@~@~@~@~@~@
رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز ، خریدن دارد
بس که ابروی "تتو" با مژه اش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
که به خود آمده ، دیدم به سرش شالی نیست
به کجا میروم اینگونه شتابان ! بخرم
نکند دوره چهل سال عقب برگشته
یا که من آمدم از عهد رضاخان بخرم
با کمی دلهره گفتم ؛بانو
بهرتان روسری اندازه ی " روبان"! بخرم؟
گفت؛ با لحن زنانه: برو گم شو عوضی
پسر "مش صفرم"! آمده ام نان بخرم
*vakh_vakh* *vakh_vakh*
@~@~@~@~@~@