الا ای شیخ شاه شوخی
باز هم امدم من ان جانوون بلاسی
تو دیوانه ای و من سنن دلی
هنوز نفهمیدی با ما در نیوفتی
تو ان مضحکه خنگولی
مدیری اما شبیه خنگولی
تو این دیار خنگولستان
ز هر درد ی وردی گویی
من الهی به قربان ان بانو ی کاربر
که گه گاهی میارد مدارک
ما را دل خوش می کند.مرحبا
فکر کردی می روم وصفت نمی کنم
مگر ما چند تا شیخ گچل داریم
سیبیل تاب دار قاجاری
مگر چند تا شیخ شلخته داریم
شنیدم که سر به راه شده ای
رژیم های انچنانی و غذا هتی این چنانی
شنیدم که قصد شویی داری
به دنبال ورزشی و خواهش
افرین به تو و پشتکارت
الهی که شویی بهتر گیری
الهی که از خنگول در به درت کنیم
الهی که بپوشی لباس بخت عروس را
بنهی تاج الماس ز ان سر مبارکت
الخی مادر شوهرت ز تو راضی بشه
کتکت بزنه و دست و پات و بشکنه
الا ای شیخ شاه شوخی
بگو و بخندان بدون غمی
بدان اهداف والایت برسی
بدان حلق نیکت برسی
@~@~@~@~@~@
رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز ، خریدن دارد
بس که ابروی "تتو" با مژه اش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
که به خود آمده ، دیدم به سرش شالی نیست
به کجا میروم اینگونه شتابان ! بخرم
نکند دوره چهل سال عقب برگشته
یا که من آمدم از عهد رضاخان بخرم
با کمی دلهره گفتم ؛بانو
بهرتان روسری اندازه ی " روبان"! بخرم؟
گفت؛ با لحن زنانه: برو گم شو عوضی
پسر "مش صفرم"! آمده ام نان بخرم
*vakh_vakh* *vakh_vakh*
@~@~@~@~@~@
به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهوی ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعد آمد و از روی لطف مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را مساوی تر از سهم من آفرید
پاسخ دندان شکن آقایون
به نام خداوند مردآفرین که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مراخوب ساخت ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات نشسته مداوم تو را در کمین !
*bye_bye* *soot* *soot* *bye_bye*