان فرض میکنم و ان زمان
برایم معجزه رخ میدهد؛
شما هم بخوانید تا متوجه منظورم شوید...
به نام خدایی که در همه حال نظاره گر ماست
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
سلام به تمامی افرادی که این نوشته را می خواندند و
قرار است تا پایان رمان مرا همراهی کنند
^^^^^*^^^^^
درباره اسم رمان باید توضیح کوتاهی بدهم تا درک ان و ارتباطش با کتاب در اول مشخص شود
*~~~~~~~~*
لغت ضرب الاجل که معمولا به اشتباه ضرب العجل نوشته میشود؛
به معنی تعیین وقت برای ادای دین یا انجام دادن کاری مهم،
مدت نهادن مدتی برای انجام کاری مهم؛ غالبا ترجمه می شود.
و کلمه دیگر اعجوبه که کم و بیش همگی مان ان را شنیدهایم.
این لغت نیز همواره به شیوه های غلط نگارش میشود،
به طور مثال افرادی این واژه را به صورت عجوبه یا اجوبه مینویسند که
کاملا معنایی متفاوت با اعجوبه دارد.
اما بحث ما بر سر معنی واژه اعجوبه هست، مفهوم اعجوبه به این معناست که کسی با توانایی ها و ویژگی هایش مردم را به تعجب می اندازد؛ شخصی عجیب و نابغه ولی اگر بخواهیم این دو لغت را باهم معنی کنیم چنین معنی می دهد: اعجوبه در مدت معیین کاری انجام میدهدکه تفکر تعدادی از مردم نسبت به موضوعی کلا دگرگون میشود، تفکر حال درباره ان موضوع هیچ شباهتی و تفکر قبلی ندارد.
این یعنی ضرب الاجل اعجوبه
*~*****◄►******~*
در اینحا سوال پیش می اید که ایا همه اعجوبهاند؟
و واقعا چه کسی میتواند اعجوبه حقیقی باشد؟
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
از نظر شما سقف غیر ممکنتون چقدره؟؟؟؟
مثلا فکر میکنید گرفتن مدرک دکترا در یک سال غیر ممکن باشه
یا خواندن هزار رمان بلند در یک ماه
یا مثلا دوازده سال دانش اموختگی را
تنها در دو سال طی کنی
الان حتما می گید این تخیلات غیرممکن قشنگی، اره؟؟؟؟؟
هیچ کدومش نه تخیل نه غیرممکن
همهاش ممکنه
غیر ممکن، ممکنی است که هیچ کس به دلیل
تلاش زیاد، سخت کوشی و تعداد شکست بالا در ان؛
به دنبال محقق کردن ان نمیرود.
حال این غیرممکن است یا ممکن که این رمان واقعی باشد؟؟؟؟؟
*~~~*****~~~*
برای هر رمانی می بایست خلاصهای نوشت؛
ولی برای این رمان نمیتوان هیچ خلاصهای قید کرد.
زیرا اگر بخواهم خلاصهای مفید و کامل بگویم،
باید به چندین سده پیش باز کردم و رمان را از انجا شروع به روایت کنم.
و مورد دیگر این است که هر خواننده ای خلاصه مختص به خود را از رمان برداشت میکند
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
اما برای اشنایی بیشتر خلاصهای کوتاه را قید می کنم
دختری از تبار خورشید و ماه
دختری به نام هلیا
ما مرز های غیر ممکن را رد نمی کنیم
اما برای او غیرممکن وجود ندارد
هیچ و هیچ غیرممکنی
همه و همه ممکن است
دختری که غیر ممکن را لغتی حذف شده
از دایره لغات تلقی میکند
و دختر ماه به اتش میکشد غیر ممکن ها را
اما چه چیز شوق ممکن کردن، غیر ممکن ها را
در دختر ماه بنا نموده؟؟؟؟
ایا کینهای چندین ساله چنین قدرتی دارد؟؟؟؟
یا گرفتن تقاص چطور؟؟؟
اما او با هدفی مشخص
بی هیچ باکی تمامی غیر ممکن ها را ممکن میکند.
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
اطلاعاتی از کتاب را بیان میکنم
نام کتاب: ضرب الاجل اعجوبه
نام نویسنده: ز.گ یا
Z.g
ژانر: پلیسی، معمایی، هیجانی، طنز، اجتماعی، فانتزی
سال انتشار: ۱۳۹۹
نام طراح جلد: عشق نقاشی
ویراستار: عشق حجاب
و در اخر باتشکر از مادرم، برادرم، عشق نقاشی بابت طراحی جلد و روحیه دادن
عشق کره جنوبی، عشق گیتار، زن دایی ام که اولیم ویرایش را ایشان انجام داد.
استادم خانم میم که مرا در این مسیر حمایت کرد.
، عشق حجاب بابت کمک در امر ویرایش و
در اخر تشکر میکنم از برنامه خنگولستان و کاربرانش
و از تمامی کسانی که مرا در امر تالیف همراهی کردند
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
بخش هایی از رمان: هر چیزی در دنیا خالقی دارد و خالق تمام هستی و موجودات
خداست، اوکسی که جهان را از روزمرگی نجات داد و به ان فصل های گوناگون بخشید.
همیشه ژاکتی نارنجی رنگ میپوشید و شنلی به رنگ انار بر دوش دارد و موهای زردش
شاخه های درختان را جارو میکند
هروقت که او قدم از. قدم بر میدارد؛ اسمان ناگهان گلگون شده و ابرها شروع به گریستن
میکنند، اما هرگز روزی را به یاد ندارم که او راه برود؛ اسمان قرمز نشودیا صاعقهای که
اسمان را روشن می کند به او اسیب برساند.
اوکه میاید طبع شعر و شاعری شکوفه میدهد و محال است
که گشتی در بازار بزنی و کسی را ببینی که به اهنگ گوش نمیدهد.
باری پاییز بهار رنگ و احساسات است.
*@@*******@@*
بوی قهوه با بوی خاک نم خورده باران ریتم دلانگیزی به و جود اورده بود
که شور و شوق مرا برای گام برداشتن در سرزمین تصوراتم بیشتر و بیشتر میکرد.
و مهم ترین اتفاق عمرم بود کشف در بسته و گشودن در رنگین کمان و سرمایی که باعث کسالت میشود و فردی که شب ها الزایمر می گیرد و روزها نابغه حافظه میگردد،
پسرکی کع لحظاتش را با صحبت با مادربزرگش سپری میکند و دختری نومیدانه
بهدنبال اربابش می دوید و خرکی که باعث خنده مکرر صاحبش می شد.
هوا به شب تبدیل گشت و من از رنگین کمان سقوط کرده و دراتاقم با همان در بسته،
باز به زمین رسیدم نه با پا بلکه با سر!!!!
به همراه قهوهام ....... و ان زمان است که زندگی معنا پیدا میکند.
*~*****◄►******~*
ارادت مند شما ز.گ
یا z.g
تنهاینیمه شب
o*o*o*o*o*o*o*o
من مغرورم اما هیچ وقت از عذرخواهی کردن نترسیدم
هیچ وقت جلوی گریه هامو نگرفتم
هیچ وقت از اشتباهاتم سرباز نکردم
در برابر هیچ لبخندی اخم نکردم
مغرور بودن با عقده ای بودن و عقب افتاده بودن متفاوته
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
یک. مردم آنقدرها هم که فکر میکنید به شما اهمیت نمیدهند
شاید تلخ و ناگوار به نظر برسد اما واقعیت دارد. اگر همۀ وقت فکرمان درگیر برداشت دیگران در مورد خود ما باشد، باعث می شود نظرات و توقعات دیگران برایمان تعیین کننده بشود، اما واقعیت این هست که هر شخصی دغدغهها و مسائل خودش را دارد. بهتر هست یادتان باشد برخلاف انچه که اکثر ما تصور میکنیم، این ذهن خود ماست که طبق تجربیات یا دریافتهاي نادرست قبل و تفسیرهای اشتباه، نتیجه گیری میکند. خودتان باشید، بدون این که نگران نظر دیگران باشید.
*~*~*~*~*~*~*~*
دو . اینکه چه کسی هستیم، مدام در حال تغییر است
بسیار سادهلوحانه هست که فکر کنیم ما همان کسی هستیم که ده سال پیش بودیم و همان طرز فکر و احساسات را در ده سال بعد هم خواهیم داشت. قبل، حال و آیندهي ما کاملا با هم متفاوت هست زیرا نگرش ما طبق شرایط زندگی و تجربیات، تغییر می کند.
به همین علت ما باید همۀ وقت هنگام تصمیمگیریها، زمان حالمان را ارزیابی کنیم. ما هرگز نمی توانیم پیشبینی کنیم در آینده چطور قرار هست فکر کنیم و احساس کنیم و هر چیزی که در قبل روی داده هست، مربوط به قبل هست. تمام قدرت ما در همین زمان هست.
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
سه. دست از مقایسهی خودتان با دیگران بردارید
با فشارها و استرس هایي که امروزه رسانههاي اجتماعی بر ما وارد می کنند، به سادگی در دام مقایسهي نابجای خود با دیگران گرفتار میشویم و زندگی خود ما را با زندگی به ظاهر «کامل» و «همۀچیزتمام» دیگران مقایسه می کنیم. در زندگی حقیقی همۀي افراد معمولا سعی می کنند برترین جنبههاي زندگی خود را در معرض نمایش بگذارند تا توسط دیگران نقد نشده یا طرد نشوند.
واقعیت این هست که همۀي ما آسیبپذیر هستیم و همۀي ما دوست داریم توسط دیگران تائید و پذیرفته شویم. این اشتباه و اتلاف وقت بسیار بسیار بزرگی هست که فکر کنیم دیگران به هر حال از ما بهتر میباشند و زندگیشان کاملا ایدهآل هست. مقایسه و احساس پایینتر بودن از دیگران، بیفایده و نادرست هست زیرا حتی پیروزترین و قویترین انسان ها نیز نگرانیها و دغدغههاي خودشان را دارند و خیلی چیزهای درونی دیگر که ما از انها بیخبریم.
*0*0*0*0*0*0*0*
چهار. فکر نکنید دیگران به پند و نصیحت شما گوش میدهند
حتما برایتان پیش آمده که دوستتان درگیر مشکلی باشد و شما دوستانه و دلسوزانه نصیحتش کنید و تمام تلاشتان را برای کمک به او انجام دهید، اما به نظرتان رسیده باشد که انگار او گوش شنوایی ندارد! شما احساس فرسودگی و ناتوانی خواهید کرد چون واقعا قصد دارید به او کمک کنید. موضوع این هست که هیچکس هرگز به پند و اندرز دیگران گوش نمیدهد مگر این که آن پند و پیشنهاد، در زمان درست و در شرایط مناسب ارائه شود. گرچه شاید هم بعدا متوجه شوید او مشکلش را به شیوهي شما حل کرده هست، اما احتمالا خودش به آن نتیجه رسیده هست. پس احساس ناامیدی و دلسردی نکنید، شما کارتان را درست انجام دادهاید!
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
پنج. شما تنها میتوانید واکنش خودتان را کنترل کنید
واکنشی که شما نسبت به یک مشکل، حادثه و یا موقعیت بسیار مهم نشان میدهید، از خود آن موضوع بسیار مهمتر هست. در زندگی، این نگرش ماست که تعیین میکند چقدر خوشحال یا ناراحت باشیم. شما می توانید واکنشی را گزینش کنید که پژواک مثبت یا منفی روی زندگی و افکار و احساسات و هیجانات آیندهتان داشته باشد.
گرچه تحت یک شرایط سخت و دشوار، نظارت واکنش کار سختی هست، اما یاد بگیرید که چند ثانیه از آن حال و هوا خارج شوید و ذهنتان را قبل از واکنش نشان دادن، ریسِت کنید تا پیامدها و عواقب ممکن و احتمالی برای خود و دیگران را بررسی کنید.
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
این روزها عجب روزهایی شده
با وجود سایه انداختن ویروس تو مملکت
با وجود همه ی تلخی هاش
شیرینی هایی هم داره فقط کافیه کمی چشمات رو باز کنی
دقت کردین محبت به هم نوع امان زیاد شده
دیگه زباله ها رو خیلی کم تو خیابون ها رها می کنیم
تا از کنار کوچک ترین مسله عبور نمی کنیم
سعی می کنیم بیشتر به خدا نزدیک بشیم
بیشتر دعا می خونیم
لب هایمان بیشتر به ذکر باز شده
دنیا عجیبه
عجیب تر از دنیا ما انسان هاییم
ما ها که حتی تکلیف مان با خودمان روشن نیست
وقتی مرگ را اینقدر در خود نزدیک می بینیم بیشتر عشق می ورزیم بیشتر قدر کسانی که باهاشون زندگی می کنیم رو می دونیم اصلا انگار چشم مان به یه دنیای دیگه باز شده به یه دنیای متفاوت که تجربه کردنش تلخه اما شیرینی هم داره.انگار ادم هایی که تا الان پیش مان بودند محبت ها و جذابیت ها و حتی عشق شان را نمی دیدیم اما تو این چند روز پرده ی همه ی اینا از جلو چشم مان برداشته شده.
^^^^^*^^^^^
بعضی جاها یه چیزایی میبینم که واقعا تعجب میکنم
مثلا توسایتای مختلف و متنای متفاوت مطلبای زیادی هست بااین تیتر که چگونه بفهمیم فردی عاشقمان است؟
یا حرکات بدن نشانگر عشق باهمون زبان بدن
بعضی جاهاهم نوشته چجوری بفهمیم خودمان عاشق شده ایم؟
از نظر من تنها کسی که میتونه بفهمه عاشق شده خوده آدمه اونم از درونش نه با موضوعات کلیشه ای
ببین تو وقتی با دیدن یه نفر ناخودآگاه ضربان قلبت بالا میره، دلت میخواد نگاش کنی خصوصا وقتی میخنده، با شنیدن صداش دلت بریزه خب این خودش یعنی دلباختن
ولی اصلا نمیتونی بفهمی که طرف مقابلت تورو میخواد یا نه، شاید توبعضی موارد یه سرنخایی باشه یه چیزایی باشه که تو بفهمی اون فرد مقابلت تورومیخواد که اینم باز صددرصد نیست
هیچ زبان گفتاری و بدنی نمیتونه دوسداشتن رو نمایانگر کنه، چون ما طیف آدمهایی مختلفی داریم که زبان بدنیشون زمین تا آسمون فرق داره
مثلا فردی که خجالتی مطمعنا با فردی که مغروره تفاوتای آشکاری داره، چه بسا این تفاوتا راجب حالتای بدن باشه، فرد مغرور هیچوقت حرکتی انجام نمیده که شما فکر کنید یا بفهمید که اون به شما بی میل نیس چون حس میکنه کوچیک شده و معتقده اول طرف مقابل باید اعتراف کنه، فرد خجالتی از روی خجالتش نمیشه هیچیو فهمید این افراد درعین که ساده ان پیچیده هم هستن
شما نمیتونی بفهمی که پایین انداختن سرش دراین زمان به خاطر چیه، از شما خجالت کشیده چون دوستون داره، از جمع خجالت کشیده، یا داره فکر میکنه؟
پس تنها در حالی میتونی بفهمی شخص مقابلت دوست داره که خودش بیاد بهت بگه یا یه سری رفتارای خاص نشون بده که بلانسبت آدم خنگم بفهمه که ایشون یه مرگیش هست
خلاصه ته ته تهش اینه که واسه اینکه بفهمی دوسش داری باید از قلبت بپرسی نه از عقلتو متنایی که میخونی و اگه میخوای بفهمی دوست داره ساده و راحت ازش بپرس دوسم داری نه چیزی ازت کم میشه نه غرورت جریحه دار میشه اصن بشه هم مگه عشق این چیزا حالیشه؟ غرور هیچ وقت به زمان مال هم بودن نمیرزه، مطمعن باش
^^^^^*^^^^^
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
سلام
امشب میخواهم حرفهای چندی با تو مهتاب آسمان زندگیام بزنم که کمی با حرفهای قبلی متفاوت است
ساعت 12 شب اول خردادماه سال 79 است، بر عکس شبهای دیگر تقریبا حال مساعدی دارم
برای این میگویم تقریباً، چون کمی دوریت حالگیر است
جان دلم از تو میخواهم خوب گوش کنی و حرفهای مرا سبک و سنگین کنی و هرکدام را که به نظرت با عقل جور است، اگر میخواهی قبول کنی و به کار گیری
با کمی مقدمه روضهام را شروع میکنم
ما انسانها روزی بر اثر عشقی به وجود میآییم، با مهر مادری در وجودش رشد میکنیم و شکل آدمی را میگیریم
بعد از 9 ماهی پا به این دنیا میگذاریم؛ دنیایی با هزار رنگ و هزار چهره، عقیده و هزار رفتار
اگر شانس داشته باشیم در خانوادهای به دنیا میآییم که در واقعیت زندگی میکنند و اگر نه، در خانوادهای به دنیا میآییم که کورکورانه زندگی میکنند، حالا این یعنی چه؟
منظورم از زندگی در واقعیت این است که هدف از خلق شدن و در راه خدا و برای رضای او و آخرت زندگی کردن را در نظر داشته باشند و قبول کرده باشند
خانوادههای کور همان دنیاپرستان و کسانی هستند که فقط دنیا را قبول دارند
پس خوشا به حال ما که در خانوادههای خداپرست به دنیا آمدهایم و باید شکرگزار باشیم
ما زندگی را در دامان مادر و پدر با مهر و محبت میگذرانیم و بزرگ میشویم
از آنها راه و رسم زندگی میآموزیم و این دفعه است که نوبت زندگی ما میرسد و باید برای شروع چیزهای زیادی را بدانیم
اینکه زندگی به چه دردی میخورد و چرا باید همسری بگیریم؟ چگونه همسری بگیریم؟ چگونه با او رفتار کنیم؟ حق و حقوق او چیست و اصلا همسرداری یعنی چه؟ من هرچه را که تجربه کرده و دارم و میدانم مینویسم
رفتار باید بهگونهای باشد که هرکس دوست دارد با او همان رفتار را داشته باشند، یعنی به قول امام حسین علیه السلام هرچه بر خود میپسندی برای دیگران هم بپسند، پس وقتی حرف حق زده میشود باید گوش کرد و به جان خرید. بدان که خوب بودنت مساوی خوب دیدنت است نسبت به هرکسی که میخواهد باشد
انسان برای هدفی زندگی میکند و آن رسیدن به سعادت است، یعنی کسی که میخواهد به سعادت خدایی برسد باید زندگی خدایی داشته باشد تا عاقبت بخیر باشد انشاءالله
هرکس برای زندگی احتیاج به همدم و یار و یاوری دارد که او را در زندگی برای سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت کمکیار باشد
پس میباید که در دنیا همسر و همراه خوبی داشت چه زن چه مرد میگویند در و تخته باید با هم جور دربیایند، یعنی هر کسی برای کسی ساخته شده است، چون عقیدهها و اخلاقها فرق دارد
پس باید هر کسی همسری انتخاب کند که با او جور باشد، چون حرف یک عمر زندگی است و آخرت نیز با آن رقم میخورد
به قول قدیمیها کبوتر با کبوتر، باز با باز همیشه از خدا میخواستم و میخواهم که همسری به من عطا کند که من را به خودش نزدیکتر کند نه اینکه با ازدواجم من از یاد خدا و درگاه او دور شوم و خدا را هزار مرتبه شکر میگویم که چنین گل سرخی را به من داد، چون صورت پرنورت را که نشان مهر خداست دوست دارم و امیدوارم مرا هر روز و هر ساعت به خدا بیشتر نزدیک کنی
به جان خودم قسم میخورم که تمام حرفهایم از روی صداقت و اعتقادم و خواسته وجودیام است و هیچگونه مکر و خودنمایی و دورویی در آن نیست
بیا زندگی را که برای سعادت است بر پایه گفتار سعادتمندان بسازیم و بدانیم که واقعا این دنیا فقط وسیله است و زندگی برای دنیای بعد است
همسرداری یعنی حسن خلق در زندگی و گذشت و صفا و مهر و احترام متقابل، چون رضایت خدا نیز در این است و دستور او نیز همینها است
بعد از زندگی این دنیا به مرگ میرسیم، زمان جدایی البته جدایی چند ساعته یعنی یکی دیرتر و یکی زودتر
همه میمیریم و به دنیای دیگر میرویم
بدان که آنجا نیز با همیم
اگر رضایت خدا را داشته باشیم، که رضایت خدا همان درست زندگی کردن ماست بر پایه دین خدایی
انشاءا... که ما نیز از نیکبختان باشیم
اینها را گفتم تا بدانی که حقیقت چیست؟ نه اینکه فکر کنی من میگویم نمیدانی
نه، میگویم که بدانی که میدانم و کلا همسرداری یعنی حسن خلق در زندگی و گذشت و صفا و مهر و احترام متقابل
چون رضایت خدا نیز در این است و دستور او نیز همینها است. یعنی بیا با هم خوب و خوش و عاشقانه زندگی کنیم و مشکلات این دنیا را به همین دنیا پس بدهیم و بگوییم که دنیا ارزش خراب کردن زندگی را ندارد، چون این دنیا در برابر آن دنیا هیچ است و قابل مقایسه نیست
اگر اینگونه به زندگی نگاه کردیم، بدان که زندگی ما به زندگی علی(ع) و فاطمه(س) نزدیک میشود و با امید شفاعت آنها زندگی را میگذرانیم
به امید روزی که تمام انسانها نیکبخت و عاقبت بخیر باشند، انشاءالله
عزیزم در این چند صفحه جز حرف حقی که شنیده بودم چیز دیگری ننوشتم، ولی بدان که در این چند صفحه همه حرفها را گفتم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
پس واقعبین باش و مرا برای رضای خدا بخواه و کاری کن که من نیز تو را برای رضای او بخواهم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
نامه شهید اقتدار، سیدرضا میرحسینی _ همکار شهید طهرانیمقدم _ به همسرش
اول خرداد ماه سال 79
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄
نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄
نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄
نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄
نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄
نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄
نامه های عاشقانه | قسمت هفتم | امین کریمی ◄
be name khoda
created by khengoolestan developer
↓start log↓
prossec for config filiping slider
config fliping slider ok
|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم