*0*0*0*0*0*0*0* تازگیا دارم با خودم فکر میکنم که،چقدر نامه های غمگین چقدر حرفهای ناامید کننده...چقدر گریه...بسه دیگه...چرا زاویه ی دیدمو عوض نکنم؟ میخوام به احساسی که بهش دارم افتخار کنم میخوام از اینکه دوسش دارم احساس شادی کنم خدا رو هم شاکرم که همچین کسیو دوست دارم و نه کس دیگه ای رو کسی رو دوست دارم که از نظر همه چیز بهترینه هیچ عیبی نمیتونه داشته باشه،خودش بی نقص ترین آدمه روی زمینه دیگه نمیخوام فکر اینکه چقدر ازم دوره منو به گریه بندازه اینو میدونم که هیچ وقت نمیتونه از قلبم بیرون بیاد؛همینطور اینم میدونم که پاک کردن خاطراتش محاله میخوام برای همیشه تو خاطراتم بمونه اما فقط میخوام از ذهنم بیرون بره فقط میخوام گاهی اوقات به یادش بیفتم اشکالی نداره که دلم براش تنگ میشه اشکالی نداره که فکر اینکه ماه ها نمیتونم نه ببینمش و نه صداشو بشنوم به گریه بندازتم اشکالی نداره که موقع نزدیک شدن بهش استرس میگیرم و از درون گرمای شدیدی رو حس میکنم اشکالی نداره که بازم هر شب دربارش مینویسم فقط همین به خاطر اینکه دیگه ازش دورم گریه نکنم همین به این که قلب من پیش اونه افتخار میکنم همین که از من خاطراتی تو ذهنش تا ابد میمونه همین که از من برای روز تولدش یادگاری داره و همین که اینو میدونم که هیچ وقت عشقش نمیتونه از قلبم فرار کنه...راضیم *0*0*0*0*0*0*0* Sepideh.MJ
..♥♥.................. عشق قائل به زمان و مکان نیست به هست و نیست هم ساده تر بگویمت، بودی دوستت داشتم نیستی هنوز هم دوستت دارم ..♥♥.................. طاهره_اباذری_هریس
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ بهش ميگن خيال هموني كه باهاش ميتوني همه جا بري؛نه نيازي به بليط هواپيما هست نه قطار نه اتوبوس نه مترو و نه هيچ چيزه ديگه ميتوني يه گوشه از اتاقت بشيني زانوهاتو بغل كني و تو خيالت همه جا بری همه جا حتي ميتوني اون ادمي ام كه خيلي دوسش داري اما كنارت نيست رو تو خيالت باهاش زندگي كنی، باهاش حرف بزني، لباسي كه فكر ميكني بهش مياد رو تنش كني، باهم همه جا بريد، خيابونارو قدم بزنيد حتي ميتونيد سه تايي؛ "تو" و "اون" و "خيال" رو ميگم، سه تايي بريد مسافرت، تو خيالت ميتوني بهش بگي كه چقدر دوسش داري؛ حرفي كه ترس از دست دادنش تو واقعيت اين اجازه رو نميده بيانش كنی خيال خيلي جالبه لعنتي تنها چيزيه كه كسي نميتونه ازت بگيرتش، يه چيزيه واسه خودت، كاملا شخصی كه ميتوني يه دنياي جديد باهاش بسازی آدم ها با خيالِ كه زنده اند گاهي بعضي حقيقتها تو دنياي واقعي اونقدر تلخه كه فقط شيرييني دنياي خياله كه ميتونه اون تلخي رو خنثي كنه گاهي لازمه تو رويا باشي براي اينكه بتوني تو دنياي واقعي دَوْوم بياری بعضي وقتا بايد بيخيال دنياي واقعي شد و تو خيال زندگي كرد ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ آزاده فتاحی تو خیالم باهام مهربونی :)↜♥
..♥♥.................. شب عروسی بابای نسرین یه دفترچه تک برگی آورد داد دستم گفت: شبی که خدا نسرینو به منو مادرش داد کادو پیچ بود. با یه دفترچه راهنما کنارش. اگه خوب به چیزایی که تو این دفترچه نوشته شده عمل کنی، هیچوقت پژمرده نمیشه دفترچه رو گذاشتم تو جیبم. مهمونا که رفتن یادش افتادم و بازش کردم. فقط یه جمله داشت
♦♦---------------♦♦ نمیدونم اگه روی خاطراتم کنترل داشتم باهاشون چیکار میکردم شاید همهی اونایی که با تو بودن رو میذاشتم کنار شایدم هرچی خاطره غیر از تو داشتم رو میریختم دور تا دیگه به هیچکس و هیچی جز تو فکر نکنم من، به تو اعتیاد دارم دقیقا بیست و چهار ساعت از شبانه روز اینکه هنوز به همون موزیکی گوش میدم که تو گوش میدی اینکه هنوز همون عطری رو میزنم که تو دوست داری اینکه هنوز از همون خیابونی رد میشم که تو رد میشی یعنی چیزی از تو درونِ من هست که حتی بعد از مرگ هم با خودم به اون دنیا میبرم حالا تو هرجای دنیا با هرکی میخوای باشی، باش :واقعیت اینه که نه یک ثانیه نه یک ساعت نه یک سال که تو یک عمر خاطرات منی ❤ ♦♦---------------♦♦
♦♦---------------♦♦ میگی مهم نیست اما وقتی اسمشو میشنوی داغ دلت تازه میشه میگی مهم نیست اما وقتی بهش فکر میکنی اشک از چشات حلقه میزنه میگی مهم نیست اما میدونی چقد دوسش داری پس نگو مهم نیست... مهمه، اما نیست ^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^ مرد خیاط ، لباسی قدیمی را در مغازه اش آویزان کرده بود می گفت بیست و پنج سال پیش برای خانمی دوختم لباس را گذاشته بود جلوی همه ی لباس ها تر و تمیز می گفت هنوز نیامده تا ببردش مکث می کرد و می گفت زیبا بود ^^^^^*^^^^^ اردوان مفیدی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم