به نام خالق هستی ^^^^^*^^^^^ 🚨 خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر ^^^^^*^^^^^ 💠 علامه امینی میگوید: مدتها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عذاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او درد ناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم ^^^^^*^^^^^ 📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳
از دار و ندار دنيا 6 7 تا دوست دختر دارم يكي از يكي شكاك تر اصن داغونما *moteaasef* @~@~@~@~@~@ ﻣﯿﮕﻢ , ﺷﻤﺎﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﮑﺴﺘﻮﻥ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﺸﯿﻨﯿﻦﻧﯿﮕﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﻦ ﯾﺎﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ ... ؟؟؟؟ *eva_khake_alam* @~@~@~@~@~@ دقت کردین تو فیلم های ترسناک طرف میخواد فرار کنه هیچ وقت ماشینش روشن نمیشه؟ *zert* @~@~@~@~@~@ یه برف هم نمیاد:( بریم برف بازی کنیم برف بریزیم تو یقه مردم *khar_ghalt* @~@~@~@~@~@ انشای این هفته علــــم بهــــتر اســت يـا پــــــــــرايد . . ؟ *Aya* *tafakor* *fekr* @~@~@~@~@~@ اقا من یه کشف بزرگی کردم حرف R همون حرف P هست فقط خسته بوده پاهاشو باز کرده حرف Z همون حرف N هست فقط خوابیده حرف @ هم همون a هست فقط مقنعه سرش کرده وااااااااااااای چقدر باهوشم ^_^ *goz_khand* *goz_khand* @~@~@~@~@~@ من نميدونم اين مامانا که وسايل خودشون رو يه جايي ميزارن بعد خودشونم يادشون ميره کجاس چه جوريه که تو پيدا کردن وسايلي که ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قايم ميکنيم تبحر خاصي دارن *divone* *lab_khande_2* @~@~@~@~@~@ روز مبادا چه روزی است دقیقا یک روز پس از خرج کردن پس اندازهای روز مبادا *khande_dokhtar* @~@~@~@~@~@ سه چیز تو زندگی هست که اگه رعایت کنین آدم موفقی میشین حالا برید تحقیق کنید این سه تا چیز چیه اینجوری هم نگام نکنید، من اگه خودم بلد بودم که الآن اینجا نبودم *montazer* @~@~@~@~@~@ یه روز هـم باید این سازنده ی جمله ” گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی ” رو بیارن چار کیلو غوره بدن دستش ، همه هــــم صبر کنن، ببینم چه جوری میخاد حلـوا درست کنه بعد همون دیگُ بکنی تو چشـاش با این جمله ساختنش ^_^ *kotak* @~@~@~@~@~@ یکی از بدیهای هدفُن اینه که همش فکر میکنی دور و ورت داره یه اتفاقی میفته که تو ازش خبر نداری *divone* @~@~@~@~@~@ حال میکنم بااینایی که مواظب وسایلاشون هستن بعد میان قایمشون کنن که خراب نشن،گمشون میکنن (منو میگه😂) *khandidan* @~@~@~@~@~@ رفتم پرنده فروشی گفتم این عروس هلندی چنده؟ گفت ۲۵۰ تومن گفتم جهازم داره دیگه؟ با عقاب تو مغازهش افتادن دنبالم بیشورا *gij* @~@~@~@~@~@ یه بارم یکی از فامیلا منو واسه پسرش خواستگاری کرد . . . جواب نه که دادیم مامانم واسه اینکه ناراحت نشن برگشت گفت : حالا دختر مام همچی پخي نیست :khak: @~@~@~@~@~@ مادرم فکر کرده کاکتوس سالی یک استکان بیشتر آب نمیخواد امروز کاکتوسه گفت داداش یک لحظه بیا، اینجا کربلاس؟ یک لیوان آب بیار مُردیم از تشنگی کولرم که بابات خاموش کرده *ouugh* *odafez* @~@~@~@~@~@ مغز جالبترین عضو بدنه . . . . از زمان تولد تا موقع مرگ کار میکنه به جز سر امتحان خاک تو سرش *btb* @~@~@~@~@~@ بَ رَ بَ بَ چيست؟؟ به معناي برو باباست که ايرانيها در پاره اي مواقع با دهن کجي،براي تضعيف روحيه طرف مقابل بکار ميبرند الان داريد امتحان ميکنيد؟؟ تبريک ميگم شما يک ايرانيه اصيل هستيد *khande_dokhtar* @~@~@~@~@~@ رفتم کبابی چلو کبابش شیرین بود گفتم آقا چرا شیرینه کبابتون؟ گفت پیاز گرونه موز چرخ کردم *abnabat* @~@~@~@~@~@ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣَﺮﺩﻩ . . ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﻫﺮﭼﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﺎﻕ ﺷﻪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﺮﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﮐﺎﺭﺗﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺪ ﻣﻴﮕﻢ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ؟؟؟ والا .... چه اعتماد به نفسی دارن این اقایون *raghs_gilgili* *belgheis* @~@~@~@~@~@ یه وسیله تو دستشویی هست ، ﺍﺳﻤﺶ ﺩﻣﭙﺎﯾﯿﻪ ﺍﻣﺎ . ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻡ ﭘﺎ ﻧﯿﺴﺖ . . . ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻧﻔﺮ ﻗﺒﻠﯽ باﻝ ﺑﺎﻝ ﺯﺩﻩ ﺗﺎ ﺩﻡ ﺩﺭ؟؟؟؟ *goz_khand* @~@~@~@~@~@ پسردایی ۵ سالم با خمیر بازی برای خودش سبیل گذاشته زنگ زده به مهد کودکشون گفته کامبیز امروز نمیاد مربیه گفته کامبیز تویی؟ گفته نه من پدرم هستم *nini* *khaak* @~@~@~@~@~@ آدمای خاص همیشه در معرض خطرند پاشم برم واسه خودم صدقه بدم خوشبحالتون که حتی هیشکی نگاتونم نمی کنه والا غیر از بدبختی برا ما چیزی نداره *akheish* *cheshm_star* @~@~@~@~@~@ مسواکتونو هر 3ماه یبار عوض میکنید؟ من که یه مسواکمو اینقدر استفاده کردم این اواخر دندونم اونو تمیز میکرد *are_are* @~@~@~@~@~@ لذتی که در برداشتن صابون و دمپایی و شامپو و خمیر دندون از هتل تو روز آخر سفر هست تو هیچی نیست لامصب آدم فکر می کنه خرج سفرش دراومده *khanda_moshi* @~@~@~@~@~@ تو زمستون دو مرحله از خواب سخته یکی اون اولش که زیر پتو سرده بعدم اون مرحله که میخوای پاشی و زیر پتو گرمه جفتش بدبختیه *tavahom* *khande_dokhtar*
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بسم رب الشهداء والصدیقین سلام بر حسین و یارانش و سلام بر محسن عزیزم میم، مثل حسین چهل و دو روز پیش راهیِ سفرت کردم،سفری پر از خطر، اما پر از عشق سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی اولی زندگی در دنیا و دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت،هر چه بود عشق بود و عشق خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم از زیر قرآن ردت کردم آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد وبالایت را، هم سرت را راستش را بخواهی فکر نمیکردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت عزیز دلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلم برایت تنگ شده است میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای شب قبل از عملیات زنگ زدی وگفتی دلتنگتان شدهام آمدم بی تابی کنم....اما باز کربلا نگذاشت آخرین دیدار رباب و همسرش آمدم بی قراری کنم...اما، به یاد روضه حضرت رباب افتادم روضه رباب خداحافظی اش فرق می کند وداع آخرش فرق میکند خودت هم قبول داری، اصلا رباب جنس غمش فرق می کند رباب سر، همسرش را بریده دید. بالای نیزه دید به دنبالش هم رفت. نمی دانم من هم سر، همسرم را می بینم یا نه؟! اما ، میدانم به اسارت نمی روم همسر خوبم؛ اگر عشق به تو نبود آرامش من هم نبود قبل از رفتنت به من گفتی «صبور باش، بی تابی نکن، محکم باش، قوی باش، شیر زن باش» من هم گوش کردم.عشق به تو مرا به این اطاعت رساند محسن جان؛ سفیر امام حسین خبر داری روز عرفه نزدیک است.نمی دانم امسال دعای عرفه را بیاد حاج احمد کاظمی بخوانم یا بیاد تو چقدر زرنگ بودی و من تازه فهمیدم.عرفه، مسلم، حاج احمد، تو و شهادت یک رازی پشت پرده هست که شما را بهم گره زده میگفتی یک شهید را انتخاب کنید، باهم رفیق باشید و تا آخر هم با هم بمانید گفتی زندگی ات را مدیون حاج احمد هستی گفتی من سر این سفره نشسته ام ورزق شهادتم را هم از این سفره بر میدارم تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی همسر عزیز و پدر مهربان، این روزها حضورت را بیشتر از قبل احساس میکنم به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند خودت که شاهد بودی بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد خسته که می شدم با تو حرف میزدم و می گفتم «محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا» تو می آمدی، چون علی آرام آرام میشد میدانم که همیشه هم قرار است پیشمان باشی اصلا خودمانی تر بگویم، زندگی جدیدی را شروع کرده ایم مثل همه زندگی ها سختی هایی دارد، مشکلاتی دارد اما، مهم این است که من فقط تو را دارم این زندگی هم تفاوت هایی دارد، چون زندگی مان با بقیه فرق می کند، مثل همان روزها پیوند این زندگی آسمانی است اما میدانم که باز برایم قرآن میخوانی، آن هم با ترجمه کتاب خواندن هایمان ادامه دارد گلستان شهدا هم که میرویم مداحی هم برایم می کنی یادت هست چقدر این شعر را دوست داشتی منم باید برم...آره، برم سرم بره....آن قدر گفتی وخواندی و گریه کردی و به سینه زدی که آخر هم رفتی هم خودت و هم سرت راستی برایت نگفته ام، علی دیگر مثل قبل نیست آرام تر شده ؛ انگار فهمیده که بابایش قرار است بیاید و هر روز باید سنگ مزار پدرش را ببوسد تا خود صورتت را همین هم برایش کافی است شب ها برایش قصه می گویم یکی بود ، یکی نبود.پدری بود به نام محسن و ....با خودم قرار گذاشته ام هر شب یک داستان از تو برایش بگویم موضوع های زیادی دارم مثل، داستان روزهای گذشت و فداکاری ات در اردوهای جهادی داستان عروس و دامادهایی که زندگی شان با عکس تو شروع شد داستان فرزندی بنام امیر حسین که مادرش نامش را تغییر داد و شد محسن داستان مشکلاتی که به واسطه متوسل شدن به تو حل شد داستان مرد بودنت، نه ببخشید شیر مرد بودنت قصه ها را برایش می گویم تا بزرگ شود، مرد شود، جهادگر شود، ولایتی شود، پاسدار شود، شهید شود و مثل تو شود محسن دوست داشتنی ام؛ چه انقلابی به پا کرده ای؟ ببین.دنیا را زیر و رو کرده ای دل ها را تکان داده ای نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چکار کردند برای آمدنت هم سنگ تمام میگذارند رهبرمان هم گفتند «محسن حججی، حجت بر همگان شد» همسر مهربانم؛ بگذار از سکوت این شب ها هم برایت بگویم با خودم فکر می کردم که اصلا مگر محسن من چند سال داشته؟ محسن جان، مرد من؛ جوان دهه هفتادی امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو چگونه زندگی کرده ای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.وقتی خدا تو را خرید، اهل بیت هم به بازار آمدند دوستت داشتند که تو هم عاشق آنها شده ای. عاشق که نه، اصلا تو مثل خودشان شده ای دلنوشته هایت را خوانده ام. دوست دارم مثل حضرت علی اکبر در جوانی فدای اسلام بشوم...که شدی میخواهم گوشه ای از مصائب حضرت زهرا (س) را بفهمم ....که فهمیدی درد بازو و پهلو را احساس کنم....که حس کردی شهادت بی درد هم نمیخواهم. دوست دارم مثل ارباب بی کفن بی سر بشوم بی کفن شدی، بی سر هم شدی سر دادی و سردار شدی مردانگی را در چشمانت دیدم وقتی که در دست آن ملعون وحشی اسیر بودی و پهلویت زخمی بود ولی، تو ایستاده بودی اصلا مگر می شود؟ اما نه، تعجب هم ندارد از مادرت حضرت زهرا (س)به ارث برده ای مظلومیت را هم از پدرت امیرالمومنین علیه السلام با شنیدن نام تو، عاشورا برای من تکرار میشود تکرار که نه، تجسم هم میشود.غریب گیر آوردنت خنجر...پهلو...زخم...اسارت...تشنگی...رجز خوانی...خیمه...آتش... دود...سر جدا... بدن بی سر....روضه امتکه تکه شده هر کلمه ای خودش زیارت ناحیه مقدسه است یک نفر بگوید مگر امروز، روز عاشوراست اما همسرم، نگران نباش. ما را به مجلس و بزم شراب یزید نبردند در حرم امام رضا علیه السلام برایت مجلس آبرومندانه ای گرفتند همه این اتفاقات هم از همانجا شروع شد حرم امام رضا علیه السلام ؛شب قدر. تقدیرات تو آنجا رقم خورد و چقدر هم زیبا هنوز ادامه اش مانده با آمدنت داری دلبری میکنی برای امامزمانت محسن جان؛مرد من در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد چقدر برایت حرف دارم ناگفته هایی به اندازه تمام سالهای با هم بودنمان تو هم بیا وبرایم بگو از لحظه لحظه شیرینی های این سفر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نامه همسر شهید محسن حججی *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄
o*o*o*o*o*o*o*o چه حال و هوایی ست انگار گرد غم را در همه جا پاشیدند رفته رفته دسته های عزاداری با شور انجام می گیرد گویا بر پایی چادر ها در صحرای محشر دل عزاداران را هم آشوب کرده همان گونه که دل خیلی ها در آن صحرا آشوبه حر با همراهانش و پر غضب به سوی خیمه گاه می آید اما تشنگی از سر و رویشان می بارد می دانی که برای چه آمده آمده که بخواهد تسلیم شوی و تو تسلیم می شوی نه تسلیم یزید و حر تو تسلیم خدا می شوی چون بنده ی خدایی آب می دهی به اسبان و سواران به یاران حر هر چند می دانی که آب کمه تو تسلیم خدا شدی و حر تسلیم تو و بزرگی ات تو و بخشندگی ات برای حر بخشش می خواهی و حر بخشیده می شود و دشمن تو چه دلیرانه در مقابل دشمنانت می ایستد و رجز می خواند چه دلیرانه شمشیر می چرخاند و برایت می جنگد و بخشیده می شود و می شود یکی از هفتاد و دو تن و لبالب شربت شهادت را می نوشد و زینب خواهرت از آن بلندی برای بخشندگی ات پر غرور می شود تو آنی که دشمنت را دوست می کنی و دشمن دشمنانت ^^^^^*^^^^^ در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄
^^^^^*^^^^^ عجیب این روز ها حال دلم بارانی ست انگار یه چیزهای سر جایش قرار ندارد یا شاید قرار است یه چیز هایی نباشد هر چی که هست دلم را می لرزاند چشمانم کم کم تار می بیند می دانم که نم اشک در آنها وجود دارد و دلم هم حال گریه امروز حتی آسمان هم دل سیر گریه کرد اما من هنوز در فکرم در فکر جهادی بزرگ در فکر آیین قدیمی براستی حسین چه کرده با قلب های این مردمان حتی نوزاد ۴ و ۵ ساله هم با شور دارد آماده می شود نمی دانم گاهی با خود می گوییم شاید این نوزاد نام رقیه یا علی اصغر را در بطن مادر شنیده است که اینگونه درد هایشان را لمس می کند قلمم نوای نوشتن برداشته است آقا اما از چه بنویسم از کدام معرکه ی کوفیان و از کدامین تا کننده ی کمرت از کدام درد های زینب بگویم از خار پای رقیه و گوشواره ی شکسته اش از نبرد اکبر و حجله ی قاسم ات از حیای رباب و تشنگی اصغر رخصت آقا رخصت ده آقا اول از وفای یار دیرین ات بنویسم از برادر بی همتایت از ابوالفضل العباست بنویسم رخصت آقا ^^^^^*^^^^^
رفتم پرنده فروشی گفتم این عروس هلندی چنده؟ گفت ۲۵۰ تومن گفتم جهازم داره دیگه؟ با عقاب تو مغازهش افتادن دنبالم بیشورا ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه بارم یکی از فامیلا منو واسه پسرش خواستگاری کرد . . . جواب نه که دادیم مامانم واسه اینکه ناراحت نشن برگشت گفت : حالا دختر مام همچی پخي نیست ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ مادرم فکر کرده کاکتوس سالی یک استکان بیشتر آب نمیخواد امروز کاکتوسه گفت داداش یک لحظه بیا، اینجا کربلاس؟ یک لیوان آب بیار مُردیم از تشنگی کولرم که بابات خاموش کرده ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ مغز جالبترین عضو بدنه . . . . از زمان تولد تا موقع مرگ کار میکنه به جز سر امتحان خاک تو سرش ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ بَ رَ بَ بَ چيست؟؟ به معناي برو باباست که ايرانيها در پاره اي مواقع با دهن کجي،براي تضعيف روحيه طرف مقابل بکار ميبرند الان داريد امتحان ميکنيد؟؟ تبريک ميگم شما يک ايرانيه اصيل هستيد ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفتم کبابی چلو کبابش شیرین بود گفتم آقا چرا شیرینه کبابتون؟ گفت پیاز گرونه موز چرخ کردم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣَﺮﺩﻩ . . ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﻫﺮﭼﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﺎﻕ ﺷﻪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﺮﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﮐﺎﺭﺗﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺪ ﻣﻴﮕﻢ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ؟؟؟ والا .... چه اعتماد به نفسی دارن این اقایون ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه وسیله تو دستشویی هست ، ﺍﺳﻤﺶ ﺩﻣﭙﺎﯾﯿﻪ ﺍﻣﺎ . ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻡ ﭘﺎ ﻧﯿﺴﺖ . . . ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻧﻔﺮ ﻗﺒﻠﯽ باﻝ ﺑﺎﻝ ﺯﺩﻩ ﺗﺎ ﺩﻡ ﺩﺭ؟؟؟؟ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ پسردایی ۵ سالم با خمیر بازی برای خودش سبیل گذاشته زنگ زده به مهد کودکشون گفته کامبیز امروز نمیاد مربیه گفته کامبیز تویی؟ گفته نه من پدرم هستم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ آدمای خاص همیشه در معرض خطرند پاشم برم واسه خودم صدقه بدم خوشبحالتون که حتی هیشکی نگاتونم نمی کنه والا غیر از بدبختی برا ما چیزی نداره ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ مسواکتونو هر 3ماه یبار عوض میکنید؟ من که یه مسواکمو اینقدر استفاده کردم این اواخر دندونم اونو تمیز میکرد ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ پیاز کارکرده در حد نو رنگ: سفید باروکش سبز یک لکه رنگی داره فقط با پرداخت 4هزار تومان خواهشا اگه پولشو ندارین مراجعه نکنید! ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ پسر عموم رفته زن گرفته گفتن سه تیکه از جهیزیه پای دوماده لوازم آشپز خونه، لوازم برقی و لوازم چوبی احتمالاً زنش فقط با خودش دمپایی و کلیپس میبره ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ لذتی که در برداشتن صابون و دمپایی و شامپو و خمیر دندون از هتل تو روز آخر سفر هست تو هیچی نیست لامصب آدم فکر می کنه خرج سفرش دراومده ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ تو زمستون دو مرحله از خواب سخته یکی اون اولش که زیر پتو سرده! بعدم اون مرحله که میخوای پاشی و زیر پتو گرمه جفتش بدبختیه ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**
طولانیه ولی عالی خاصیت سوره های قرآنی (خیلی جالبه ) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
oOoOoOoOoOoO از سینما زدیم بیرون دیر وقت بود و به رسم عادت یک ساعتی بازیِ مان گرفت بداهه دیالوگ میگفتیم و دعوا میکردیم و میخندیدیم و داد میکشیدیم پایان بازی هایمان هم همیشه باز بود سرخوشانه چرخ میخوردیم که ساعت از سه بامداد گذشت و چیزی به اذان نمانده بود گرسنگی به استخوان رسیده بود و با این وضع نمیشد روزه گرفت در چرخ خوردن و بازی کردنمان جغرافیا را از دست داده و سر از جنوب تهران درآوردیم اهل کله پاچه که نبود اما یادم آمد آن نزدیکی ها یک فلافلی هست که تا سحر باز است پایان بازی را باز رها کردیم و سراسیمه زدیم به فلافلی با هم که بودیم اشتها از سرو کولمان بالا میرفت و هر دو ، دو نونه سفارش دادیم با نوشابه ی شیشه ای تگری صاحب فلافلی من را میشناخت و گفت خیارشور نذارم؟ خواستم بگویم نه که گفت بذارید آقا خیارشورارو من میخورم هر چه گفتم تشنه ات میشود قبول نکرد که نکرد خلاصه همه ی خیارشورها را خورد و فردا هم که داشت از تشنگی تلف میشد هی زنگ میزد به من و میگفت حرف بزن گفتم خب تشنه ات شده جانم چرا به من زنگ میزنی؟ میگفت با تو که حرف میزنم دهنم آب می افتد برای بوسیدن ات و تشنگی ام رفع میشود...اصلا گوجه سبز منی...لواشک منی . . زل زدم به میز و دارم همه ی آن شب را دوره میکنم از سینما که زدم بیرون تنها ولی با تو داشتم دعوا میکردم و میخندیدم و داد میزدم که سر از این فلافلی در آوردم دوره کردم آن شب را و به گوجه سبز منی که رسیدم خنده ام گرفت به خودم که آمدم صاحب فلافلی داشت برای چندمین بار میگفت اقا بالاخره خیارشور بذارم یا نه؟ گفتم نه آقا نذار حساب کردم و لب نزدم و آمدم بیرون فردا هم بدون سحری روزه میگیرم مثل دیشب که دیدم ساعت سه و نیم را رد کرده و تلگرامت آنلاین است و دلم لرزید و هیچ چیز از گلویم پایین نرفت مثل پریشب که خوابت را میدیدم و اصلا بیدار نشدم مثل پس پریشب که یاد چت کردنمان تا خود سحر افتادم و فردا هم بی سحری روزه میگیرم اما جان مادرت تو به این حرف ها گوش نکن تشنه ات که شد زنگ بزن گر چه کمی تلخم اما هنوز هم میتوانم گوجه سبزت باشم و دهانت برای بوسه هایم آب بیافتد البته اگر طعم دهانت عوض نشده باشد oOoOoOoOoOoO علی سلطانی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باران داری با کشورم چه میکنی؟ ما آب را برای آبادی میخواستیم، نه ویرانی، حواست هست؟ آمدی و همه چیز را به هم ریختی؟ آمدی و آسمان را به زمین دوختی بی انصاف؟ صدایِ ترس و اضطرابِ این مردمِ خسته از درد، برای لحظه ای هم تنت را نلرزاند؟ صدایِ آهِ کوچه و خیابان هایِ دلشکسته ی سرزمینم را نشنیدی؟ کاش میدانستی ما آنقدر رویِ لطف و مهربانی ات حساب کرده ایم که نه سدهایمان برای روزهایِ خشمِ تو محکم بود، نه رودخانه هایمان وسیع، نه مدیریت هایمان بحرانی ما فقط بعد از شکسته شدن، هشدار میدهیم و کار که از کار گذشت، دنبالِ چاره میگردیم کاش میدانستی این مردم چقدر بی پناهند و کمی منصفانه تر میباریدی آهسته ببار باران اینجا هیچ چیز سرِ جای خودش نیست که یا غرقِ سیلاب میشویم، یا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم