^^^^^*^^^^^ دفترچه خاطراتش رو بهم داد و گفت: واسم چند خط یادگاری بنویس واسش نوشتم: هر ادمی که وارد زندگی تو میشه همراه خودش یه درس میاره... یه درس که تو هیچ کتابی نیست.. یه درس که هیچ معلم و استادی نمی تونه یادت بده.. فرقی نمی کنه اون ادم خوب باشه یا بد... فرقی نمی کنه اون ادم پیر باشه، یا جوون هر ادمی با خودش یه درس به زندگیت اضافه می کنه، که تا حالا نمی دونستی اگه درس رو یاد بگیری برنده ای حتی اگه اون ادم دیگه تو زندگیت نباشه.. اگه درس رو یاد نگیری بازنده ای حتی اگه اون ادم هنوز تو زندگیت باشه چند دقیقه ای به نوشتم خیره شد و هیچ نگفت انگار داشت با خودش مرور می کرد که چه درسهایی از چه ادمهایی یاد گرفته.. درس ادمهای زندگیش رو که مرور کرد ازم پرسید تو از من چی یاد گرفتی؟ من چه درسی رو اوردم تو زندگیت ؟ دستش رو اروم گرفتم و گفتم من با تو فهمیدم که ادمها جای خالی هم رو پر نمی کنند. نه من می تونم جای خالی کسی که نیست رو برای تو پر کنم نه تو می تونی جای خالی کسی که نیست رو برای من پر کنی.. از تو یاد گرفتم کسی که ادم زندگیم باشه دنبال پر کردن جای خالی کسی نیست. چون جای خودش رو تو زندگیم پیدا می کنه.. دستم رو فشار داد و گفت: پیدا کردم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به نام خالق یکتا ^^^^^*^^^^^ سلام سلام و سلام بر همه بر کل جهان اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا سلام اقا جان اقا امشب شب تولدتونه تولد باسعادتتون مبارک *!^^!^^^^!^^!* می خوام الان یه ذره گذشته هارو مرور کنم وقتی بچه بودیم تو حرمت بزرگ شدیم دستبند سبزمونو به پنجره فولادت گره میزدیمو خواسته هامونو می گفتیم و شما اجابت می کردی یه ذره بزرگ تر شدیم با مشکلات اشنا شدیم خلاصه همه می گفتن پدر و مادر و فامیلا میگفتن اقا امام رضا رو واسته کن حاجتتو بگیر اقا شما و خدا بد عادتمون کردید هر مشکلی پیش اومد سرمونو به سمتتون چرخوندیم و شما هم از کرمتون حاجت روامون کردید ولی موقع خوشی ما بی وفا ها یادی ازتون نکردیم و فقط موقع سختی یادتون افتادیم اما شما بازم واسطه میشدید برامون و از خدا برامون حاجت می گرفتید اشتباه بعدی مون این بود که فقط یاد خودمون بودیمو دیگران تو دعاهامون شریک نمی کردیم اما شما بازم واقعا به اینجا میرسم خیلی شرمنده میشم اسفند ماه ۹۸رسید خیابان عوض اینکه پر به شه از دستفروشا و همه با خرید کردن به استقبال بهار برن خلوت خلوت شده بود همه جا به جای اینکه بوی شروع زندگی بده ...... بوی مرگ میدادچون کرونا اومده بود بهار بدون عید اومد و رفت و تولد فرزندت اقا مهدی خیلی غریبانه برگزار شد اما حالاتولد خودت اقا اقا امام رضا عزیز که به ایران ما اومد اقا دل همه برای گنبد طلایی ات کبوترهای حرمت خیلی تنگ شده اقا نزار روز تولدت ناامید بریم اقا بیا و واسطه شو برامون برای ما بنده های خطاکار بر ای ما رو سیاه ها اقا گناه زیاد کردیم اما کرمت از گناهان ما خیلی بیشتره اقا برای کل دنیا واسطه شو اقا کرونا رو ازبین ببر تا بیایم پابوست همه میایم تو بطلب ما تو به یک اشاره از ما به سر دویدن این بیت همیشه ماردم میگه که الان مصداق حال ماست اقا الان می خوام برای همه دعا کنم *@@*******@@* اقا همه چشمشون به بزرگیته اقا همه مریض ها رو شفا بده اقا سایه هیچ پدر و مادری رو از سر هیچ خانواده ای کم نکن اقا هر کی بچه می خواد بهش عنایت کن همه رو به موفقیت برسون ظهور اقا مهدی را نزدیک برگردان به همه دلی خوش، لبی خندان و جیبی پر پول بده همه رو به راه راست هدایت کن و مراقب تمامی بنده هات و ادمیان باش و به خدا بگو : مادستمون به اسمونت نمی رسه ولی تو که دستت به زمین می رسه دستمونو محکم نگه دار اقا واسطه شو برای همه و حاجت هامونوبگیر ممنون *♥♥♥♥*♥♥♥♥* بچه ها من دیگه دعایی یادم نمی یاد هرکی هر دعایی داره یه کامنت بزاره و دعا های این پستو کامل کن @~@~@~@~@~@ از طرف بنده گنهکار و سمج شما
oOoOoOoOoOoO من از دیوانه ها دیدم هزاران عاقل مرده و از عاقل ولی دیدم چنگ و غذای گربه و هیچ خفاشی نمیتواند ویروس ادم بسازد مگر اینکه ادمی خفاش شده باشد 😐 oOoOoOoOoOoO
*@@*******@@* شاعر آن است که بی ربط را رابط کند شب و روز بر هم کند حال همه رابط کند به همه ادمیان حال دهد غبط کند نه انکه بیراهه دهد بر همه کس خبط کند * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
قدم گذاشتن در دنیای ادمی که تنهایی را تجربه کرده شهامت میخواهد باید سرسخت باشی در تصاحبش رقیبی جان سخت داری باید مسکن دردها و بهانه گیری هایش نق زدن هایش باشی تا کم کم خارج شود زهرش از بدن نیمه جانش معتاد است دیگر معتاد به سکوت معتاد به قدم زدن های تک نفره به نشستن کنار جدول و شمردن ماشین های عبوری به گذاشتن یک بشقاب سر سفره به خود را پاشویه کردن به وقت تب بی کسی عادت است دیگر ترکش موجب مرض است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باید جمع کنی تمام مفرد هایش را من را نقض کنی ما را یادش دهی با سه روز تنها نبودن هم از بدنش خارج نمیشود معتاد است باید دیازپام وجودش شوی انقدر آرامش بخش باشی که با خود ب خواب ببرد تمام دردها و ناخوشی های زمان بی کسی را
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که قایم باشک اصلا هم بازی خوبی نیست اینکه چشم بگذاری و منتظر گذشت زمان بشوی و توی دلت بترسی نکند او را پیدا نکنی و بازی را باخته باشی چه قدر پوچ و بیهوده است این خودش، شروع ِ ترس های دوران بزرگسالی ست منتظر می مانیم که زمان بگذرد آدم های اطرافمان غیبشان بزنند و آن وقت تازه چشم باز می کنیم و میان اینهمه جاهای خالی، دنبال بودنشان می گردیم «ده بیست سی چِل، پنجاه شصت » روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که قایم باشک بازی خطرناکیست درست است که سر زانوهایت زخمی نمی شوند و با توپ ات شیشه ی پنجره ها را نمی شکنی اما تو را بزدل می کند تو را تبدیل می کند به ادمی که وقتی بزرگ شدی، خیال برت دارد برای اینکه قدرت را بدانند برای اینکه در جست و جوی تو باشند حتما باید بروی و همانطور که دست روی دست گذاشته ای و می ترسی صدایت در بیاید پنهان شوی یاد نمی گیری که برای برنده بودن باید تلاش کنی و دیده شوی با صدای رسا حرف بزنی قدم های بزرگ برداری و از تکان دادن دست هایت توی کمدهای دیواری و پشت پرده های حریر اشپزخانه نترسی «هفتاد هشتاد نود صد » روزی که مادر شوم به بچه ام یاد می دهم که از هیچ «داااللللی» گفتنی نترسد و از اینکه دیده می شود خوشحال بماند
^^^^^*^^^^^ گویند که اندر وادی خنگولستان اشخاصی ببودند بس عجیب و بلکم غریب چونان که شخص زه دیدن اینان انگشت حیرت تا به ارنج اندر دماغش همی چپاند زه دیدنشان من جمله ی آن عجایب شخصی بودی پفکی نام و بمانند پفک ترد و سست بودی به شرح ذیل گویند که خداوندگار بی همتا به هنگام خلقت انسان ابوالبشر قدری گِل اضاف بیاوری پس ملائکه ای تخس و بازیگوش ان گِل به هم همی زدی و ادمی بساختی کج و کوله پس برای ساخت دست و پایش گِل کم همی ببودی پس ان مَلِک چوبی اند بدنش فرو چپانیدی من باب دست و استخوانی بر وی بچپانیدی من باب پا و گِردَکی بر ان بگذاشتی از برای کله پس بر وی بر زمین بیافکندی و از روح پلیدش بر وی بگوزیدی و آن گِل جان بگرفتی و اینگونه بود که پفتل خبیث متولد همی گشتی و خدایش لعنت کناد چو ان ملائکه بخواستی کاردستی اش را خداوندگار ندیدی وی را به خنگولستان پرت همی کردی و مخفی اش بداشتی پس پفتل لعین اندر وادی بیامدی و چو از گوز ابلیس جان همی بگرفتی راه پلیدی انتخاب کردی و عمر ننگین بر خباثت و پلیدی تلف همی نومودی و خدایش نیامرزاد گویند بسیار سست پیکر ببودی من باب کیفیت نداشتن ساخت چونان که به بادی دستش جدا بگشتی و به گوزی کله اش کنده همی گشتی پس اهل وادی نام پفک بر همی گذاشتی و چون مونث ببودی وی را ننه پفکی بگفتند و خدایشان رحمت کناد اندر احوالاتش همین بس که از خباثت و لِعانت روحش از وی دائما ریق روان بودی و از وی هماره عن تراوش همی کردی چونان که اهل وادی به زجر و ذلالت همی افکندی و زبانی بداشتی کزان ریق سوزان فوران کردی بر اهل خنگو و کسی نبودی که از وی اسیب و زیان ندیدی و خدایش مجدد لعنت کناد گویند اندر عنفوان جوانی در دیار پارس گذر کردی و بر پارسیان کباب گوشت خر عرضه کردی و سود بسیار کوفت بکردی پس چو به هیچ کار نیامد پارسیان را با لگد وی را پرت بکردند بر گمبرون و خداوند والا مرتبت صبر عاجل عنایت کند بندریان را والله اعلم *!^^!^^^^!^^!*
ادمیزاد موجود غریبیه تا وقتی بچه س حرص میزنه بزرگ بشه بزرگ که شد حرص میخوره چرا تو بچگیاش ساکن نمونده امروز یه جایی داشتم میرفتم بنظرم چقدر آشنا اومد اون مسیر بخاطر عجله ای که داشتم بیخیالش شدم و رفتم به کارم رسیدم برگشتنی باز همون حس سراغم اومد احساس میکردم قبلا اینجا بودم ولی چیزی یادم نمیومد خلاصه برگشتم توی مسیر یه لحظه رفتم به اون گذشته های دور یه جرقه تو ذهنم زده شد یادم اومد اونجا چرا اینقده اشنا بود برام یادم اومد اون ساختمون نوساز که مث نردبون سقف آسمون رو شکافته بود کجا بود... یادم اومد یه جایی..توی اون محوطه ی ساختمون بچگیامو اونجا گذاشته بودم چقدر از خاطره هام اونجا بودن یادم اومد خیلی چیزا یادم اومد اونجا مدرسه ی ابتدایی من بود که حالا جاشو به یه آسمانخراش داده بود اما یه چیزی برام هنوز گنگه چرا اشک امونم رو بریده ول کنم نیست لامصب .... ****►◄►◄****
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم