****►◄►◄**** گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر دیدم شروع محشر کبرای دیگر است گردون شده، سیاه و فضا پر ز دود و آه تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین اشک عزا به دیده زهرای اطهر است گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر دیدم که روز، روز عزای پِیمبر است پایان عمر سید و مولای کائنات آغاز دور غربت زهرا و حیدر است قرآن، غریب و فاطمه از آن غریب تر اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است روی حسین مانده به دیوار بی کسی چشم حسن به اشک دو چشم برادر است ای دل بیا و گریه زینب نظاره کن مانند پیروهن، جگر خویش پاره کن . .
o*o*o*o*o*o*o*o چه حال و هوایی ست انگار گرد غم را در همه جا پاشیدند رفته رفته دسته های عزاداری با شور انجام می گیرد گویا بر پایی چادر ها در صحرای محشر دل عزاداران را هم آشوب کرده همان گونه که دل خیلی ها در آن صحرا آشوبه حر با همراهانش و پر غضب به سوی خیمه گاه می آید اما تشنگی از سر و رویشان می بارد می دانی که برای چه آمده آمده که بخواهد تسلیم شوی و تو تسلیم می شوی نه تسلیم یزید و حر تو تسلیم خدا می شوی چون بنده ی خدایی آب می دهی به اسبان و سواران به یاران حر هر چند می دانی که آب کمه تو تسلیم خدا شدی و حر تسلیم تو و بزرگی ات تو و بخشندگی ات برای حر بخشش می خواهی و حر بخشیده می شود و دشمن تو چه دلیرانه در مقابل دشمنانت می ایستد و رجز می خواند چه دلیرانه شمشیر می چرخاند و برایت می جنگد و بخشیده می شود و می شود یکی از هفتاد و دو تن و لبالب شربت شهادت را می نوشد و زینب خواهرت از آن بلندی برای بخشندگی ات پر غرور می شود تو آنی که دشمنت را دوست می کنی و دشمن دشمنانت ^^^^^*^^^^^ در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * در مذهب عشق مقتدا خامنه اي است در جسم علي روح خدا خامنه اي است از حب علي (عليه السلام) چو روز محشر پرسند گويم که گواه مهر ما خامنه اي است SHEYKHSHIA * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
چندسال قبل ترا تازه یه تکنولوژی به ما ایرانیا اضاف شده بود به اسم موبایل حرف حدود بیست و خورده ای سال پیشه تازه داشت بین ملت جا باز میکرد همه هم نداشتن بیشتر یه چیز تجملی بود حالا نهایت انتن دهیش هم تو شیراز تا بالای دروازه قرآن بود بعدش میشد بیمصرف اول که گوشی موبایل اینجوری نبود یه چندتا برند هم بیشتر نداشت اولیش آلکاتل بود یه گوشی یغور و بزرگ حدود یه آجر بود بعد صاایران قد یه بلوک یه تن وزن داشت خیلی مالی هم نبود بعدیش سونی بود یه چیز کوچولو و جمع و جور که البته گرون بود و مخصوص مرفهین بی درد بعد نوکیا و چندتا برند دیگه حالا امکاناتش اول که منو تمام انگلیسی بود و خیلیا نمیدونستن چی نوشته داخل صفحه ش چیزی به اسم پیامک هم هنوز تو ایران فعال نبود فقط تماس اونم نه هرجایی..انتن دهی اصل بود بعد میرسیم به تیپ افراد جونم بگه براتون که چون گرون بود..چه سیمکارت و چه گوشی هزار نفری شاید یکی موبایل داشت یه کیف بین ملت موبایل دار مد شده بود که به کمربند طرف متصل میشد طوری هم کیفه رو نصب میکردن که از ده فرسخی تو دید باشه یه عده هم جای کیف یه پارچه نوشته میزدن بدین مظمون زودی در این مکان موبایل نصب خواهد شد کسی که موبایل داشت حکم رئیس جمهور رو داشت افاده ها طبق طبق یه چس کلاسی میگذاشت که واویلا لیلی یه چیزی هم که سر همه ی موبایل دارا اومد ضایع بازی حین چس کلاس بود مثلا طرف داشت با موبایلش حرف میزد کلی کلاس که تهران بودم و الان پرواز دارم و اون اپارتمانه رو نخریدم چون محیطش بی کلاس بود و اینا یهویی زرررررت گوشیش زنگ میخورد حالا میخواست بشینی به طرف بخندی یه چیز دیگه هم که تو تب و تاب موبایل دار شدن ملت بود این گوشی تلفن های بیسیم بود اکثرا هم گوشی استوک بیسیم تلفن ثابت بود که معمولا تا هزارمتر برد انتن داشت حالا بگذریم که طرف اینو میگذاشت تو اون کیف کذایی و از شیراز میرفت تهران فقط برا اینکه بگه منم اره..موبایل دارم. یه قسمت خنده دار قضیه طرز تلفظ موبایل بود هر کسی بنا به چرخش فک ش یه چیزی میگفت موبایل..موبِیل..موفایل..مِبِیل..مابِیل قسمت بعدیش طرز تهیه ی سیمکارت بود طرف اون موقع یک میلیون و پونصد میداد یه خط اون وقتا پراید چهار میلیون بود اگرم ثبت نام بخواستی کنی باید سه چهارسال تو نوبت بموندی تا اموراتت بگذره مث حالا نبود سیم کارت رایگان باشه یا یکی بخر دوتا ببر باشه جالب انگیز بعدی شماره موبایل بود همه شون با 0911 شروع میشدن و سه تا عدد بعدی کد شهر طرف بود یعنی تو هوا میشد فهمید خط طرف برا کجاست یه اصطلاح باحال هم دهن ملت موبایل دار بود که خفن مسخره بود مثلا طرف میخواست بگه به فلانی زنگ زدم اینو میگفت به فلانی موبایل زدم جواب موبایلمو نداد پدرنامرد بعد چندسال سرویس پیامک هم فعال شد اون که محشر کبری بود اصطلاحات ملت خیلی باحالتر شد هرکی یه چیزی میگفت بهش اس ام اس...اس..پیام..پیامک..چس مس..اس مس..چس فس خلاصه که یادش بخیر دورانی بود برا خودش
oOoOoOoOoOoO خواب بودم، خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لحد را گل گرفت روی من خروارها از خاک بود وای، قبر من چه وحشتناک بود بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی ناله می کردم ولیکن بی جواب تشنه بودم، در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود لرزه بر اندام من افتاده بود هر چه کردم سعی تا گویم جواب سدّ نطقم شد هراس و اضطراب از سکوتم آن دو گشته خشمگین رفت بالا گرزهای آتشین قبر من پر گشته بود از نار و دود بار دیگر با غضب پرسش نمود ای گنه کار سیه دل، بسته پر نام اربابان خود یک یک ببر گوئیا لب ها به هم چسبیده بود گوش گویا نامشان نشنیده بود نامهای خوبشان از یاد رفت وای، سعی و زحمتم بر باد رفت چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد بار دیگر بر سرم فریاد کرد در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو هر چه می کردم به اعمالم نگاه کوله بارم بود مملو از گناه کارهای زشت من بسیار بود بر زبان آوردنش دشوار بود چاره ای جز لب فرو بستن نبود گرز آتش بر سرم آمد فرود عمق جانم از حرارت آب شد روحم از فرط الم بی تاب شد چون ملائک نا امید از من شدند حرف آخر را چنین با من زدند عمر خود را ای جوان کردی تباه نامه اعمال تو باشد سیاه ما که ماموران حق داوریم پس تو را سوی جهنم می بریم دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود نا امید از هرکجا و دل فکار می کشیدندم به خِفّت سوی نار ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان درهای رحمت باز شد مردی آمد از تبار آسمان دیگران چون نجم و او چون کهکشان صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از خمر طهور چشمهایش زندگانی می سرود درد را از قلب انسان می زدود بر سر خود شال سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود کِی به زیبائی او گل می رسید پیش او یوسف خجالت می کشید دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه؟!؟ صاحب روز قیامت آمده گوئیا بهر شفاعت آمده سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد گشتم از خود بی خود از بوی حسین ع من کجا و دیدن روی حسین ع گفت: آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را اینکه این جا این چنین تنها شده کام او با تربت من وا شده مادرش او را به عشقم زاده است گریه کرده بعد شیرش داده است خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من را بر دل خود قاب کرد بارها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است سینه چاک آل زهرا بوده است چای ریز مجلس ما بوده است اسم من راز و نیازش بوده است تربتم مهر نمازش بوده است پرچم من را به دوشش می کشید پا برهنه در عزایم می دوید بهر عباسم به تن کرده کفن روز تاسوعا شده سقای من اقتدا بر خواهرم زینب نمود گاه میشد صورتش بهرم کبود تا به دنیا بود از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده قلب او از حب ما لبریز بود پیش چشمش غیر ما ناچیز بود با ادب در مجلس ما می نشست قلب او با روضه ی من می شکست حرمت ما را به دنیا پاس داشت ارتباطی تنگ با عباس داشت اشک او با نام من می شد روان گریه در روضه نمی دادش امان بارها لعن امیه کرده است خویش را نذر رقیه کرده است گریه کرده چون برای اکبرم با خود او را نزد زهرا (س) می برم هرچه باشد او برایم بنده است او بسوزد، صاحبش شرمنده است در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی اعدا شود گرچه در ظاهر گنه کار است و بد قلب او بوی محبت میدهد سختی جان کندن و هول جواب بس بود بهرش به عنوان عقاب در قیامت عطر و بویش می دهم پیش مردم آبرویش می دهم آری آری، هرکه پا بست من است نامه ی اعمال او دست من است oOoOoOoOoOoO
..*~~~~~~~*.. در میان نامه اعمال در محشر فقط روزهایی که برایت گریه کردم دیدنیست . . . محرم شد از غم نگاهم گرفت به سوزانترین اشک، آهم گرفت شکست در گلو بغض سوزان من و عطر حسین روح و جانم گرفت oOoOoOoOoOoO السّلام علیک یا ابا عبد الله
بایداز محشر گذشت این لجنزاری که من دیدم سزای صخرههاست گوهر روشندل از کان جهانی دیگراست ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ عذر میخواهم پری من نمیگُنجم در آن چشمان تنگ با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند روی جنگلها نمیآیم فرود شاخه زلفی گو مباش آب دریا ها کفاف تشنه ی این درد نیست بره هایت میدوند جوی باریکه عزیزم راه خود گیر و برو یک شب مهتابی از این تنگنا بر فراز کوهها پر میزنم میگذارم میروم ناله ی خود میبرم میگذارم میروم ناله ی خود میبرم دردسر کم میکنم چشم های خیره میپاید مرا غرش تمساح میآید به گوش کِبر فرعونی و سحر سامریست دست موسی و محمد با من است میروی وعده ی آنجا که با هم روز وشب را آشتیست صبح چندان دور نیست ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ شعر بالا اثر استاد شهریار که برای معشوقه اش ثریا ابراهمی که در شعر ها پری مینامیدش خوانده شده این فایل رو هم گوش بدید خیلی قشنگه دکلمه سکانس اخر سریاله شهریاره [audio mp3="/uploads/2016/09/khengoolestan_shariar_veda.mp3"][/audio] دانلود فایل ◄
@~@~@~@~@~@ بخدا حال کردم از این شعر احسنت به این شاعر * روز قیامت شد و صاحبِ صور * * اومد به میدون و دمید تو شیپور * * مُرده ها از تو قبراشون پا شدن * * منتظر محشر کبرا شدن * * صف کشیدن، وقت حساب کتاب شد * * وقت مکافات و سؤال جواب شد * * برزیلی، پانامایی، تونسی * *امریکایی، فرانسوی، قبرسی * * هر کدوم از یه قوم و ملیّتی * * وایساده بودن با چه کیفیّتی * * ایرونیا هم تهِ صف وایسادن * * از اون عقب هی صفُ هُل میدادن * * یهو خدا از اون بالا صدا کرد * * ایرونیا رو از تو صف جدا کرد * * سپرد اونا رو دستِ یه فرشته * * گفت اینا رو ببر، جاشون بهشته * * خارجیا که صحنه رو می دیدن * * مثل فنر بالا پایین پریدن * * شاکی شدن، حوصله شون سر اومد * * صدای اعتراضشون در اومد * * گفتن خدا مُزد اطاعت چی شد؟ * *حساب کتابِ این جماعت چی شد؟ * ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ * از تو بعیده پارتی بازی کنی* * فقط یه عده ای رو راضی کنی * * اینجوری که رفتن و صف خالی شد * * معلومه پرونده ها ماسمالی شد * * خدا که دید یه ذره اوضا پَسه * * به مُرده های معترض گفت بسه * * این ایرونیا که توی صف بودن * * تموم عمرشون توی کف بودن * * یه سر سوزن دل خوش نداشتن * * تو دلاشون بذر امید نکاشتن * * تموم عمرشون مُعطّل بودن * * تو هر چیزی از آخر اول بودن * *هر چی برای تفریح عُموم بود * * برای این بیچاره ها حروم بود * * شادیاشونو قدغن می کردن * * جوونا رو سوار وَن می کردن * * درسته که قانوناشون صوری بود * * ولی بهشت رفتنشون زوری بود * * یکی نشسته بود و غُرغر میکرد * * تموم فیلماشونو سانسور می کرد * * تقویمشون همش عزاداری بود * * جمعه تا جمعه گریه و زاری بود * ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ * لذت زندگی رو کشک میدیدن * * ثوابُ تنها توی اشک میدیدن * * نه دیسکویی، نه کافه ای، نه باری * * نه ساحل مُختلطی، نه یاری * * نفهمیدن مزه کنسرت چیه * * اون که وسط وایساده با چوب کیه * * خودروی ملّیشون یه جور گاری بود * * مسبّبِ مرگ و عزاداری بود * * با اینکه روی دریای نفت بودن * * اما تو یه وضع هَشَل هفت بودن * * گرفتار فرار مغزا شدن * * نخبه هاشون وِل توی دنیا شدن * * مثل شماها حالِ خوب نکردن * * تو شهراشون بزن بکوب نکردن * * خلاصه این ملتِ بی آتیه * * حساب کتابشون قر و قاطیه * * یه عمر تو اون دنیا عذاب کشیدن * * طعم جهنّمو قشنگ چشیدن * * وقتشه غصه هاشونو چال کنن * * برن بهشت و تا ابد حال کنن * @~@~@~@~@~@ شاعر : شروین سلیمانی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من در میانِ دستهایت لانه ای دارم در لابلای چشمهایت خانه ای دارم هر شب میانِ شعرهایم حاضری ای عشق در خلوتِ شبهای خود افسانه ای دارم رفتی ولی من همچنان با یادِ تو اینجا در بینِ اشعارِ خودم دیوانه ای دارم پر کرده دنیای مرا عطر نفسهایت دیگر فراموشم شده کاشانه ای دارم راهِ فراری نیست از این رنجِ بی پایان تا روزِ محشر، هق هقِ مردانه ای دارم آنقدر مستِ یادِ تو هستم که مدتهاست کنجِ خیابانِ دلم میخانه ای دارم هر چند بعد از تو بریدم از همه دنیا اما میانِ پیله ام پروانه ای دارم من با توأم، تو با منی، هر ثانیه، هر روز من در میانِ چشمهایت خانه ای دارم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ * ناشناس *
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم