* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * از سیاست خوشم نمی اید با سیاست هم نیستم تو را هم با سیاست قاطی نمی کنم از سیاستم هم برای تو نمی نویسم تو شخص دیگری بودی به دور از هر سیاه بازی فقط تو لایق کلمه ها و نوشته های خوبی هر کجا هر واژه و صفت و کلمه های پاکی وجود دارد جمع می کنم اما باز هم در مقابل خوبی ها ی تو کم می اورند هر چه تلاش می کنم سر پا باایستند تا وصف حال بخشندگیت باشند باز هم کم می اورند تا انجایی کم می اورند که خود من هم از نوشتن کم می اورم به راستی تو از کدام تبار بودی حتی رستم هم پیش پای تو زانو می زند دروغ هست به تو می گویند مالک اشتر حتی مالک اشتر هم مجنون هیبت نگاه پر صلابت تو شده هست تو کم ا ببخشد مرا علمدار حسین تو کم از علمدار زینب نیستی نمی گویم نبودی مناز فعل نبودن هایی که برا تو به کار ببرم بیزارم نبودی مال گذشته است تو هستی خواهی بود اینجا در همین نزدیکی ها گوشه ای از قلب ایرانیان تو اسطوره ای یک اسطوره ی به تمام معنا اسطوره ای از غیرت و جوانمردی دلاوری سردار اسطوره هستی و خواهی بود * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
oOoOoOoOoOoO انگار حرم را غروب گرفته و قصد رفت ندارد عباس شرمنده ی روی حسین است در فکر با خود می گوید فردا جبران می کنم آری روز عاشورا را می گوید امان نامه را با سر پایین تکه تکه می کند با نگاهش به رقیه می فهماند که پشتش هست می فهماند که حرف های کوفیان گزافه می فهماند که عمویش است چه کاری بهتر از علمدار حسین بودن اینگونه شرمنده ی حرم سرا نمی شود صدای بی تابانه ی اصغر عذابش می دهد اشک پنهان رقیه هم همچنین اما در عجب است زینب چگونه استوار است او که از غوغای دل زینب بی خبر است زینب بزرگ است و کاری چه بسا دشوار در انتظارش زینب به تنهایی حریف یه دشمن خواهد شد نه وقت شکستن زینب امروز و فردا نیست زینب باید یزید را بشکند و رقیه بدو افتخار ورزد زینب شیر زن میدان است عباس همچنان که به زینب خیره است لبخند به لب می نشاند چه بسا که از غیرت او در خواهرش هم هویداست زینب کوه صبر است زینب مظهر عشق است زینب پرستار اسراست زینب خود عشق است ^^^^^*^^^^^ در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄ در سوگ جانان | قسمت سوم ◄ در سوگ جانان | قسمت چهارم ◄
oOoOoOoOoOoO بود امیدم، مرا یاری کنی سالها بهرم علمداری کنی ای دریغا شد امیدم نا امید بی برادر گشتم و پشتم خمید oOoOoOoOoOoO
میگن بعد از عاشورا تن شهدای کربلا رو خاک کردند که روایت های زیادی هست در مورد خاک کردن جسم شهدای کربلا که چند تا از معتبر ترین روایت ها رو میارم *oOoOoOoOoOoO* گروهی از بنی اسد که در غاضریه بودند، نزد اجساد مطهر امام حسین(ع) و یارانش آمده و بر آنان نماز گذارده و آنان را دفن کردند، بدین ترتیب که حسین(ع) در همین جایی است که اکنون قبر شریف اوست و فرزندش علیاصغر کنار پای حضرت است. برای شهیدان (از خاندان و یاران آن بزرگوار که اطرافش به زمین افتاده بودند) گودالی در پایین پای حسین(ع) کنده و همگی را گردآورده و در آنجا دفن کردند، و عباس بن علی(ع) را در همانجا که کشته شده بود، سر راه غاضریه (جایی که اکنون قبر اوست) دفن نمودند ارشاد مفید، ص 118 *oOoOoOoOoOoO* برخی باور دارند که امام سجاد(ع) و بنی اسد اجساد شهدا را دفن کردهاند. بنی اسد فردای عاشورا پس از رفتن سپاه عمر سعد، عدهای از آنان برای دفن شهدای کربلا آمدند،(2) و چون اجساد را نمیشناختند، متحیّر بودند. در آن هنگام حضرت سجاد(ع) آمد و پیکر اهل بیت و اصحاب را یک به یک به آنان شناساندند و آنان در دفن شهدا، حضرت را یاری کردند و برای خویش افتخار آفریدند طرفداران این مبنا باور دارند که در روز یازدهم محرم در هنگام حرکت اهل بیت به سوی کوفه بدن شهدا دفن شده بودند. اینان در برابر این پرسش که چگونه امام سجاد(ع) که اسیر بود، اجساد را دفن کردهاند، میگوید: امام سجاد(ع) با بهرهگیری از امدادهای غیبی به طور معجزآسا شهدا را دفن نموده است مروج الذهب، ج 3، ص 63. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 77 *oOoOoOoOoOoO* از برخی راویان نقل شده که نزد امام رضا(ع) بودم. علی بن ابی حمزه وابن سراج و ابن مکاره وارد شدند. پس از سخنانی که میان آنان و امام دربارة امامتش گذشت، علی بن ابی حمزه گفت: از پدرانت برای ما روایت شده که عهدهدار امر دفن امام، جز امام نمیشود. از امام پرسید: پس بگو حسین بن علی(ع) امام بود یا نه؟ گفت: امام بود. پرسید چه کسی عهدهدار کار او شد؟ گفت: علی بن الحسین(ع). پرسید او کجا بود؟ او که دست ابن زیاد اسیر بود گفت: بیآنکه بفمند بیرون آمد و پدرش را دفن کرد و برگشت امام رضا(ع) فرمود: خدایی که میتواند امام سجاد(ع) را به کوفه ببرد تا پدرش را دفن کند، میتواند صاحب امر امامت را به بغداد برساند تا عهدهدار کفن و دفن پدرش شود و برگردد، در حالی که نه در زندان است نه اسیر بحار الانوار، ج 42، ص 187 *oOoOoOoOoOoO* مقرم نیز میگوید چون امام سجاد(ع) آمد، بنی اسد را دید که کنار کشتگان گرد آمدهاند و سرگردانند؛ نمیدانند چه کنند و کشتهها را نمیشناسند، چون بین بدنها و سرهای مقدس جدایی انداخته بودند و گاهی از بستگان آنان میپرسیدند امام سجاد به آنان خبر داد که برای دفن این اجساد پاک آمده است. آنان را با نام و مشخصات معرفی کرد. هاشمیان را از دیگران شناساندند. ناله و شیون برخاست و اشکها جاری شد و زنان بنی اسد مو پریشان کردند و سیلی به صورت زدند و بلند گریه کردند. به محل قبر آمد، کمی از خاکها را کنار زد. قبر حاضر و آماده و صندوقی شکافته آشکار شد. حضرت دستان خود را زیر کمر امام حسین(ع) گشود و گفت: بسم الله و بالله وعلى ملّة رسول الله، صدق الله ورسوله، ماشاء ولا حول ولا قوة إلاّ بالله العظیم. امام به تنهایی بیآنکه بنی اسد در این کار همراهیاش کنند پیکر مطهر را وارد قبر کرد و به آنان گفت: همراه من کسی هست که یاری میکند چون او را در قبر نهاد، صورت بر آن رگهای بریده نهاد و گفت: خوشا سرزمینی که پیکر پاک تو را در بر گرفت! دنیا پس از تو تاریک است و آخرت با فروغ جمالت روشن است. اما شبِ بیداری و غم است و اندوهگین همیشگی، تا آنکه خداوند برای خاندان تو سرای آخرت را برگزیند که تو در آنی. سلام و رحمت و برکات الهی بر تو باد از من، ای فرزند رسول خدا و بر قبر نوشت: این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است که او را لب تشنه و غریب شهید کردند. آنگاه به طرف عمویش عباس رفت و او را در همان حال دید که فرشتگان آسمانها را دهشت زده، و حوریان بهشتی را گریان ساخته بود. خود را روی بدن مقدس او انداخت و رگهای بریدهاش را میبوسید و میگفت: پس از تو خاک بر سر دنیا! ای قمر بنیهاشم! از من سلام بر تو باد، ای شهید خدایی! رحمت و برکات الهی بر تو باد برای او نیز قبری گشود و به تنهایی او را وارد قبر کرد، همان گونه که برای پدرش کرد و به بنی اسد فرمود: با من کسانیاند که یاریام میکنند. آری، برای بنی اسد مجالی گذاشت تا در دفن شهدای دیگر مشارکت کنند. دو جا برای آنان تعیین کرد و فرمود دو گودال کندند؛ در اوّلی بنیهاشم را و در دیگری اصحاب را قرار دادند. اما حر ریاحی را قبیلهاش بردند، به جایی که هم اینک قبر اوست. گویند: مادرش حاضر بود. چون دید که اجساد دیگر را چه میکنند (دفن همه در یک جا) حر را به این مکان برد *oOoOoOoOoOoO* بعد از عاشورا تن و جسم شهدا رو که دفن کرده بودن ؛ براشون مقبره و قبر درست کرده بودن گذشت تا اربعین ، حضرت زینب و حضرت سکینه و بقیه ی اسیرا برگشتن به کربلا که فلسفه اون راه پیمایی اربعین هم همینه میگن کاروان که رسید هر کسی سریع میرفت پیش محل دفن عزیزاش حضرت زینب و امام سجاد و سکینه رفت پیش محل دفن امام حسین شروع کردن به گریه زاری و عذا داری بعد یکمی که گذشت حضرت سکینه ، اومد پیش امام سجاد گفت قبر عموم عباس کجاس ؟؟ میدونی چرا این رو پرسید چون دنبال یه قبر بزرگ میگشت الله اکبر یه این مصیبت شاعر میگه مزارت عشق را بیتاب کرده فلک را بنده سرداب کرده گواهی می دهد این قبر کوچک که مردی را خجالت آب کرده واقعن تا وقتی حضرت عباس شهید نشده بود ، کسی جرات جسارت به حرم ها و زن و بچه ها رو نداشت حضرت سکینه بعد که قبر عموش رو نشونش دادن شروع میکنه درد و دل کردن عمو جان غنچه ی نشکفته پژمرد به روی دست عمه خواهرم مرد مرا یک حرف باشد باتو آن هم اگر بودی کسی سیلی نمی خورد ^^^^^*^^^^^ ^^^^^*^^^^^ السلام علیک یاابالفضل العباس ایهاالعبدالصالح المطیع لله ولرسوله ولامیر المؤمنین، و لفاطمةالزهرا و الحسن و الحسین اشهدانک قدقتلت مظلوما یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین درودب تو ای ابالفضل العباس ای بنده ی صالح و مطیع خدا و رسولش و امیرالمؤمنین و برای فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین براستی گواهی می دهم که تومظلومانه کشته شدی ای برطرف کننده ی غم واندوه ازچهره ی حسین غم و اندوه مرا نیز بحق برادرت حسین برطرف ساز ♦♦---------------♦♦ گر نشد آب میسّر گردد گو عمو خود به حرم برگردد خود بگو من چه بگویم به جواب گر ببیند نه عمو هست نه آب التماس دعا تو شبای محرم برای همدیگه دعا کنید
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم