♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شازده كوچولو پرسيد: با غم از دست دادنش چطور كنار بيام؟ روباه جواب داد: اول مطمئن شو كه بدست آورده بوديش بعد غمگين شو بخش عمده ى زندگى ما در توهم ميگذرد توهم مالك بودن
oOoOoOoOoOoO بهترین تصویر رو صائب از این روزاهای ما نشون داده که میگه بس که بد میگذرد زندگى اهل جهان مردم از عمر چو سالى گذرد، عید کنند oOoOoOoOoOoO
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گاهى بايد نقشِ " خدا " را بازى كنيم بايد رفت به بالاى بلندترين نقطه ى شهر روز و شبش فرقى ندارد بايد زل زد زل زد به آدمهايى كه شبيهِ همين شهر اند بعضى " شلوغ "و بعضى " خلوت " به روابط " يكطرفه "و " دو طرف ه" شان به آدم هايى كه " بن بست " اند به آدمهايى كه افكارِ " كوتاه " و " بلند " دارند به آدمهايى كه بعضاً " پاك " و بعضاً " آلوده "اند به آدمهايى كه شايد ظاهرى " نوساز " داشته باشند اما بنايى كاملاً " فرسوده " دارند گاهى براى اينكه خودمان را زندگىِ مان را بهتر ببينيم بهتر بشناسيم بايد خودمان را زمين بگذاريم و تا ميتوانيم فاصله بگيريم گاهى بايد خدا شويم تا ببينيم اطرافمان چه ميگذرد اين شهر " عشق " را كم دارد " دوست داشتن " را ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ علي قاضي نظام
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم مسيرِ زندگيمان طورِ ديگرى رقم ميخورد دوست داشتن هايمان را راحت تر جار ميزديم لباسى را بر تن ميكرديم كه سليقه ى واقعيمان بود آرايشى ميكرديم كه دوست داشتيم دلمان كه ميگرفت،مهم نبود كجا بوديم بى دغدغه اشك ميريختيم صداى خنده هايمان تا آسمانِ هفتم ميرفت با پدر و مادرمان دوست بوديم حرفِ يكديگر را ميخوانديم نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم خودمان براى خودمان چهارچوب تعريف ميكرديم روابطمان را نظم ميداديم دخترها و پسرهايمان حد و مرزِ خودشان را ميشناختند نيمى از دوست داشتن هايمان به ازدواج منجر ميشد نگران حرف مردميم كه چگونه رفتار كنيم كه مبادا پشتِ سرمان حرف بزنند مبادا از چشمشان بيفتيم مبادا قطع شود روابط خانوادگيمان ما در دورانى هستيم كه نه براى خودمان براى مردم زندگى میکنیم 🍂🌸🍂
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چرا زندگی ما اینطوری شده؟ چراااا؟ گنج ؛ جنگ مى شود ، درمان ؛ نامرد و قهقهه ؛ هق هق ولى دزد همان دزد است درد همان درد است و گرگ همان گرگ ... چرا من ؛ نم زده است و يار ؛ راى عوض كرده است؟! راه گويى هار شده روز به زور ميگذرد و چه سرد است اين درس زندگى ، اينجاست که مرگ برايم گرم ميشود چرا كه درد همان درد است
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ زندگى ماشده خاله بازى گير افتاديم تو دنياى مجازى گير افتاديم خودمونو باختيم چه دنياى عجيب غريبى ساختيم كى واسه عشقش نامه مينويسه؟ چشم كى هر شب ازجدايى خيسه؟ كی ديگه قبل خواب كتاب ميخونه بازم سوال بى جواب ميمونه ؟ صبح تاغروب تو يوتيوب توييتر شب تا صبحم تو چت روماشرو ور نميشه فهميد ديگه كى با كيه وقتى كه فيس هممون بوكيه چقد بگم ديگه منو تگ نكن ؟ اخلاق من خوبه منو سگ نكن بعيده كه بازم بيام تو والت اما بجاش با سر ميرم توالت مىگى كاش اين فاصله رو كم كنى چقد ميگيرى منو لايكم كنى ؟ پز ميدى هى به تعداد فرندات به فيل اسبى كه شدن كيش و مات نوشتى ظرفيت تمومه مردم دوستاى نو بيان تو پيج بيستم با عكس تابلوت كه رو وال گذاشتى دشمناتم ميان براى اشتى اگه بيان پاى تو رو ببوسن بهتر از اينه كه تو كف بپوسن مرتيكه سن خر پيرو داره پيام اى لاو يو واست ميذاره شيطونه ميگه با دو تا پا بپريم دهن مهن يارو........ بگذريم بازار تو اگه زيادى داغه از بركات عمل دماغه هلو شدى پريدى تو حلقم! يادت مياد يه روزى بودى شلغم؟ با فو تو شاپ ميمونو داف ميكنن تك تك اندامتو صاف ميكنن ميخواى حماقتو تمومش كنى ؟ موى توى دماغتو مش كنى قيافه رو خدا داده بمون پاش هرجورهستى باش ولى خودت باش ما بازى خورديمو اونا راضين اوناى كه شاهد اين بازين وقتى كه كارى واسه ما نداشتن هر چى بيكاره سر كار گذاشتن منى كه از من مجازى سيرم كاش در ديوارمو گل بگيرم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دکتر نيستم اما برايت 10دقيقه راه رفتن،روى جدول کنار خيابان را تجويز ميکنم تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست اما ديوانگى قشنگ تر است برايت لبخند زدن به کودکان وسط خيابان را تجويز ميکنم تا بفهمى هنوز هم،ميشود بى منت محبت کرد به ﺗﻮ پيشنهاد ميکنم گاهى بلند بخندى،هرکجا که هستى يک نفر هميشه منتظر خنده هاى توست دکتر نيستم اما به ﺗﻮ پيشنهاد ميکنم که شاد باشى خورشيد هر روز صبح بخاطر زنده بودن من و تو طلوع ميکند هرگز، منتظر" فرداى خيالى " نباش سهمت را از" شادى زندگى"، همين امروز بگير فراموش نکن " مقصد "، هميشه جايى در " انتهاى مسير " نيست "مقصد" لذت بردن از قدمهايیست، که برمى داريم چایت را بنوش نگران فردا مباش از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نيما_يوشيج 💜
oOoOoOoOoOoO آیداىِ خوبِ نازنینم ! مدتهاست که برایت چیزى ننوشتهام زندگى مجال نمىدهد : غمِ نان با وجود این، خودت بهتر مىدانى، نفسى که مىکشم تو هستى خونى که در رگهایم مىدَوَد و حرارتى که نمىگذارد یخ کنم امروز بیشتر از دیروز دوستت مىدارم و فردا بیشتر از امروز و این، ضعفِ من نیست ، قدرتِ توست oOoOoOoOoOoO 👤 احمد شاملو 📜 نامههای احمد شاملو به آیدا
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم