^^^^^*^^^^^ وقتی شب شب سفر بود دلم برای نگاه مادرم بعد از ریختن آبِ پشت سرم ریخت دلم برای برگشتن مادرم به خانه و در فکرفرو رفتن ریخت دلم برای نگاه نگران مادرم به خبرهای سوری ریخت دلم ، دلم بعد از تماس و سکوت پشت خط از بغض ریخت دلم ، دلم در حس های دو هم اندیشی در اوج شب با مادرم ریخت ولی دوباره بر میگردم به این شهر لعنتی ^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^ دل که تنگ باشد . . . دیگر مرد و زن ندارد اشک میدود تا گوشه چشمانت و سر میخورد روی گونه ها دل که تنگ باشد تنهایی اتاقت را با خدا هم تقسیم نمیکنی ^^^^^*^^^^^
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ هوشنگ ابتهاج
..♥♥.................. اﮔــﻪ ﺩﯾــﺪﯼ ﯾِـــﻪ دختر ﺗــﺎ ﺻُﺒــﺢ ﺑﯿــﺪﺍﺭﻩ ﻧَﮕــــــــﻮ ﻫَﻤَـــﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﭼَﺘـــ ﻣﯿﮑُﻨــﻪ ﺑِﮕـــﻮ ﺷﺎﯾَـــﺪ ﻏَﻤـــﺎﺵ ﻧِﻤﯿـــﺬﺍﺭَﻥ ﺑِﺨــﻮﺍﺑــﻪ اﮔـــﻪ ﺩﯾـــﺪﯼ ﻋَﮑـــﺲ ﮔُـــﺬﺍﺷﺘــﻪ ﻓِﮑـــﺮﻧَﮑُــــﻥ ﻣﯿﺨـــﻮﺍﺩ ﺟَﻠﺒِـــ ﺗَـــﻮَﺟُـــﻪ ﮐُﻨـــﻪ ﺑِﮕـــﻮ ﺷﺎﯾَـــﺪ ﻣــﯽ ﺧــﻮﺍﺩ ﻧِﮕــﺎﻫِﺸــﻮ ﯾــﺎﺩﻩ ﯾِﮑــﯽ ﺑِﻨـــﺪﺍﺯﻩ ﺍﮔـــﻪ ﺩﯾــﺪﯼ ﺟَــﻮﺍﺑِـــ ﺩﻭﺗــﺎ ﮐﺎﻣِﻨﺘِـــ پسر ﺩﺍﺩ ﻧَﮕـــﻮ ﺣَﺘـــﻤﺎ ﺳَــﺮ ﻭ ﺳِّــــﺮﯼ ﺩﺍﺭﻥ ﻓِﮑـــﺮﮐُـــﻦ ﺍﺯ ﺧــﺎﮐــﯽ ﺑﻮﺩَﻧِﺸــﻪ ، ﺩَﻟﯿـــﻞ ﻧِﻤﯿـــﺸﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷــﻮﻥﭼَﺘـــ ﮐَـــﺮﺩﻩ ﺑــﺎﺷــﻪ یا ﺍﮔــﺮ ﻓِﮑـــﺮِﺗـــ ﺩﺭ ﺑــﺎﺭَﻡ ﺧَـــﺮﺍﺑﻪ ﻫﻤﯿـــﻦ ﺍﻻﻥ ﺑِﮑِـــﺶ ﮐِــﻨﺎﺭ ﻣَـــﻦ ﻫَﻨــﻮﺯَﻡ ﺣَـــﺮﯾــﻢ ﻭ ﺣُـــﺮﻣَﺘــﻪ ﯾــﻪ دختــﺮﻩ ﻭﺍﻗﻌـــﯽ رودارم بـــﻪ ﺧﻮﺩِﺗـــ ﻧِﮕـــﺎﻩ ﮐُـــﻦ ﺑﺒﯿــــﻦ ﭼَﻨــﺪ ﭼَﻨـــﺪﯼ ﺑَﻌـــﺪ ﺭﺍﺟِﺒَــــﻢ قضاوت کن ..♥♥..................
*~*~*~*~*~*~*~* درد دارد تو دلم را میشکنی و من حتی جرئت شکستن خاطره هایت را ندارم *~*~*~*~*~*~*~* الف.دخترپاییز
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* چشــم اگــر این است و ابـــرو این و ناز و عشـــوه ایــن الـــوداع اے صبـر و تقـوا الـــوداع اے عقـل و دیـن ❤ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*
..*~~~~~~~*.. تركت كرده؟؟؟ شبـــها به يادش گريه ميكني؟!؟ ناراحت نباش يه روز تو تنها آرزوي زندگيش ميشي اين بدترين انتقامـــه ..*~~~~~~~*..
♦♦---------------♦♦ کاش من پسر بودم کاش پسر بودم و نشون میدادم چطور باید با یه دختر با کسی که عاشقشی چجور رفتار کی براش شعر میگفتم تو چشماش نگاه میگردم و مولانا میخوندم دستشو بی ترس از هیچکس محکم میگرفتم و بی توجه به آدما تو خیابون وایمیستادم جلوش یهو موهاشو کنار میزدم و میگفتم تو چرا انقد نازی اخه؟ از موهاش تعریف میکردم از دستاش از برق چشماش از خط منحنی زیبای لبخندش انقدر از زیباییاش میگفتم تا دیگه محتاج شنیدن تعریف و تمجید از هیچکس دیگه ای نباشه اگه بهش شک میکردم اگه بدبین میشدم اگه اشتباه میکرد فراریش نمیدادم تنها ولش نمیکردم ترکش نمیکردم در عوض سرشو میبوسیدم و با مهربونی ته تو قضیه رو درمیوردم بهش توجه میکردم براش کتاب میخریدم یا لاک یا یه روسری اون رنگ که دوس دارم خودم با این چیزای کوچیک سوپرایزش میکردم دیگه هیچوقت نمیزدم تو ذوقش حتی اگه خسته بودم بی حوصله بودم عصبی بودم از سر تا پاش ایراد نمیگرفتم تغییرش نمیدادم نمیکوبیدم از نو بسازمش همونجور که بود با همون قیافه فداش میشدم به درد دلاش گوش میکردم هر چند مدت یبار میفهمیدم چقدر حساسه و مرد میشدم واسه غمهاش فدای لوس شدناشو بی طاقتیاش میشدم از اون دختـــری میساختم که دیگه نه اون کسی غیر من رو بخواد نه من کسی مثل اون به چشمم بیاد کاش من پسر بود کاش ♦♦---------------♦♦
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم