o*o*o*o*o*o*o*o
مثل بوسیدن یک زخم که مرهم خورده
بعد رفتنت
خیابونا شدن همراهم
ماشینا دیدگاهم
رفتگر همپایم
*0*0*0*0*0*0*0*
میگذره
ولی تا بگذره
درد داره
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
عاقا یبار من و دختر عمم بعد عمری یه جا دعوت شدیم
بعد قرار گذاشتیم مامان من بیاد ببرتمون
خلاصه گفتیم چون راه نزدیکه پیاده بریم
مامان بنده هم کلا عادت داره اروم بیاد ، وتو همین اروم راه اومدنش درو دیوار کوچه خیابونو بنگره و لذت ببره
وارد یه کوچه شدیم و رسیدیم تهش که جلو در خونه دوستمون بود
مامانم هم همو تازه رسیده بود سرکوچه
یدفعه من تو یک حرکت گوزمالیزه
دستمو بردم بالا و براش تکون دادم
یه رفتگرم با لباس زیبای نارنجیش داشت عز پشت مامانم رد میشد و بخودش گرفت خلاصهه که اونم با لبخند باهام بای بای کرد
ازون به بعد هر وقت با دختر عمم حرفم میشه
میگه
تو که به رفتگرا نخ میدی زر نزن
هععییی
امروز اتفاقی بعد مدتها سوار بی از تی شدم
شلوغ بود ؛ چند ایستگاه که گذشت خلوت شد ماشین
و تعداد صندلی های خالی زیاد شد ؛ تو یکی از ایستگاها این دو نفر مامورای عزیز شهرداری اومدن بالا
با کمال تعجب نشستن روی زمین و روی صندلی ها ننشستن
وقتی ازشون سوال کردم چرا رو صندلی نمی شینید ؛ گفتن
لباسامون کثیفه درست نیست
تو کل مسیر من و بقیه مسافرا اصرار می کردیم که بشینن روی صندلی اما قبول نمی کردن ؛ اونجا بود که فهمیدم شعور و شخصیت هیچ ربطی به شغل و جایگاه توی اجتماع نداره
اونجا بود که فهمیدم چقد کم داریم از این آدما تو کشورمون
محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.
همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.
به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.
تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
پرفسور سمیعی