(۱) پژواکِ رد پای توست؛ آرامشِ سنگ فرش خیالم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ (۲) تقویم ماههاست نیامدنات را به رخام میکشد ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ (۳) تک درختی متروکم، مطرودِ بیابان حتا! بودنم بی تو، پدر! معنای پوچی نمیدهد؟ *chakerim* #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #کتاب_چشم_های_تو ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ *tir_eshgh*
..*~~~~~~~*.. استرس یه حفره کوچیکه، اولش کم عمقه، شاید اصلا به چشم نیاد ولی رفته رفته بدون هیچ هشدار جدیای عمیقتر میشه تا جایی که وقتی چشم باز میکنیم، کیلومترها از سطح زمین دور شدیم هر بار که دیگران از ما سواستفاده میکنن، یک قسمت از روحمون مثل نوار چسب کنده میشه، فرقی نمیکنه چند بار تلاش کنیم اون تیکه نوار چسب رو به جای اولش بچسبونیم به هر حال دیگه چیزی مثل روز اول نمیشه بیخوابی یک شکنجهگره، مستقیم بر مغزمون شلاق میزنه و در حالی که از گوش، چشم و بینیهامون خون ریزی میکنیم پاهامون رو میشکنه تا مطمئن شه قرار نیست دیگه از جای خودمون بلند شیم تنهایی، هیولای زیر تخته، ولی دیگه فقط به اونجا محدود نمیشه، هر قدمی که بر میداریم درست پشت سرمونه، با موهای آشفته و دستهای لرزون سعی داره خودش رو مخفی کنه اما عیانتر از هر واقعیته افسردگی محکم در آغوشمون میگیره، انقدر محکم که برای نفس کشیدن شروع میکنیم به دست و پا زدن اما این کمبود اکسیژن بیحسمون میکنه تا جایی که به زنده بودن شک میکنیم کیمیا هویدا
^^^^^*^^^^^ حاول أن تحب أحزانك لعلها ترحل كما يرحل كل شيء نحبه سعی کن دوستدار غمهایت باشی شاید بروند،بسان تمام چیزهایی که دوست داریم و میروند :)☁️ انيس منصور
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یک روزهایی می آیند که از گفتنِ «خسته شدم » هم خسته می شویم یاد میگیریم که هیچکس در این دنیا نمی تواند برای خستگی ما کاری کند هیچ کس نمی تواند برای معشوقه ی از دست رفته ی مان شناسنامه ی المثنی گم شده یمان توی سفر حقوق دو ماه عقب افتاده مان استاد بداخلاقی که دو ترم متوالی حالمان را می گیرد دندان های خراب عصب کشی نشده و برای اینکه نوبت های دکترمان را همیشه آدم هایی با اسکناس های بیشتر مال خودشان کرده اند کاری کند . یک روزهایی می آیند که از گفتنِ خسته شدم هم خسته می شویم سعی میکنیم از آب پرتقال های خنکی که مامان دستمان می دهد لذت ببریم از اینکه امروز ، گل های شمعدانی گل داده اند از بوی خوب مایع لباسشویی روی آستین پیراهنمان از نخ کردن سوزن مادر بزرگ و شنیدن قربان صدقه ها با لهجه ی شیرینش از دیدن اینکه بابا، وسط آن افسردگی لعنتی با گل زدن تیم مورد علاقه اش سر کیف می آید ... دیگر از نق زدن خسته می شویم و از صدای خنده ی بچه ها موقع سرسره بازی، هوا کردنِ بادکنکشان یا خریدن پشمک های هم قد خودشان توی شهر بازی چشم هایمان می خندند یک روز از گفتنِ آن همه خسته شدم خسته می شویم و سعی می کنیم حالمان را به حادثه ها، بهانه ها و لحظه های خوب گره بزنیم یک روز ، از آن همه خسته بودن ها خسته می شویم و این خستگی چه قدر خوب است و این خستگی،چه قدر می چسبد .
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم