تو دهه ی شصت همه چی عجیب و غریب بود یجورایی بین عقب موندگی دوره ی قدیم و شروع دوره ی پیشرفت حالا چطور میگم خدمتتون ^^^^^*^^^^^ تو دهه ی شصت همه چی روبه ترقی بود فقط یه مساله وجود داشت یه جنگ اجباری که تمومی هم نداشت دوره ی ما اتوبوس هایی که موجود بودن دو حالت داشتن یا از دوره ی شاه مونده بودن و با همون امکانات عهد عتیق یا نو بودن و یه نموره رنگ و لعاب داشتن ولی با همون امکانات القصه این موجودات زبون بسته که کل بار حمل و نقل مسافر اون زمان رو بر عهده داشتن دو مدل بیشتر نبودن اولی که همون اتوبوسهای بنز معمولی یا ناسیونال بودن که اسمشون همون اسم شرکت ایران ناسیونال یا ایرانخودرو ی فعلی به عاریت گرفته بودن یه اتوبوس معمولی بود با صندلیهای فشرده و حداقل امکانات اون تَه اتوبوس که به بوفه معروف بود..دقیقا بالای موتور اتوبوس یه تخت جهت استراحت راننده و کمکش و شاگرد اتوبوس بود که اونم به یه نیمکت تبدیل شده بود و مسافرای بین راهی یا کسایی که عجله برا سفر داشتن عذاب شب اول قبر و گرمای جهنم موتور اتوبوس رو بعلاوه نعره ی و صدای همون موتور رو بجون میخریدن تا به مقصد برسن ^^^^^*^^^^^ یه آپشن خیلی جذاب هم که تو همه ی اتوبوسها وجود داشت کشیدن سیگار توسط راننده و مسافر و کلا همه بود..یعنی تا ماشین حرکت میکرد سیگاریها فورا سیگاراشونو آتیش میکردن و پا به پای اگزوز اتوبوس دود راه می انداختن اپشن بعدی اتوبوسها پذیرایی بود اونم به این صورت که تو اتوبوس یه شخصی همیشه حضور داشت به اسم شاگرد کارش پیاده و سوار کردن مسافرا..نظافت پاشین..چایی ریختن برا اقای راننده..و پذیرایی بود ابزار پذیرایی هم یه پارچ خیلی بزرگ پلاستیکی رنگ و رو رفته و یه لیوان بود و نوع پذیرایی هم شامل آب یخ بود و لاغیر حالا بگذریم از اینکه اون پارچ کذایی گاها به جای آفتابه هم مورد استفاده داشت ^^^^^*^^^^^ ^^^^^*^^^^^ نوع دوم اتوبوسها اتوبوس ایران پیما بود یه اتوبوس دراز و کشیده با یه حالت تهاجمی همه چیش با اون اتوبوس قبلی یکی بود..حالا مث همون مال شرکت بنز بود اما یه نموره جادارتر..صندلی ها راحتتر این مدل اتوبوس اخر کلاس برا مسافرت بود گاهی برا اینکه کلاس کار بالاتر بره یکی از ردیف صندلی ها رو تک صندلی تعبیه میکردن..یعنی بجا دوتا صندلی..یه صندلی وجود داشت این اپشن برا کسایی که تنها سفر میکردن و بعضا خانما بهتر بود یجورایی نسل اولیه اتوبوسهای VIP فعلی بودن ^^^^^*^^^^^ توی بعضی از مدلهای این اتوبوسها یه اپشنی بود به اسم کولر اونم بستگی به حضرت راننده داشت که کی عشقش بکشه و روشنش کنه شیشه ب این اتوبوسها برعکس اون ناسیونالها..باز شو نبود چون مثلا کولر داشتن و احتیاجی به باز کردن پنجره ها احساس نمیشد ولی اکثرشون اون اپشن بوفه رو هنوز داشتن و مسافرای بین راهی و سربازها و این موارد جاشون همونجا بود اون پذیرایی کذایی هم تو این اتوبوس مرسوم بود فقط تفاوتش تو نحوه ی کاربری پارچ بجا آفتابه شاید بود ^^^^^*^^^^^ بعدنا که ویدئو آزاد شد یه اپشنی هم به این اتوبوسها و سری جدید اتوبوسها که عمدتا برا شرکت شهاب خودرو بود اضاف شد و اونم تعبیه یک یا دوتا تلویزیون چهارده اینچ به اول و وسط اتوبوس و زیر سقف بود تا مسافرای محترم حین سفر یک یا دوتا فیلم ببینن فیلمها هم یا از انواع اژده های مرحوم بروسلی بود..یا نوع هندی و یا نهاینا فیلم ایرانی ادم برفی که بصورت قاچاقی ملت اونو میدیدن تنها پیشرفتی هم که حاصل شده بود سیگار کشیدن برا مسافرین تو اتوبوس ممنوع بود..اما حضرات راننده کماکان به کاهدود کردن سیگار مبادرت داشتن ..... ^^^^^*^^^^^ *@@*******@@* دهه شصتیا ◄
o*o*o*o*o*o*o*o یامهدی ادرکنی دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا همه بودند یا نبودند ...،تو بودی ولی ندیدم تو راآقا دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا همه چیز را دیدم اما،جز حس و هوای تورا آقا دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا همه جا چراغانی بود اما ،جز دلها به یاد تو آقا دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا همه چیز رنگ و بوی داشت اما،جز خبر آمدنت آقا دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا همه در فکر همه چیز بودن اما ،جز نام و یاد تو آقا دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا همه در هیاهوی زندگی ،جز تو که غریب بودی آقا دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا چه غریبانه در این شهر، قدم میذاشتی آقا دیشب میان خیابانهای شهر بودم آقا تو را ندیدم و ندیدم و نمی بینم آقا ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج o*o*o*o*o*o*o*o
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ پاییز هم آمد و رفت این پاییز از همان اولش هم مظلوم و غریب بود گوشه گیر و سربه زیر آرام می آید و آرام هم میرود آخر میدانید!!!هیچکس منتظرش نیست اما با همه این ها می آید و کارش را میکند و ساکت و صامت میرود دلم برای این پاییز کباب میشود آخر همیشه از آمدنش نق میزنیم از تلخی اش از عصرهای پاییزی دلگیرش از هوای گاه گرم و گاه سردش از غرور و خشکی اش مدام مینالیم و در انتظار هر چه زودتر تموم شدنش هستیم میدانید!هیچ فصلی مثل پاییز تنها نیست اخر فصل بهار که میشود همه غرق زیبایی و شکوه و جمالش هستیم!!غرق سرسبزی ها و لباس از جنس چمنی که طبیعت بر تن خود میکند تابستان که میشود فاکتور از هوای گرمش ،طبیعت زیبا و و میوه های از همه رنگش و تعطیلی هایش فرصت هرگونه فکر کردن درباره هر فصلی را از آدم میگیرد اما امان از پاییز . . . بیچاره تا شروع میشود غم ها،دردها و دلشکستگی های ما هم شروع میشود اصلا میدانید چرا همیشه پاییز فصل عاشقان است و بس؟ میدانید چرا همیشه مصداق بارز کسانی است که در فراغ یار خود دمی را میگذرانند؟؟ چرا هیچ وقت پیش خودت فکر نکردی که این پاییز بخت برگشته هم شاید بهاری ، تابستانی بوده که حال در فراغ یار خویش اینگونه خشک و مغرور شده؟ اصلا درستش هم همین است هیچکس از دل پاییز بیچاره خبر ندارد این پاییز خسته ، این پاییز رنجور،این پاییز خشک حاصل عشقی نافرجام است عشقی که از بهار، پاییزی ساخت بس عجیب اما...این پاییز سخت و خشک با تمام سردی ها و تلخی هایش باز هم زیباست خش خش برگهایش،باران های گاه گاهش،عصرهای پاییزی اش را که نگو میدانی...انگار پاییز اصالت خویش را هنوز حفظ کرده کسی که از درون زیباست ، حتی وقتی بشکند،خرد شود،تنها شود؛باز هم زیبایی اش انکار نشدنیست میدانی چرا؟؟چون با زیبایی عجین شده اصلا مگر میشود عاشق شد و زیبا نبود؟؟ مگر میشود بهار باشی،عاشق شوی اما پاییز نشوی پاییز هم شوی،تلخ هم باشی،سرد هم باشی؛اما زیبا نباشی نه!!جز محالات است این پاییز من همان بهار سرسبز و زیباست و از بهر عشق و فراغ یار اینگونه خشک و سرد پدید آمده اما بینوا باز هم تنهاست تمام برگهای سبزش را در راه عشق خشک و نارنجی رنگ کرد اما هنوز عشق جان برنگشته نمیدانم!!شاید عشق جان همان زمستان سرد است که با آمدن بهار تمام میشود و میرود شاید هم زمستان خودش میداند اگر برگردد بهار میرود و اگر برود بهار می آید شاید هم به همین دلیل زمستان انقدر سرد است گویی بدجور از یار خود دل کنده گویی بهارش پاییز شده و تا تمام شدنش زمستان می آید و وقتی زمستانش تمام میشود بهارش می آید چه قاعده پیچیده ای در این بین فقط این پاییز بود که سوخت و ساخت ؛ فقط پاییز است که هنوز کسی نمیخوادش حتی زمستان هم با تمام سردی اش ، برف و بارانش خواستنیست و همه دعا میکنند که تمام برف ها و باران هایش را بر سرمان ارزانی کند اما امان از دل پاییز!!!!که کس خبر ندارد بیچاره هیچ وقت هم گله نمیکند!!خاموش و آرام می آید و ساکت و آرام میرود انگار وقتی میرود جان میدهد ! تلاشش را میکند تا آمدن زمستانش صبر کند اما امان از روزگار که نمیگذارد این دو عاشق و معشوق بهم برسند اصلا میدانید بهار برای همین پاییز شد که به عشق دیرینه اش نزدیک تر باشد آمدنش...هوای سردش...بارانش را هم حس کند و با همین حس زیبا دل خودش را خوش میکند و میرود پاییز بیچاره ی من من دوستت دارم آخ...باران بارید فکر کنم او هم به نوبه خود گفت دوستت دارم کسی چه میداند شاید این شروع فصل جدیدی از عاشقانه ها باشد ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ هانیه حسینی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم