♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
می خواهم برگردم
به روزهایِ خوبی
که دل هایمان خوش بود
به خانه ی مادر بزرگ
برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای
که همیشه ی خدا ، بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد
رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم
و خیس شوم
آنقدر که غصه و بی مهریِ دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود
می خواهم به روزگاری برگردم
که سفره ی ساده ی مادربزرگ
انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت
و هیچکس از سادگیِ غذا
یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد
آن روزها همه چیز ، بی تکلف و دلنشین بود
همه مان بی توقع ، خوش بودیم
بدونِ چشمداشت ، محبت می کردیم
و از تهِ دل می خندیدیم
دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم
برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده
روز ها گذشت وما از همدیگر دورتر و
دورتر شدیم
و آن دورهمی هایِ جانانه
به خاطرات پیوست
روزهایِ خوب بر نمی گردند
افسوس
ما برایِ بزرگ شدنمان
بهایِ سنگینی پرداختیم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
یه شب خونه مادر بزرگم رفتیم
برای دورهمی
بعد حیاط خونشون خیلی بزرگه با درختای بزرررگ نارنج و پرتغال و گردو
بعد اونشب همه بودن
خاله هام پسر خاله هام و دختر خاله هام
شوهر خاله هام
با من و مامانم و بابام و مادر بزرگ و پدر بزرگم
داستان از اینجا شروع میشه
همه جا تاریک بود بعد حرف جن و روح و خلاصه این چیزا اوفتاده بود
من رو مبل بودم با خاله هام بقیه رو زمین
بعد یهو بارون گرفت شدید تبدیل به طوفان شد درو باز میکردی غیب میشدی
بعدش طوفان که شدید شدید شد
برقا قعط شد اوووووووف
خیلی باحال بود
من اونموقع ۱۲سالم بود
ینی مال یه سال پیشه داستان
ما در مورد جن حرف میزدیم بعد من از پسر خاله و دختر خاله ها بزرگترم
در مورد جن حرف میزدیم
گرگ زوزه میکشید
در مورد روح حرف میزدیم
صدا سگ و گربه میومد
خعلی باحال بود از کوچیک تا بزرگ ترسیده بودن غیر من
ینی اونشب خعععععلیی خوش گزشت
اولین مورد، ارتباطهای انسانی است، دوستهای خوب، مهربانی
دوم طبیعت است، به خصوص طبیعت جاندار مثل گلها و گیاهان
سومین مورد نیز، خندیدن است
فکرش را بکن هر سه مجانی هستند
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
..♥♥..................
دستمُ محکم تو دستش فشار میده
آخ که درمیاد چشم هاش از شیطنت برق میـزنه و دستمُ میبوسه و پشت بندش گاز می گیـره، دیوونه است خب...من دیوونه تـر
میگم منُ نداشتی چیکار میکردی؟
ابروهاشُ بالا میندازه و با نگاهِ عاقل اندر سفیه زل میزنه بهم: این اعتماد به نفسُ از کجا خریدی عزیزدلم؟
بعدمیزنه زیرِ خنده، لپاش که چال میوفته فشارم بالا پایین میـشه
با مشت اروم میزنم به بازوش و "زهــرِ مـار" کشداری حواله اش میکنم
میگه: تو که نباشی یکی هست که خوب جاتُ پر میکنه
دلم هُری میریزه
اخمامُ تو هم میکشم و به حالت قهر دستمُ از دستش در میارم
محکمتر دستمُ می چسبه
سیگارشُ از جیب کتش درمیاره و میگه: ایشونُ میگم، فکر کردی واسه چیه وقتی پیشِ تواَم نمی کشم هوم؟ نکنه فکر کردی به فکر ریه های توام خنگِ من؟ تو باشی به کارم نمیاد که... ولی امان از روزی که نباشی... انقد میکشم میکشم میکشم تا خودمم با دلتنگیام دود شم برم هوا
شما بودید نمی مُــردید براش....؟
..♥♥..................