وقتی شب شب سفر بود
دلم برای نگاه مادرم بعد از ریختن آبِ پشت سرم ریخت
دلم برای برگشتن مادرم به خانه و در فکرفرو رفتن ریخت
دلم برای نگاه نگران مادرم به خبرهای سوری ریخت
دلم ، دلم بعد از تماس و سکوت پشت خط از بغض ریخت
دلم ، دلم در حس های دو هم اندیشی در اوج شب با مادرم ریخت
ولی دوباره بر میگردم به این شهر لعنتی
7 سال پیش
چقد زیر آبیا زیادنا
عالی بود داداش
7 سال پیش
وییی چه زیبا
7 سال پیش
سلام
عالی
7 سال پیش
سلامتی همه ننه ها
که با همه تلخی های یک شهر
اونجا رو قابل زندگی کردن میکنن برای آدم
هر چه میخواهد دل تنگت بگو