○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
یادش بخیر پارسال اینموقع یومالشک بود که چهارشنبهسوری اینهفته است یا هفته بعد
😕
@~@~@~@~@~@
با بستن جاده های منتهی به شمال دارن به شعور و شخصیت مسافران عزیز توهین میکنن، میشه با راه های محترمانه تری از سفرشون جلوگیری کرد مثل کار گذاشتن مین در مسیر یا استقرار سامانه موشکی پاتریوت در ارتفاعات مشرف بر جاده
😀
@~@~@~@~@~@
بوی ویروس، بوی سیل
بوی ماسک رنگی
بوی تند آب و الکل وسط سفره عید
با اینا زمستونو سر میکنم
🚶🏻♂️
@~@~@~@~@~@
اینایی که رفتن شمال شمالیا کتکشون زدن و شیشه های ماشینشونو خرد کردن جدی جدی جاده های شمال محاله یادشون بره
😂
@~@~@~@~@~@
الان بیست روزه دارن میگن فقط چهارده روز تو خونه هاتون بمونید
😐🚶🏻♂️
@~@~@~@~@~@
از این پس به جای واژهی بیگانهی *قرنطینه*
به پاسداشت زبان فارسی
از واژهی * تمرگینه * استفاده کنیم
😂
@~@~@~@~@~@
آخرین پیامک از طرف کرونا
بالاخره که میای بیرون
😏
@~@~@~@~@~@
به وزیر جوان بگید این صد گیگی که دادن سرعتش خیلی کمه، من الان میرم بیرون
🙄
@~@~@~@~@~@
ایتالیا با شعار من در خانه میمانم، دارن از پیشروی کرونا جلوگیری میکنن
تو ایران هم با شعار پدرسگ بتمرگ توی خونهات، مردم رو تفهیم میکنن
😐😂
@~@~@~@~@~@
از وقتی با ماسک و دستکش میرم بیرون، هی دلم میخواد هر کیو میبینم بگم ما همهی تلاشمونو کردیم! متاسفم
😂
@~@~@~@~@~@
وزیر خارجه چین گفته ما منشأ کرونا نیستیم
داداش مگه باد شکمه که گردن نمیگیری؟
کل دنیا رو دارین میفرستین سینه قبرستون
حتما بعدشم میخواد چن بار بلند شه بشینه
بگه صدای صندلی بود
😐
@~@~@~@~@~@
قم ورود ممنوع شده اما خروج آزاده
این هم قرنطینه به شیوه بومی سازی شده
😀
@~@~@~@~@~@
پدر بزرگم علائم كرونا داشت آوردیمش بیمارستان، الان ۳ ساعته داره با پرستارا میرقصه هر چی میگیم خوب شدی پاشو بریم خونه میگه
خفه شو نمیبینی دارم میمیرم
😂
@~@~@~@~@~@
اخبار شبکه سه یه گزارشی نشون میداد زنه با یه حالت تاسفی میگفت واقعا نمیدونم چرا همه تو خیابونن؟
بعد خودشم تو خیابون بود
😐
@~@~@~@~@~@
آخرین پیام وزارت بهداشت: همدیگر را حلال کنید
😐😂
@~@~@~@~@~@
سال ۹۹ هم نامگذاری شد
دوری و دوستی
😬
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
*ghalb_sorati*دلاتون خوش، لباتون خندون *ghalb_sorati*
♦♦---------------♦♦
آخرين روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر كوچه بيايد
برايم پيراهنی سفيد با آستين های پف و سارافون جين خريده باشند
و كفشهای بندی قرمز كه دلم برايش غنج برود و كتاب قصه ی " دخترک دريا " با جلد شميز
پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود
و پشت سرش " مادر بزرگ " با خنچه ای بر سرش از عيدی های رنگارنگ ما
دلم شمعدانی های سرخ كنار حوض مان را ميخواهد
بنفشه ها و اطلسی ها
و " مادرم " صدا كردنِ عاشقانه ی پدرم را
دلم تماشا ميخواهد
وقتی دقت ظريف گره كراواتش را در گوشه ای از آينه تماشا ميكردم
دلم خنده های جوان مادرم را ميخواهد، وقتی هزار بار زيباتر ميشد
دلم يک عيد قديمی ميخواهد
يک عيد واقعی
كه در آن تمام مردم شهر
بی وقفه شاد باشند
نه كسی عزادار آخرين پرواز باشد
نه بيم بيماری، تن شهر را بلرزاند
عيدی كه دنيا ما را قرنطيه نكند
دلم، يک عيد قديمی ميخواهد
بدون ماسک، بدون احتكار
بدون اينهمه رنج و دلهره
..*~~~~~~~*..
****►◄►◄****
اواخر فروردین بود
یه روز جمعه. تو اتاقم که پنجره اش به باغ وا میشد، رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم فکر میکردم
صدای جیک جیک گنجیشکا از خواب بیدارم کرده بود
هفت هشتا گنجیشک رو شاخه ها با هم دعواشون شده بود و جیک جیکشون هوا بود رو شاخه ها این ور و اون ور می پریدند و با هم دعوا می کردند
منم دراز کشیده بودم و بهشون نگاه میکردم
خونه ما یه خونه قدیمی آجری دو طبقه بود گوشه یه باغ خیلی خیلی بزرگ
یه باغ حدودا بیست هزار متر! یه گوشش خونه ما بود و سه گوشه ی دیگش خونه خونه ی عموم و دوتا عمه هام
وسط این باغ بزرگم، یه خونه قدیمی دیگه بود که از بقیه خونه ها بزرگتر بود که پدر بزرگم توش زندگی می کرد
یه پدر بزرگ پیر و اخمو اما با یه قلب پاک و مهربون
یه پدر بزرگ پر جذبه که همه تو خونه ازش حساب میبردن و تا اسم آقا بزرگ می اومد
نفس همه تو سینه حبس میشد
****►◄►◄****
رمان گندم. م. مودب پور
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
یه شب خونه مادر بزرگم رفتیم
برای دورهمی
بعد حیاط خونشون خیلی بزرگه با درختای بزرررگ نارنج و پرتغال و گردو
بعد اونشب همه بودن
خاله هام پسر خاله هام و دختر خاله هام
شوهر خاله هام
با من و مامانم و بابام و مادر بزرگ و پدر بزرگم
داستان از اینجا شروع میشه
همه جا تاریک بود بعد حرف جن و روح و خلاصه این چیزا اوفتاده بود
من رو مبل بودم با خاله هام بقیه رو زمین
بعد یهو بارون گرفت شدید تبدیل به طوفان شد درو باز میکردی غیب میشدی
بعدش طوفان که شدید شدید شد
برقا قعط شد اوووووووف
خیلی باحال بود
من اونموقع ۱۲سالم بود
ینی مال یه سال پیشه داستان
ما در مورد جن حرف میزدیم بعد من از پسر خاله و دختر خاله ها بزرگترم
در مورد جن حرف میزدیم
گرگ زوزه میکشید
در مورد روح حرف میزدیم
صدا سگ و گربه میومد
خعلی باحال بود از کوچیک تا بزرگ ترسیده بودن غیر من
ینی اونشب خعععععلیی خوش گزشت