آن قهر قهروی بند تنبونی آن سوتی گیر نی قلیونی آن دخمر بابای ول خندونی چل چلیِ برازجونی من جمله نوباوه گان وادی همی بودی و عزیز کرده ی ابوی ش شیخ ستار شیرازی نقل است که در نت فعال همی ببودی و بر وادی کوئیز لعین و کافه ی ملعون و دگر وادیان اشرار و اراذل و اوباش گذر همی بکردی و سکنی همی گزیدی و خدایش لعنت کناد گویند که به حیلت و دسیسه اهل وادی را بدان کافرستان ها ببردی و خونشان بخوردی و مالشان بربودی و نت هاشان بفنا همیدادی چونانکه که فسقلی دانشمند را هم گول به سرش بمالیدی و از نی نی سایت بدان کافرستان هجرت همی دادی به سیاست و خدایش نیامرزاد گویند که بر شیخ المریض وارد همی گشتی و فی الحال بر وی پس گردنی همی زدی و آنگاه ریشش در مشت بگرفتی و شیخنا رو خِرکِش بکردی و بر پشتش سوار بگشتی و پیتکو پیتکو کنان شیخ را یورتمه ببردی والله اعلم وی را نقل بباشد که بر شیمائوی گوز دار باشی رفاقتی تنگ بداشتی و جمله ی خلصت های آن عجوزه به ارث ببردی و گاها اندر وادی بساط گوزم به هوا علم بکردی پس وادی را به باد فنا همی دادی و بر فعل خویش شادمان همی بگشتی و خدایش لعنت کناد روزی ننه پفکی مفلوک وز پی ادب نومودن آن چل چلی لعین قاشقی بر آتش گداخته کردی و آرام بر چل چلی نزدیک بگشتی پس تا بخواستی آن قاشق مذاب بر باسنش بگذاشتی ناگاه چل چلی جستی بزدی و مارمولکی اندر تنبان آن پفکی مفلوک بینداختی و هرهر بر وی بخندیدی گویند که بر تمامی شکلکهای وادی حریص بودی و گاها تمام انها به یکباره بر دیباچه ی وادی مصور بنومودی تا بدانجا که وادی هنگ بکردی و شیخنا را به زحمت بیانداختی و خدایش مجدد لعنت کناد ......... ^^^^^*^^^^^
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ وقتی هستی نمیشود قدربودنت رادانست باید نباشی، باید بروی، باید تنها شوم تا تو را برای باهم بودنمان به یاد بیاورم احساس عجیبی است که وجودت در تب و تاب قلبم بی وقفه می تپد ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ گاهی وقتااا خیلی سخت میشه از کنار بعضی ادما گذشت ادمایی که قطره قطره تویه گوشه ازقلبت جا گرفتن اما الان پیشت نیستن ودلت شورمیزنه برای پایان لحضه های پرازغم وبی تفاوتی وشوق وانتظارررر ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ای دوست هر کجا هستی، ارزویم این است توبه این باور برسی، که در این کنج هیاهوی زمان یک نفر از ته دل میخواهد توسلامت باشی، و بخندی همه عمررر ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * یہ قانون هَست ڪہ میگہ رفیقت رِفــــــیقِْ جَدید پِیدا ڪَرد خودِت بــــــُـــرْو تا حُرمَتِت نَشڪَستِہ ســــــر ایڹ متڹ قســـــم میخــــــورم حکایت خیلیاس * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
..♥♥.................. آن رفیقی که به دوران غمم دور نرفت ...زیر شمشیر غمش رَقص کنان باید رفت ..♥♥.................. امیرخسرو
*~*~*~*~*~*~*~* به ساعت نگاه کردم شش و بیست دقیقه صبح بود دوباره خوابیدم بعد پاشدم به ساعت نگاه کردم شش و بیست دقیقه صبح بود فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام. خوابیدم وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم آدم ها هم مثل ساعت ها هستند بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست قدر این آدم ها را باید بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه *~*~*~*~*~*~*~*
دلم هــوس یک دوسـت کرده ... یک رفیـــــق شش دانگ ... کسـی که امتحانش را در رفـاقـت پس داده ... و دیگر محــک زدنـی در کار نباشد ... رفیـــــقی که مــــن نـگویـم و او بشنود ... بخـــــندم و حـجم خستگی را در خنـــــده ام ببیند ... رفیقــــی که بگویم برو ، بمــــاند و آرامم کند ... همان رفیقــــی که باید باشد و نیست ... عجــیب دلـــــم گـــــــرفته، ... ایـنـــــــــــــروزها ...
رفــيـــــق❥ ميدونـــے كـــہ خيلـــے دوستــت دارم❥ اگه چيزيــت بشـہ بــہ قــرآن ميميـــرم❥ شبـــا کـــه میــخوابـــے يادت باشــــه❥ اينجــا يكـے هَســت كــه آرزوش خنديــدن توئــه❥ حتـــے اگـــہ خــودش داغــون باشــہ❥ بخـــند تا دنيــا بــہ روے ماهــت بخندھ عشقـم❥ رفاقـــتــــمون صد در صد پایــــــداره❥
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم