@~@~@~@~@~@ عاقا پارسال زنداییم مارو با مامان بزرگم اینا رو خونشون دعوت کرد بعد قرار شد هم فلافل درست کنه هم کتلت *modir* *modir* خلاصه ما زودتر رفتیم خونه داییم اینا چون زنداییم مامانش اینا و آجیش اینا رو هم دعوت کرده بود مامان منم خواست پطروس فداکار بشه و بره کمکش *labkhand* *labkhand* *labkhand* قرار بر این شد که مامانم کتلت هارو درست کنه زندایی گرامم فلافل رو درست کنه بعد چون زنداییم بعضی وختا کارا رو میندازه گردن بچه هاش به بچه وسطیش (محمد متین) گفت بره واس فلافل نخودا رو خیس کنه این بچه هم شش سالش بود زیادیم گیج میزد *gij_o_vij* *gij_o_vij* *gij_o_vij* نگو این متین خر نخود ها رو با آب تو یخچال خیس کرده زنداییمم یه ساعت بعدش نخود ها رو ریخت تو چرخ گوشت و چرخشون کرد خلاصه این مهمونا اومدن و وقت شام شد من که کلا از فلافل بدم میومد نخوردم مامانم هم کتلت خیلی دوست داشت اونم مثل من کتلت خورد *ghoshname* *ghoshname* *ghoshname* *chosfil* *koloche* ولی بابام از کتلت خیلی بدش میومد فلافل خورد *goz_khand* *khar_ghalt* *khar_ghalt* ساعت 12 بود ما برگشتیم خونه منم که گیج خواب تا سرم به بالش رسید رفتم لالا *bademjon* *bademjon* بابام. هم بیدار موند میخواست رام جدید نصبکنه رو گوشیش کامپیوتر هم تواتاق منه حدودا یک ساعتی از خواب من گذشته بود که با صدای مهیبی بیدار شدم *hangidam* *hangidam* دیدم بابام دویید بیرون اومدم یه نصف عمیق بکشم خیالم راحت شه بوی باد معده تو مماخم پیچید *giji_viji* با خشم اژدها اومدم بیرون دیدم مامانم از خنده پهن شده وسط سالن *righ_khand* بابام هم شرمسار نشسته کنج خونه *narahat* *bi_chare* فرداش از مامانم پرسیدم چشید؟ چون هوچی یادم نمیومد شواهد امر نشان داد گاز نشت شده از جانب پدر جان بود یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد *fosh* نتیجه اخلاقی: کارتو یا انجام نده با اگه میدی به بچه نده @~@~@~@~@~@ دلاتون شاد و دماغاتون چاقالو
o*o*o*o*o*o*o*o ابی که هنوز تو بهت مکانی بود که برای اولین بار در عمر ۲۵ ساله ش میدید و درگیر حلاجی کردن حرفها و پیشنهاد فیروز عمید وکیل پایه یک دادگستری و مشهور شهر تهران بود، با غرور گفت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بسم رب الشهداء والصدیقین سلام بر حسین و یارانش و سلام بر محسن عزیزم میم، مثل حسین چهل و دو روز پیش راهیِ سفرت کردم،سفری پر از خطر، اما پر از عشق سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی اولی زندگی در دنیا و دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت،هر چه بود عشق بود و عشق خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم از زیر قرآن ردت کردم آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد وبالایت را، هم سرت را راستش را بخواهی فکر نمیکردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت عزیز دلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلم برایت تنگ شده است میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای شب قبل از عملیات زنگ زدی وگفتی دلتنگتان شدهام آمدم بی تابی کنم....اما باز کربلا نگذاشت آخرین دیدار رباب و همسرش آمدم بی قراری کنم...اما، به یاد روضه حضرت رباب افتادم روضه رباب خداحافظی اش فرق می کند وداع آخرش فرق میکند خودت هم قبول داری، اصلا رباب جنس غمش فرق می کند رباب سر، همسرش را بریده دید. بالای نیزه دید به دنبالش هم رفت. نمی دانم من هم سر، همسرم را می بینم یا نه؟! اما ، میدانم به اسارت نمی روم همسر خوبم؛ اگر عشق به تو نبود آرامش من هم نبود قبل از رفتنت به من گفتی «صبور باش، بی تابی نکن، محکم باش، قوی باش، شیر زن باش» من هم گوش کردم.عشق به تو مرا به این اطاعت رساند محسن جان؛ سفیر امام حسین خبر داری روز عرفه نزدیک است.نمی دانم امسال دعای عرفه را بیاد حاج احمد کاظمی بخوانم یا بیاد تو چقدر زرنگ بودی و من تازه فهمیدم.عرفه، مسلم، حاج احمد، تو و شهادت یک رازی پشت پرده هست که شما را بهم گره زده میگفتی یک شهید را انتخاب کنید، باهم رفیق باشید و تا آخر هم با هم بمانید گفتی زندگی ات را مدیون حاج احمد هستی گفتی من سر این سفره نشسته ام ورزق شهادتم را هم از این سفره بر میدارم تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی همسر عزیز و پدر مهربان، این روزها حضورت را بیشتر از قبل احساس میکنم به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند خودت که شاهد بودی بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد خسته که می شدم با تو حرف میزدم و می گفتم «محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا» تو می آمدی، چون علی آرام آرام میشد میدانم که همیشه هم قرار است پیشمان باشی اصلا خودمانی تر بگویم، زندگی جدیدی را شروع کرده ایم مثل همه زندگی ها سختی هایی دارد، مشکلاتی دارد اما، مهم این است که من فقط تو را دارم این زندگی هم تفاوت هایی دارد، چون زندگی مان با بقیه فرق می کند، مثل همان روزها پیوند این زندگی آسمانی است اما میدانم که باز برایم قرآن میخوانی، آن هم با ترجمه کتاب خواندن هایمان ادامه دارد گلستان شهدا هم که میرویم مداحی هم برایم می کنی یادت هست چقدر این شعر را دوست داشتی منم باید برم...آره، برم سرم بره....آن قدر گفتی وخواندی و گریه کردی و به سینه زدی که آخر هم رفتی هم خودت و هم سرت راستی برایت نگفته ام، علی دیگر مثل قبل نیست آرام تر شده ؛ انگار فهمیده که بابایش قرار است بیاید و هر روز باید سنگ مزار پدرش را ببوسد تا خود صورتت را همین هم برایش کافی است شب ها برایش قصه می گویم یکی بود ، یکی نبود.پدری بود به نام محسن و ....با خودم قرار گذاشته ام هر شب یک داستان از تو برایش بگویم موضوع های زیادی دارم مثل، داستان روزهای گذشت و فداکاری ات در اردوهای جهادی داستان عروس و دامادهایی که زندگی شان با عکس تو شروع شد داستان فرزندی بنام امیر حسین که مادرش نامش را تغییر داد و شد محسن داستان مشکلاتی که به واسطه متوسل شدن به تو حل شد داستان مرد بودنت، نه ببخشید شیر مرد بودنت قصه ها را برایش می گویم تا بزرگ شود، مرد شود، جهادگر شود، ولایتی شود، پاسدار شود، شهید شود و مثل تو شود محسن دوست داشتنی ام؛ چه انقلابی به پا کرده ای؟ ببین.دنیا را زیر و رو کرده ای دل ها را تکان داده ای نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چکار کردند برای آمدنت هم سنگ تمام میگذارند رهبرمان هم گفتند «محسن حججی، حجت بر همگان شد» همسر مهربانم؛ بگذار از سکوت این شب ها هم برایت بگویم با خودم فکر می کردم که اصلا مگر محسن من چند سال داشته؟ محسن جان، مرد من؛ جوان دهه هفتادی امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو چگونه زندگی کرده ای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.وقتی خدا تو را خرید، اهل بیت هم به بازار آمدند دوستت داشتند که تو هم عاشق آنها شده ای. عاشق که نه، اصلا تو مثل خودشان شده ای دلنوشته هایت را خوانده ام. دوست دارم مثل حضرت علی اکبر در جوانی فدای اسلام بشوم...که شدی میخواهم گوشه ای از مصائب حضرت زهرا (س) را بفهمم ....که فهمیدی درد بازو و پهلو را احساس کنم....که حس کردی شهادت بی درد هم نمیخواهم. دوست دارم مثل ارباب بی کفن بی سر بشوم بی کفن شدی، بی سر هم شدی سر دادی و سردار شدی مردانگی را در چشمانت دیدم وقتی که در دست آن ملعون وحشی اسیر بودی و پهلویت زخمی بود ولی، تو ایستاده بودی اصلا مگر می شود؟ اما نه، تعجب هم ندارد از مادرت حضرت زهرا (س)به ارث برده ای مظلومیت را هم از پدرت امیرالمومنین علیه السلام با شنیدن نام تو، عاشورا برای من تکرار میشود تکرار که نه، تجسم هم میشود.غریب گیر آوردنت خنجر...پهلو...زخم...اسارت...تشنگی...رجز خوانی...خیمه...آتش... دود...سر جدا... بدن بی سر....روضه امتکه تکه شده هر کلمه ای خودش زیارت ناحیه مقدسه است یک نفر بگوید مگر امروز، روز عاشوراست اما همسرم، نگران نباش. ما را به مجلس و بزم شراب یزید نبردند در حرم امام رضا علیه السلام برایت مجلس آبرومندانه ای گرفتند همه این اتفاقات هم از همانجا شروع شد حرم امام رضا علیه السلام ؛شب قدر. تقدیرات تو آنجا رقم خورد و چقدر هم زیبا هنوز ادامه اش مانده با آمدنت داری دلبری میکنی برای امامزمانت محسن جان؛مرد من در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد چقدر برایت حرف دارم ناگفته هایی به اندازه تمام سالهای با هم بودنمان تو هم بیا وبرایم بگو از لحظه لحظه شیرینی های این سفر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نامه همسر شهید محسن حججی *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄
*♥♥♥♥*♥♥♥♥* هنگامی که عزاداری و سوگواری در ماه محرم الحرام بر در و دیوار شهر خودنمایی می کند نام امام حسین علیه السلام بر سر زبان ها است و سرنوشت پر غصه او همه جا نقل می گردد و نوحه تاسوعا و عاشورا و شهادت سید الشهدا بر دلها می نشیند به دلیل اهمیت ماه محرم و وقایع آن بر آن شدیم تا توضیحات لازم را در اختیار رهروان آن حضرت و عاشقان حقیقی اهل بیت بگذاریم عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در گاهشماری هجری قمری، روز مقدس مسلمانان است شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱هجری قمری است در این روز حسین بن علی علیه السلام و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید شهید شدند و مسلمانان در آن ایام سوگواری میکنند در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار میشود در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل میباشد پس از شهادت امام حسنعلیه السلام در سال ۵۰ هجرى ، امام حسین علیه السلام عهده دار امر امامت شد. معاویه پس از بیست سال حکومت ظالمانه ، در سال ۶۰ هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن علیه السلام ، یزید را که فردى فاسد و شراب خوار و مخالف با اسلام بود به جاى خود قرار داد او علناً مقدسات اسلامى را زیر پا مى گذاشت اینجا بود که امام حسین علیه السلام از همان آغاز کار با او به مخالفت برخاست یزید نامه اى به حاکم وقت مدینه نوشت و به او فرمان داد که از امام حسین علیه السلام براى یزید بیعت بگیرد و اگر امام حاضر نشد او را به قتل برساند امام که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه هاى زیادى براى امام حسین علیه السلام نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. امام نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با او همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه بن زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود ، مردم کوفه فریب اقدامات او را خورده و پیمان شکنى کردند و مسلم را تنها گذاشتند ^^^^^*^^^^^ ^^^^^*^^^^^ عبیداللّه بن زیاد که با شهادت مسلم بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام و همراهانش فرستاد و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به کربلا اعزام کرد عمر بن سعد دستور داد امام و یارانش را محاصره کنند و آب را بر روى آنان ببندند. یاران امام که از شجاع ترین افراد بودند روز عاشورا در حالى که بیش از ۷۲ تن نبودند یکى پس از دیگرى در دفاع از امام با عزت و آزادگى به شهادت رسیدند حر بن یزید ریاحى نیز که ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانیت امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد به سپاه امام پیوست و به شهادت رسید امام حسین علیه السلام روز دهم محرم سال ۶۱ هجرى ، در سن ۵۷ سالگى در کربلا به شهادت رسید مرقد ایشان و برادر فداکارش ابوالفضل العباس علیه السلام و فرزندان و یارانش در شهر کربلا در عراق قرار دارد تداوم حیات اسلام مرهون شهادت او است. حسین علیه السلام عشق و فداکاری و گذشت در راه خدا را عملاً معنی کرد و باید گفت اگر کار امام در روز عاشورا نبود، بسیاری از مفاهیم و لغات را نمی شد معنی کرد واقعه کربلا اگرچه از لحاظ زمانی کوتاه و تنها یک روز “ عاشورا ” از صبح تا عصر طول کشید اما لحظه لحظه آن درس شهامت ، ایثار و فداکارى بود. واقعه کربلا دانشگاهى است که از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد خون هاى مطهر امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم کرد و یاد آن تا ابد و برای همیشه زنده خواهد ماند چرا که زنده نگه داشتن محرم زنده نگه داشتن اسلام است سوگواری محرم عزاداریها و یادبودهایی است که به مناسبت کشته شدن و شهادت حسین بن علی علیه السلام و یارانش انجام میشود سوگواری مختص ماه محرم نمیشود و در دیگر روزهای سال نیز با توجه به فرهنگ و رسم هر منطقه انجام میشود سوگواری برای امام حسین علیه السلام و یارانش از روز نخست محرم آغاز میشود و در ظهر عاشورا به اوج میرسد در غروب و شامگاه عاشورا، این سوگواری تحت عنوان مراسم شام غریبان ادامه پیدا میکند روز ۱۲ محرم نیز مراسمی با نام “سوم امام حسین” انجام میشود این مراسم در روز ۱۶ محرم با نام “هفتم امام حسین” و ۲۰ صفر با نام “اربعین حسینی” ادامه پیدا میکند مراسم سوگواری سومین امام شیعیان از دیدگاه شیعه اهمیت بسیاری دارد و انجام آن عبادت است. علاوه بر شیعیان، این مراسم در میان غیرمسلمانان در ترینیداد و توباگو، جامائیکا، هند و ارمنیهای ایران برگزار میشود سوگواری محرم علاوه بر ابعاد مذهبی، ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز دارد سوگواری برای کشته شدگان کربلا در همان روزهای پس این واقعه انجام شد. در اربعین هنگامیکه اسیران از شام بسوی مدینه درحرکت بودند راه خود را به سمت کربلا تغییر داده و زمانی که به آن سرزمین رسیدند با جابر ابن عبدالله انصاری صحابی پیامبر و تعدادی از بنی هاشم مواجه شدند و در آنجا به سوگواری و نوحه سرایی پرداختند سوگواری در مدینه اولین بار به پیشگامی ام سلمه همسر پیامبر اسلام انجام شد در دوران امام پنجم شیعیان (که خود در کربلا حضور داشت) و امام ششم شیعیان که مصادف با دوران ضعف بنی امیه بود عزاداری بصورت مراسم سالانه رواج یافت سایر امامان شیعه نیز در برگزاری مراسم سالانه برای شهیدان کربلا اهتمام داشتند دراین دوران تعداد زیادی از شاعران شیعه نیز اشعاری در مراثی حسین سرودند یکی ازمهمترین دوران عزاداری برای شهدای کربلا در قرن چهارم و مقارن با حکومت آل بویهاست در این دوران حکومتهای شیعه همچون علویان طبرستان، زیدیان یمن، حمدانیان در شمال عراق، فاطمیان در مصر و آل بویه در عراق و ایران به قدرت رسیدند عموم مورخان به برگزاری عزاداری بصورت عمومی در کوچه خیابان در این دوران اشاره کردهاند در این باره ابن جوزی مینویسد: در سال ۳۵۲ قمری معزالدوله دیلمی دستور داد، مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن کنند در این روز بازارها بسته شد و خرید و فروش موقوف گردید. قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسه پزها هریسه (حلیم) نپختند، مردم آب ننوشیدند در بازارها خیمه برپا کردند و به رسم عزاداری کرباس آویختند زنان به سر و روی خود میزدند و بر حسین ندبه میکردند حاکمان فاطمی مصر نیز با آنکه با ال بویه رقیب بودند از روش آنان در عزاداری پیروی کردند تقی الدین مقریزی در این باره مینویسد که: در زمان المعزلدین الله به سال ۳۶۳ قمری در مصر تمام فاطمیین و شیعه در عاشورا کنار مقبره ام کلثوم و سیده نفیسه اجتماع نموده و به عزاداری پرداختند و مبلغ بی حساب برای اطعام و عزاداری و شربت مخارج نمودند و به سال ۳۹۶ قمری در مصر کلیه بازارها را تعطیل عمومی کردند و ابن مأمون در سال ۵۱۵ قمری از موقوفات و صدقات مصر عاشورا را تعطیل و روز توزیع صدقات قرار داد *********◄►*********
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ میدانی، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم، چه اتفاقی افتاد؟ اصلاً بگذار از اول برایت بگویم قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانهام ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی... میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم بعد از آن دو استکان چای ریختم، بین خودمان بماند اما دستم را سوزاندم و نتوانستم بگویم آخ، بلکه دلم آرام بگیرد، مجبور بودم چون مادر اگر میفهمید بزرگ شدنم را باور نمیکرد... دست سوختهام را زیر سینی پنهان کردم چای را مقابلش گذاشتم و کنارش نشستم، عشقت توی دلم مثل قند آب میشد و نمیدانستم از کجا باید شروع کنم باتردید گفتم:
♈️ فروردین ☘️ 😊جنبه مثبت ماجراجو، پرجنب وجوش، پیشگام ومتهور، پرشوق واطمینان بخش، پویا وحاضرجواب 😡جنبه منفی خودخواه,، عصبی، شتاب زده، کم طاقت وصبر، بی احتیاط ونترس ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♉️ اردیبهشت ☘️ 😊 جنبه مثبت صبور، باپشتکار و قابل اعتماد، مهربان و دلسوز و بامحبت، بااستقامت مصمم وقاطع، ارام وخونسرد، اطمینان بخش 😡جنبه منفی حسود و انحصارطلب، غضب الود، انعطاف ناپذیر ویک دنده، لذت جو، خودخواه، ازمند ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♊️ خرداد ☘️ 😊 جنبه های مثبت انعطاف پذیر، خوش مشرب، خوش محبت، بذله گو، شاداب، باطروات و پرتحرک، سرزنده، خلاق 😡جنبه منفی عصبی ونگران، بی ثبات ودمدمی، ناقلا، فضول و کنجکاو، ظاهربین ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♋️ تیر 🌿 😊 جنبه مثبت عاطفی، احساساتی، بامحبت ومهربان، درون بین، خلاق، هوشیار ومحتاط، دلسوز 😡جنبه منفی دمدمی، بی ثبات، بدخلق وعبوس، زودرنج، حساس ونازک نارنجی، وابسته وحالت چسبندگی ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♌️ مرداد 🌿 😊 جنبه مثبت دست ودل باز، سخاوتمند، بلندنظر، مهربان و رئوف ودلسوز، خلاق، مشتاق وپرشور، روشنفکر فهمیده، حراف، گرم وسرحال، باوفا، با وجدان واصیل 😡جنبه منفی خودبین و خودپسند، ضعیف نواز، مستبد، ریاست طلب، فضول و متقلب، کم عقل، خودکامه، ناشکیب ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♍️ شهریور 🌿 😊 جنبه مثبت متواضع، فروتن، کم توقع، باحیا، متعادل، افتاده، ملاحظه کار، محتاط وکمرو، بسیاردقیق وموشکاف، قابل اعتماد، واقع بین، اهل عمل، کاری، سخت کوش، زیرک وباهوش 😡جنبه منفی ایرادی، وسواسی، حساس، عصبی، غصه خور، دلشوره ای، نگران، نق نقو، بی رحم، سختگیر، کهنه گرا ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♎️ مهر 🍁 😊 جنبه مثبت باتدبیر، باسیاست، مؤدب و بانزاکت، اداب دان، احساساتی، خیال پرداز، دلربا، جذاب وملیح، بردبار، پرتحمل، اسان گیر، اجتماعی، خوش مشرب، خونگرم، معاشرتی، صلح جو و ارام 😡جنبه منفی دودل و نامطمئن، خوش باور و تأثیرپذیر، خودخواه ولوس ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♏️ آبان 🍁 😊 جنبه مثبت مصمم، قاطع، بااراده، پرقدرت، محکم ونیرومند، جذاب وگیرا، عاطفی واحساسی، مقتدر و بانفوذ، پرشور و حرارت و مهیج 😡جنبه منفی حسود، غیرتی، خشمگین، غضب الود، وسواسی، بی اختیار، تودار، پنهان کار، مرموز، لجوج، یک دنده و سختگیر، خود رأی ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♐️ آذر 🍁 😊 جنبه مثبت خوش بین، خوش خلق، مهربان، خونگرم و شاد، درستکار وصادق، شریف و بی غل وغش، اندیشمند و روشنفکر، فیلسوف منش 😡جنبه منفی خوشبین و بی خیال، بی دقت، بی احتیاطی، بی توجهی، ظاهربین، بی ملاحظه، بی مسؤلیت، بی قرار و ناارام ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♑️ دی ❄️ 😊 جنبه مثبت واقع بین، اهل عمل، دوراندیش، محتاط، حسابگر، معتقد، جاه طلب، خاص ، خوش مشرب ، شکیبا، دقیق، شوخ طبع، همه فن حریف ، شاد ، پر تحرک ، دارای حافظه قوی 😡جنبه منفی بدبین، تقدیرگرا ، انعطاف ناپذیر، مقرارتی، جدی و سختگیر، بد خشم ، شیطون ، نترس ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♒️ بهمن ❄️ 😊 جنبه مثبت مهربان و صمیمی، انسان دوست، صادق و درستکار و شریف، خلاق، مستقل، بی نیاز، بدون وابستگی، ازاد، عاقل و متفکر و اندیشمند 😡جنبه منفی سرکش، نافرمان، لجوج و خودرأی، غیرقابل پیش بینی، پرتحرک وشاد ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♓️ اسفند ❄️ 😊 جنبه مثبت خلاق، تحلیل قوی، حساس، زودرنج، دلسوز و دل رحم، مهربان، ازخودگذشته، فداکار، نوع دوست، باتجربه، همدل وهمفکر،منطقي و صادق،جذاب 😡جنبه منفی واقع گریز،تودار،زودباور و مبهم، سست اراده، به راحتی تحت سلطه قرار . . . ❤ *@***/*
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ همسرم با صدای بلند گفت: تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد؛ اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟ فقط بخاطر بابا عزیزم آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید... مکث کرد... بابا، اگر من تمام این شیربرنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟ دست کوچک دخترم را که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: قول میدم بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم. ناگهان مضطرب شدم. گفتم: آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟ ـ نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن، عصبانی بودم وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت: من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه تقاضای او همین بود. همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه و مادرم گفت: فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملاً نابود میشه گفتم: آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم. خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟ سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت: بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟ آوا اشک می ریخت: شما به من قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟ حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش مادر و همسرم با هم فریاد زدن: مگه دیوانه شدی؟ ـ آوا، آرزوی تو برآورده میشه آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود. صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت: آوا، صبر کن تا من بیام چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
یادش بخیر شما هم وقتی بوی مهر میاد یاد خاطراتتون توی مدرسه می افتید؟ گریه های روز اول مدرسه... تازه ابتدای یک دوران شیرین رو نوید می داد هر روز با کلی سختی از خواب خوش بیدار می شدیم و به مدرسه می رفتیم مبصر اسم بچه های بد رو روی تخته سیاه می نوشت بعضی وقت ها تعداد ضربدرهای جلو اسم ها از تخته می زد بیرون هرچند بدی های اون روزهامون نهایتا این بود که با دانه های ماش که داخل لوله خالی خودکار می گذاشتیم سر به سر همکلاسی مون بگذاریم یاد دویدن تو حیاط موقع زنگ تفریح بخیر و انتظار برای تموم شدن زنگ آخر و برگشتن به خونه چه دل کوچکی و چه انتظار کودکانه ای راستی یادتون میاد اولیا شلختن دومیا پا تختن .... سومیا زنگ فارسی موقع خوندن از روی متن درس، معلم به شکل غافلگیرانه ای اسمت رو صدا می زد تا ادامه درس رو بخونی، چه استرسی میومد سراغت اگه حواست به درس نبود :) کوکب خانم تصمیم کبری روباه و زاغ دهقان فداکار چوپان دروغگو پترس فداکار دو درخت و صدها داستان ساده و بامزه دیگه که هنوز فراموششون نکردیم اول کلاس با تصویر ناشیانه ای که از معلم روی تخته کشیده بودیم... و لبخند معلم روز معلم با هدیه هایی که معمولا یه جور بودن زنگ ورزش تنها زنگی بود که همه عاشقش بودن به جز شاگرد اول ها و زنگ هنر!!! که هیچ وقت نتونستم یاد بگیرم با اون قلم نی خوش خط بنویسم دهه فجر و گروه های سرود (که فقط ردیف جلو شعر رو حفظ می کردن و پشت سری ها از روی کاغذی که پشت لباس جلویی ها چسبیده بود شعر رو می خوندن) کاغذ دیواری های رنگارنگ روی دیوار با کلی مطلب که سرمون رو گرم می کرد یاد همه شون بخیر یعنی بچه های امروز هم 25 سال دیگه همین حس امروز ما رو خواهند داشت؟ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ داداش طاها
در دهه چهل، ریزعلی خواجوی معروف به دهقان فداکار با اقدام به موقع خود از تصادف قطار با ریزش کوه جلوگیری کرد و جان دهها انسان را نجات داد چند وقت پيش دریک استانی، دزدی پیچ و مهره های ریل قطار، باعث شد قطار از مسیر خود خارج گردیده و جان دهها مسافر به خطر افتد گذر تاریخ به این شکل چقدر تاسف آور است !!!چه کرده ایم وچه جور انسانهایی را پرورش داد ه ایم ؟ کسی که داستان ریزعلی را خوانده پیچ ریل را باز میکند ؟؟ اندیشمند بزرگ ، ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺧﻠﯿﻞ ﺟﺒﺮﺍﻥمیگوید ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺗﻤﺪﻥ ﺳﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻬﺪﻡ ﮐﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ , ﺩﻭﻡ ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ ﻭ ﺳﻮﻡ ﺍﻟﮕﻮﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﮑﺴﺖ برﺍﯼ ﺩﻭﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﻌﻠﻢ و ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ و اسطوره ها ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چقدر این مدل بی احترامی ها و تحقیر ها آشناس
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم