o*o*o*o*o*o*o*o ابی که هنوز تو بهت مکانی بود که برای اولین بار در عمر ۲۵ ساله ش میدید و درگیر حلاجی کردن حرفها و پیشنهاد فیروز عمید وکیل پایه یک دادگستری و مشهور شهر تهران بود، با غرور گفت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مثلا من برایت دامن پلیسه دار بپوشم و موهایم را مدل گوگوشی درست کنم 😻💕 چای ذغالی دم کنم برایت با هل ودارچین وبا استکانهای کمر باریک بچینمشان روی کرسی خسته به خانه برگردی و مرا به آغوش بکشی و من غر بزنم که روزها خانه بدون تو زیادی سوت وکور است و در نهایت نتیجه بشود اینکه خانه به چندتا شبیه تو نیاز دارد، دقیقا همانقدر دوستداشتنی 🐈🐾 مثلا تلویزیون و ماهواره نباشد، بنشینی قید بالای کرسی، عینکت را روی بینیات جابجا کنی و با پیچهای رادیو بجنگی برای گرفتن اخبار و من دلم ضعف برود برای خطوط پیشانیات 😌🍁 مثلا بجای کافه گردی، بهمن باشد و برف ببارد و هوس آبگوشت دست پخت مرا بکنی مثلا انقدر درگیر تلگرام و اینستاگرام و ولنتاین نباشیم، لاکچریترین کادوی تو "گل سر" باشد و من برایت "شالگردن" ببافم 🌸🍃 مثلا ماشین و دور دور کردن وجود نداشته باشد، بهار بشود و کل کوچه باغهای خاکی شهر را باهم قدم بزنیم و بوی بهارنارنج مستمان کند مثلا وقتی زیر درخت پر شکوفهای نشستی من انقدر درخت را تکان بدهم که باران شکوفه ببارد بر سرت و غر نزنی که موها و لباسم کثیف شد 💄👔 مثلا این همه پلنگ و داف دورت نباشد و هر روز بیشتر عاشق سادگیام شوی مثلا انقدر " دوستت دارم " و " عاشقتم " از دخترها نشنیده باشی که دلت برای " دوستت دارم " گفتنهای من ضعف برود مثلا دوووووستم داشته باشی 🍇🍓💕 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ الناز شهرکی
****►◄►◄**** کاش دورانمان کمی عقب تر بود مثلا یک قرن من چادرِ گلدار سرَم میکردم و تو با چند نانِ سنگکِ تازه ، سرِ کوچه می ایستادی تا من از کنارت رد شوم و تو با تمامِ جسارتت به من نانِ داغ تعارف کنی من نگاهم را نجیبانه می دزدیدم و تو ... عاشق تر می شدی ... به این منِ دست نیافتنی مالِ آن دوران اگر بودیم برای دلبری از تو ، آبگوشت های جانانه روی اجاق ، بار می گذاشتم که بویِ دلبرانه اش تا خانه ی شما برسد و تو بیشتر از همیشه عاشقم شوی تا مادرت باز هم از نجابت و خانمیِ دخترِ چادر گلی بگوید و تو قند در دلت آب شود ، و از شرم و وَقارت ، سرخ و سفید شوی و سرت را پایین بیندازی مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ تو برای یک لحظه دیدنم ، با تمامِ جهان می جنگیدی چقدر حیف که مالِ آن دوران نیستیم مال آن دوران اگر بودیم کوچه ها پر می شد از مردانی که دلشان می تَپید به خانه برگردند و زنانی که تمامِ کوچه را برای آمدنِ مرد عاشقشان ، آب و جارو می کردند
o*o*o*o*o*o*o*o پاهامو روی تخت میزارم و آروم دراز میکشم...گل رز کاغذی ای که یکیش را به تو داده بودم را از گوشه ی تختم برداشتم و در دست گرفتم.نگاهش که کردم،تمام گلبرگ های کاغذیش گویی چهره ی زیبای تو را به تصویر کشیده بودند بوسه ای بر روی گلبرگهایش زدم و بوییدمش...اما حیف که بوی تو را نمیداد...بوی کاغذ میداد...بوی آن روز های تلخ را میداد...بوی همان روزهایی که... بگذریم،فکر کنم باز هم شر و ور گوییام آغاز شده...آخر برای تو چه مهم است که بوی چه روزهایی را میداد میدانی چیست؟!حالا که دارم برایت این نامه را میخوانم،مانند تمام نامه های دیگرم مخاطبم فقط خود شنونده ات هستی،اصلا دوست ندارم فکر کنی با کس دیگری ام...آخر میدانی؟!مگر میشود به جز تو برای کس دیگری هم نوشت؟ هر شب موقع خواب یادت را محکم به آغوش میگیرم و هق میزنم...آنقدر هق میزنم که با همان چشمان خیس به خواب میروم باز هم میدانی چیست؟خواستم بدانی که خیلی وقت است که دیگر این نبض نمیزند،خواستم بدانی که خیلی وقت است که دیگر نفس نمیکشم...فقط مرده ی متحرکی هستم که به امید کمی توجهت هنوز میتوانم بر پاهای خودم بایستم،که امید دارم کمی،فقط کمی بیشتر...توجهایت را نثارم کنی تا روح و جان از دست رفته ام به وجود و جسمم برگردد
ﻗـﺼـﺎﺑـﯽ ﺑـﻮﺩﻡ ﮐـﻪ ﯾـﻪ ﭘـﯿـﺮﺯﻥ ﺍﻭﻣـﺪ ﺗـﻮ ﻭ ﯾـﻪ ﮔـﻮﺷـﻪ ﻭﺍﯾـﺴـﺘـﺎﺩ ﯾـﻪ ﺁﻗـﺎﯼ ﺧـﻮﺵ ﺗـﯿـﭙـﯽ ﻫـﻢ ﺍﻭﻣـﺪ ﺗـﻮ ﮔـﻔـﺖ : ﺍِﺑـﺮﺍﻡ ﺁﻗـﺎ ﻗـﺮﺑـﻮﻥ ﺩﺳـﺘـﺖ ﭘـﻨـﺞ ﮐـﯿـﻠـﻮ ﻓـﯿـﻠـﻪ ﮔـﻮﺳـﺎﻟـﻪ ﺑـﮑـﺶ ﻋـﺠـﻠـﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﻗـﺎﯼ ﻗـﺼـﺎﺏ ﺷـﺮﻭﻉ ﮐـﺮﺩ ﺑـﻪ ﺑـﺮﯾـﺪﻥ ﻓـﯿـﻠـﻪ ﻭ ﺟـﺪﺍ ﮐـﺮﺩﻥ ﺍﺿـﺎﻓـﻪﻫـﺎﺵ ﻫـﻤـﯿـﻨـﺠـﻮﺭ ﮐـﻪ ﺩﺍﺷـﺖ ﮐـﺎﺭﺷـﻮ ﻣـﯽﮐـﺮﺩ ﺭﻭ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺮﺯﻥ ﮐـﺮﺩ ﮔـﻔـﺖ : ﭼـﯽ ﻣـﯿـﺨـﻮﺍﯼ ﻧـﻨـﻪ؟؟ ﭘـﯿـﺮﺯﻥ ﺍﻭﻣـﺪ ﺟـﻠـﻮ ﯾـﮏ ﭘـﻮﻧـﺼـﺪ ﺗـﻮﻣـﻨـﯽ ﻣـﭽـﺎﻟـﻪ ﮔـﺬﺍﺷـﺖ ﺗـﻮ ﺗـﺮﺍﺯﻭ ﻭ ﮔـﻔـﺖ : ﻫَـﻤـﯿـﻨـﻮ ﮔـﻮﺷـﺖ ﺑـﺪﻩ ﻧـﻨـﻪ ﻗـﺼـﺎﺏ ﯾـﻪ ﻧـﮕـﺎﻫـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﻮﻧـﺼـﺪ ﺗـﻮﻣـﻨـﯽ ﮐـﺮﺩ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﭘـﻮﻧـﺼـﺪ ﺗـﻮﻣـﻦ ﻓـﻘـﻂ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﮔـﻮﺷـﺖ ﻣـﯿـﺸـﻪ ﻧـﻨـﻪ، ﺑـﺪﻡ؟؟ ﭘـﯿـﺮﺯﻥ ﯾـﻪ ﻓـﮑـﺮﯼ ﮐـﺮﺩ ﻭ ﮔـﻔـﺖ : ﺑـﺪﻩ ﻧـﻨـﻪ ﻗـﺼـﺎﺏ ﺁﺷـﻐـﺎﻝ ﮔـﻮﺷـﺖ ﻫـﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺟـﻮﻭﻥ ﺭﻭ ﻣـﯽﮐـﻨـﺪ ﻣـﯿـﺬﺍﺷـﺖ ﺑـﺮﺍﯼ ﭘـﯿـﺮﺯﻥ ﺍﻭﻥ ﺟــﻮﻭﻧـﯽ ﮐـﻪ ﻓـﯿـﻠـﻪ ﺳـﻔـﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺑـﻮﺩ ﻫـﻤـﯿـﻦ ﺟـﻮﺭ ﮐـﻪ ﺑـﺎ ﻣـﻮﺑـﺎﯾـﻠـﺶ ﺑـﺎﺯﯼ ﻣـﯽﮐـﺮﺩ ﮔـﻔـﺖ : ﺍﯾـﻨـﺎﺭﻭ ﻭﺍﺳـﻪ ﺳـﮕـﺖ ﻣـﯽﺧـﻮﺍﯼ ﻣـﺎﺩﺭ؟؟ ﭘـﯿـﺮﺯﻥ ﻧـﮕـﺎﻫـﯽ ﺑـﻪ ﺟـﻮﻭﻥ ﮐـﺮﺩ و ﮔـﻔـﺖ : ﺳَـﮓ؟؟ ﺟـﻮﻭﻥ ﮔـﻔـﺖ ﺁﺭﻩ ..... ﺳـﮓِ ﻣـﻦ ﺍﯾـﻦ ﻓـﯿـﻠـﻪﻫـﺎ ﺭﻭ ﻫـﻢ ﺑـﺎ ﻧـﺎﺯ ﻣـﯽﺧـﻮﺭﻩ ﺳﮓ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ؟ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻨﻪ ... ﺷﮑﻢ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺳﻨﮕﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ... ﺟﻮﻭﻥ ﮔﻔﺖ : ﻧﮋﺍﺩﺵ ﭼﯿﻪ ﻣﺎﺩﺭ؟؟ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻦ ﺗﻮﻟﻪ ﺳﮓ ﺩﻭﭘﺎ ﻧﻨﻪ *fekr* *fekr* ﺍﯾﻨﺎﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺁﺑﮕﻮﺷﺖ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﺟﻮﻭﻧﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ ... ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺘﺎﯼ ﻓﯿﻠﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﮔﻮﺷﺖ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﻣﮕﻪ ﺍﯾﻨﺎﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﮕﺖ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ؟؟ ﺟﻮﻭﻥ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﻏﺬﺍﯼ ﺳﮓ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﻧﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﮔﻮﺷﺖ ﻓﯿﻠﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﻭ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﮔﻮﺷﺘﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺮﺣﺮﻓﯽ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﻧﯿﺎﺭﯾﻢ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﺎ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﺑﺠﺎ ﻗﻠﺐ ﮐﻮﭼﮏ ﺁﺩﻣﯽ بشکند ... *narahat* *narahat*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم