به نام خالق یکتا زندگی آرام آرام میگذرد؛ اما برای بعضی شعفآور است و برای بعضی دردآور. رایحهایی از عدالت در هیچ کجای شهر به مشام نمیرسد. درواقع عدالت حتی بار معنایی هم ندارد و همچنین حمایت از مفالیس هیچ ارزشی ندارد. این استیصال ذرهذرهی وجود درویشان را میبلعد و نابود میکند. آنها همواره در جستجوی رستن از طریق مرگ هستند مقدمه: دخترک قصهی ما در پیچ و تاب طوفان زندگی گم میشود و در میان جنجال شهر گرفتار! هدفش رهایی از ناکامی و لمس خوشبختی است؛ اما انتخابش در زندگی سهواً بیراهه است آیا پایانش قدم زدن در بیراهه است؟ یا راه نجاتی دارد؟
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به اعتبارِ وجودِ توست که یک زن قهر میکند به اعتبارِ مرد بودن و ناز کشیدنت دختر هم که باشد شک نکن جایی که کفش هایش را درمیآورد دلش میخواهد یک جفت کفش مردانه بغل دست آنها جفت باشد هر زنی، هر دختری حتما دوست دارد یک دستِ مردانه زیرِ باران چترِ بالایِ سرش را گرفته باشد اگر موهایش را بلند نگه میدارد میخواهد تو آن را ببافی و حداقل روزی یک بار از زبانِ تو دوستت دارم باید بشنود تا روحش تازه شود، تا پژمرده نشود برای خرج کردنِ زنانگیهایش یک مرد میخواهد مرد میخواهد تا دکمهی پیراهنش را بدوزد، مرد میخواهد تا برایش دامنِ گلدار بپوشد، مرد میخواهد تا برایش مربا درست کند مرد میخواهد تا زن بماند میبینی؟ برای تمامِ اینها یک مرد لازم است تا خریدارش باشد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ وکسی چه میداند در دل زنی که موهایش را میبافد به خودش میرسد و دائما لبخند به لب دارد چه میگذرد کسی چه میداند در دل مردی که دائما سیگار به دست درکوچه پس کوچه ها قدم میزند چه میگذرد دنیاپرشده ازآدم های غمگینی که تظاهر میکنند شادند
قسمت یازدهم " آرامش " ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بیخوابی و شوریدگی ناهید هر لحظه بدتر و بدتر میشد چشمانش گود رفته بود و هر دستی که روی پوستش میکشید کبودی اش تا چند دقیقه باقی میماند قرص و دارو هم کارساز نبود از بیخوابی ضعیف شده بود و مدام سرگیجه میگرفت دیدن وضعیت ناهید، خسرو را پریشان کرده بود و کاری هم از دستش بر نمی آمد و مدام نگاهش میکرد و چشمانش پر میشد و بغضش میگرفت تنها چیزی که ناهید را کمی آرام میکرد نواختن ویولن بود نواختن ویولنی که خسرو را نا آرام میکرد و ناهید را آرام خسرو تمام این نت ها را آماده کرده بود که شاید روزی برای چشمان سرشار از عشق ناهید بنوازد که برای بوسه برق میزند یا آن نیمه شبی که معاشقه به پایان رسیده و ناهید روی دستانش لم داده است برای آن بعد ازظهر پنج شنبه ای که ناهید پیراهن کوتاهی پوشیده و در بالکن موهایش را تاب میدهد و خورشید لای گیسویش عاشقی تمرین میکند برای آن زمانی که ..... اما حالا با تمام احساسش برای حال ناخوب ناهید مینواخت تا کمی رنگ آرامش بگیرد حالا تنها دغدغه اش خوب شدن ناهید بود و عاشقی یادش رفته بود آدم ها وقتی حالشان خوب نیست و دلشان گرفته باید یک نفر را داشته باشند که هر چه در دل دارند برایش بگویند و بگویند و بگویند و آخر از خستگی روی زانویش خوابشان ببرد حالا نوبت چنگ زدن گیسو و هر از چند گاهی بوسیدن پیشانی ست که خسرو دل در دلش نبود برای نوازش ناهید شب از نیمه گذشته بود و عمه فرحناز خوابش برده بود که خسرو زیلویی در حیاط پهن کرد و ناهید کنارش نشست تا شاید بی خوابی اش اندکی رنگ آرامش بگیرد خسرو ساز را در دست گرفت و ناهید خیره به تصویر فرخ در گوشی تلفن همراهش ،دل سپرد به سازی که غم چندین سال عاشقی و دم نزن در آن جاری بود خسرو آنشب بی پروا مینواخت و چشمانش را باز نمیکرد که ناهید به رسم گذشته شروع به خواندن کرد
ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﻗﻠﺐ ﺩﺍﺭﺩ ..... ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﯾﻮﺍﺵ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﻠﺐ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ .... ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺗﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻘﺶ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ .... ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻟﺒﻮﻡ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﺵ ﻗﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ .... ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﺳﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺪﻫﺪ ... ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻠﻔﺖ ﺗﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ .... ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻟﺮﺯﺵ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ... ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ،ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ،ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎ !!! ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﯿﺸﻮﺩ،ﻭﻟﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ، ﺑﭽﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ،ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ، ﺗﻮ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ .... ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺭﺯﻭﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ،ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ،ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﻨﯽ .... ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﯼ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ، ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ..... ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺗﻮ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم