♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
پاییز هم آمد و رفت
این پاییز از همان اولش هم مظلوم و غریب بود
گوشه گیر و سربه زیر
آرام می آید و آرام هم میرود
آخر میدانید!!!هیچکس منتظرش نیست
اما با همه این ها می آید و کارش را میکند و ساکت و صامت میرود
دلم برای این پاییز کباب میشود آخر
همیشه از آمدنش نق میزنیم
از تلخی اش
از عصرهای پاییزی دلگیرش
از هوای گاه گرم و گاه سردش
از غرور و خشکی اش
مدام مینالیم و در انتظار هر چه زودتر تموم شدنش هستیم
میدانید!هیچ فصلی مثل پاییز تنها نیست
اخر فصل بهار که میشود
همه غرق زیبایی و شکوه و جمالش هستیم!!غرق سرسبزی ها و لباس از جنس چمنی که طبیعت بر تن خود میکند
تابستان که میشود فاکتور از هوای گرمش ،طبیعت زیبا و و میوه های از همه رنگش و تعطیلی هایش فرصت هرگونه فکر کردن درباره هر فصلی را از آدم میگیرد
اما امان از پاییز . . . بیچاره تا شروع میشود غم ها،دردها و دلشکستگی های ما هم شروع میشود
اصلا میدانید چرا همیشه پاییز فصل عاشقان است و بس؟
میدانید چرا همیشه مصداق بارز کسانی است که در فراغ یار خود دمی را میگذرانند؟؟
چرا هیچ وقت پیش خودت فکر نکردی که این پاییز بخت برگشته هم شاید بهاری ، تابستانی بوده که حال در فراغ یار خویش اینگونه خشک و مغرور شده؟
اصلا درستش هم همین است
هیچکس از دل پاییز بیچاره خبر ندارد
این پاییز خسته ، این پاییز رنجور،این پاییز خشک حاصل عشقی نافرجام است
عشقی که از بهار، پاییزی ساخت بس عجیب
اما...این پاییز سخت و خشک با تمام سردی ها و تلخی هایش باز هم زیباست
خش خش برگهایش،باران های گاه گاهش،عصرهای پاییزی اش را که نگو
میدانی...انگار پاییز اصالت خویش را هنوز حفظ کرده
کسی که از درون زیباست ، حتی وقتی بشکند،خرد شود،تنها شود؛باز هم زیبایی اش انکار نشدنیست
میدانی چرا؟؟چون با زیبایی عجین شده
اصلا مگر میشود عاشق شد و زیبا نبود؟؟
مگر میشود بهار باشی،عاشق شوی اما پاییز نشوی
پاییز هم شوی،تلخ هم باشی،سرد هم باشی؛اما زیبا نباشی
نه!!جز محالات است
این پاییز من همان بهار سرسبز و زیباست و از بهر عشق و فراغ یار اینگونه خشک و سرد پدید آمده
اما بینوا باز هم تنهاست
تمام برگهای سبزش را در راه عشق خشک و نارنجی رنگ کرد اما هنوز عشق جان برنگشته
نمیدانم!!شاید عشق جان همان زمستان سرد است که با آمدن بهار تمام میشود و میرود
شاید هم زمستان خودش میداند اگر برگردد بهار میرود و اگر برود بهار می آید
شاید هم به همین دلیل زمستان انقدر سرد است
گویی بدجور از یار خود دل کنده
گویی بهارش پاییز شده و تا تمام شدنش زمستان می آید و وقتی زمستانش تمام میشود بهارش می آید
چه قاعده پیچیده ای
در این بین فقط این پاییز بود که سوخت و ساخت ؛ فقط پاییز است که هنوز کسی نمیخوادش
حتی زمستان هم با تمام سردی اش ، برف و بارانش خواستنیست و همه دعا میکنند که تمام برف ها و باران هایش را بر سرمان ارزانی کند
اما امان از دل پاییز!!!!که کس خبر ندارد
بیچاره هیچ وقت هم گله نمیکند!!خاموش و آرام می آید و ساکت و آرام میرود
انگار وقتی میرود جان میدهد ! تلاشش را میکند تا آمدن زمستانش صبر کند اما امان از روزگار که نمیگذارد این دو عاشق و معشوق بهم برسند
اصلا میدانید بهار برای همین پاییز شد
که به عشق دیرینه اش نزدیک تر باشد
آمدنش...هوای سردش...بارانش را هم حس کند و با همین حس زیبا دل خودش را خوش میکند و میرود
پاییز بیچاره ی من
من دوستت دارم
آخ...باران بارید
فکر کنم او هم به نوبه خود گفت دوستت دارم
کسی چه میداند
شاید این شروع فصل جدیدی از عاشقانه ها باشد
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
هانیه حسینی