^^^^^*^^^^^ دفترچه خاطراتش رو بهم داد و گفت: واسم چند خط یادگاری بنویس واسش نوشتم: هر ادمی که وارد زندگی تو میشه همراه خودش یه درس میاره... یه درس که تو هیچ کتابی نیست.. یه درس که هیچ معلم و استادی نمی تونه یادت بده.. فرقی نمی کنه اون ادم خوب باشه یا بد... فرقی نمی کنه اون ادم پیر باشه، یا جوون هر ادمی با خودش یه درس به زندگیت اضافه می کنه، که تا حالا نمی دونستی اگه درس رو یاد بگیری برنده ای حتی اگه اون ادم دیگه تو زندگیت نباشه.. اگه درس رو یاد نگیری بازنده ای حتی اگه اون ادم هنوز تو زندگیت باشه چند دقیقه ای به نوشتم خیره شد و هیچ نگفت انگار داشت با خودش مرور می کرد که چه درسهایی از چه ادمهایی یاد گرفته.. درس ادمهای زندگیش رو که مرور کرد ازم پرسید تو از من چی یاد گرفتی؟ من چه درسی رو اوردم تو زندگیت ؟ دستش رو اروم گرفتم و گفتم من با تو فهمیدم که ادمها جای خالی هم رو پر نمی کنند. نه من می تونم جای خالی کسی که نیست رو برای تو پر کنم نه تو می تونی جای خالی کسی که نیست رو برای من پر کنی.. از تو یاد گرفتم کسی که ادم زندگیم باشه دنبال پر کردن جای خالی کسی نیست. چون جای خودش رو تو زندگیم پیدا می کنه.. دستم رو فشار داد و گفت: پیدا کردم
*~*****◄►******~* فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند آمد تو، همه مان بلند شدیم. سرخ شد، گفت بلند نشید جلوی پای من گفتیم حاجی ! خواهش می کنیم. اختیار داری. بفرمایید بالا باز جلسه بود. ایستاده بود برون سنگر، می گفت نمی آم. شماها بلند می شید قول دادیم بلند نشویم یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 57 *~*****◄►******~* گفت امشب من این جا بخوابم ؟ گفتم بخواب. ولی پتو نداریم یک برزنت گوشه ی سنگر بود. گفت اون مال کیه ؟ گفتم مال هیشکی. بردار بخواب همان را برداشت کشید رویش. دم در خوابید صبح فردا، سر نماز، بچه ها بهش می گفتند حاج حسین شما جلو بایستید یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 74
*~*****◄►******~* چپی ها می گفتند جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند راستی ها می گفتند کمونیسته هر دو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 17 *~*****◄►******~* بعد از دکتر فکر کردم همه چیز تمام شده، تمام تمام وصیت نامه اش را که خواندند، احساس کردم هنوز یک چیزهای کوچکی مانده یک چیزهایی که شاید بشود توی جبهه پیدایشان کرد رفتم وماندگار شدم ؛ به خاطر همان وصیت نامه یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 100
*~*****◄►******~* یکی از بچه ها شب ها چشمش جایی را نمی دید آخر شب رفته بود دستشویی، نمی توانست راه سنگرش را پیدا کند و برگردد آقا مهدی که دید دارد دور خودش می چرخد، بهش گفته بود «مال کدوم گروهانی ؟» گفته بود « بهداری » آقا مهدی دستش راگرفته بود و آورده بودش دم سنگرش قسم می خوردیم « اونی که دیشب آوردت آقا مهدی بود » باور نمی کرد یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 65 *~~~~~~~~* توی ماشین داشت اسلحه خالی می کرد؛ با دو- سه تا بسیجی دیگر از عرق روی لباس هایش می شد فهمید چه قدر کار کرده کارش که تمام شد همین که از کنارمان داشت می رفت، به رفیقم گفت « چه طوری مشد علی؟» به علی گفتم « کی بود این؟» گفت « مهدی باکری ؛ جانشین فرمانده تیپ. » گفتم « پس چرا داره بار ماشین رو خالی می کنه؟ » گفت « یواش یواش اخلاقش می آد دستت » یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 28
*~*****◄►******~* دبیرستان، سال اول نفری سه چهار تا تجدید آوردیم سال دوم رفتیم رشته ی ریاضی، افتادیم دنبال درس مسئله های جبر و مثلثات و هندسه را که کسی توی کلاس از پسشان بر نمی آمد، حل می کردیم صبح اول وقت قرار می گذاشتیم می آمدیم مدرسه، یک مسئله ی سخت را می گذاشتیم وسط، هر کسی که زودتر ابتکار می زد و به جواب می رسید، برنده بود حالی به مان می داد درس های دیگرمان مثل تاریخ و ادبیات زیاد خوب نبود، ولی توی درس های فکری و ابتکاری همیشه نمره ی اول کلاس بودیم مصطفی کیفی می کرد وقتی یک مسئله را از دو راه حل می کرد *~*****◄►******~* يادگاران، جلد 22 كتاب شهيد مصطفي احمدي روشن ، ص 3
*~*****◄►******~* سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند سرامتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد شد هجده، بالاترین نمره یادگاران، جلد یک،کتاب شهید چمران، ص 7 ^^^^^*^^^^^ مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند خواستش و بهش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آن جاست صحبت کند البرز دبیرستان خوبی بود، ولی شهریه می گرفت دکتر چند سؤال ازش پرسید بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت "پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی" یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 5 ^^^^^*^^^^^
*~*****◄►******~* یک قطعه برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی این یعنی تحریم. مگر می شد با این تحریم ها کار کرد؟ ..... آنقدر از آن قطعه وارد کرد که تا 5 سال کار سازمان را راه می انداخت همه می گفتند هر کسی غیر از مصطفی می خواست آن قطعه را تأمین کند در آن زمان یک صدم این هم نمی توانست وارد کند ..... قطعه را داد به چند تا از بچه های قدیمی دانشگاه که می شناختشان داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود ریسکش بالا بود، ولی می خواست نتیجه بگیرد زمان می برد، اما مصطفی صبور بود، می گفت وقتی می تونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بره بیرون؟ مدام پیگیری می کرد و همه جوره هوایشان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد ..... طول کشید، اما دست آخر بچه ها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند حالا مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه ^^^^^*^^^^^ یادگاران، جلد 22 كتاب شهید مصطفی احمدی روشن، ص 50
*~*****◄►******~* خواهرش بهش گفته بود آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه گفته بود اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه ^^^^^*^^^^^ یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 7
o*o*o*o*o*o*o*o خاتون چه کشیدی برادرانت کو پس چرا به تنهایی راهی می شوی؟ راستی خاتون علم عباس بر دوشت که سنگینی نمی کند؟ سختت نیست که تا شام بر دوش بکشانی و از یک سو مراقب رقیه باشی تا به نیزه ها چشمش نیوفتد؟ اخر عباس علمدار بود علم مختص عباس بود عباس قمر بنی هاشم بود می دانم کوفیان شق القمر کردند وا ویلا واویلا خاتون درد کشیده چه کشیدی راستی بقیه ی جنگ با توست خاتون چشم اسرا با توست بانو یزید را دگر گون می کنی شام را ویران می کنی مرحبا عجب شگفتی تو دخت فاطمه لرزه بر چهار ستون کاخ انداختی راستی بانو مبادا از تازه عروس قاسم چشم برداری قاسم کسی را نداشت حتی از مادر هم دلش شکسته بود قاسم چشمش از بالای نیزه به توست مراقب یادگاری اش باش خاتون درد کشیده o*o*o*o*o*o*o*o در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄ در سوگ جانان | قسمت سوم ◄ در سوگ جانان | قسمت چهارم ◄ در سوگ جانان | قسمت پنجم ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم