..♥♥.................. عشق قائل به زمان و مکان نیست به هست و نیست هم ساده تر بگویمت، بودی دوستت داشتم نیستی هنوز هم دوستت دارم ..♥♥.................. طاهره_اباذری_هریس
*~*~*~*~*~*~*~* داشتم با دقت نگاهش میکردم ببینم با یه مشت میتونم دندوناشو بریزم توی دهنش یا نه یکی بگه من دقیقا داشتم چه غلطی میکردم رو به روی این آدم توی این کافه ی لعنتی و مهم تر اینکه چرا مجبور بودم به چرت و پرتاش گوش بدم و لبخند بزنم و هیچی نگم... ای لعنت به هرچی رودروایسیه عزیزم تو داری به همه چی با عینک بدبینی نگاه میکنی، تو داری همه ی آدمارو، همه ی عشقا و احساسارو پیش داوری میکنی، قضاوت میکنی، باورم کن، باورم کن و بذار نشونت بدم عشق واقعی وجود داره، احساس من به تو فرق داره، اینو از همون بار اولی که دیدمت فهمیدم درسته داشتم خر میشدم ولی نه اونقدری که توو دلم نگم جون عمه ات انقدر توی شعرات و قصه هات از خیانت و شکست گفتی که باورت از همه ی عاشقانه های دنیا این شده، بدبین شدی، ولی استثنا همیشه هست، نباید خشک و ترو باهم سوزوند نگاهشون کن تورو خدا با دست اشاره کرد به دختر و پسر میز کناری، نگاهشون کردم، خیلی جیک توو جیک و رمانتیک نشسته بودن و فضا خیلی معنوی بود بینشون اصلا!!! عاشقای خوبی به نظر میرسیدن... از دور البته اینا عاشقن، عشق وجود داره، چه قبول کنی و چه! و همیشه م برنده ست... الان این من نیستم که باهات حرف میزنم، اینا حرفای قلبمه، میخوام اونی که عاشقش میشی و میشه عشق اول و آخرت من باشم، بهم فرصت بده، به جفتمون فرصت بده تا یه روزی مثل اون دوتا باشیم...عاشق، جوری که همه حسادتومونو کنن، جوری که از دورم معلوم باشه عشقمون دوباره نگاه کردم به اون دختر و پسر و با خودم گفتم شاید من اشتباه میکنم، هنوز عشق هست و شاید این آدمی که جلومه همونه که نشد فکرمو کامل کنم، دختره از جا بلند شد و از پسره دور شد با ناراحتی، صورت پسره رو اشک خیس کرده بود، زد زیر هرچی رو میز بود و اسم دختره رو داد زد دختر توجهی نکرد و هنوز داشت میرفت، پسره صندلیشو انداخت و چند قدم رفت دنبالش و بعد انگار که بیحال شد نشست رو زمین و زد زیر گریه، بلند، آاخ از گریه ی مرد!!! دختر بی توجه به گریه هاش از پله ها پایین رفت همین که از دید خارج شد دخترک، پسره سریع بلند شد و اشکاشو پاک کرد و لباساشو تکوند و صندلی رو صاف کرد و روبه صاحب کافه بلند گفت که همه ی خسارتشو میده برگشتم و با لذت به دهن بازمونده ی آدم روبه روم نگاه کردم و با یه لبخندِ سی و دو دندون مشخص گفتم: خب داشتین میگفتین خودشو جمع کرد و به زور خندید: چه چیزایی میبینه آدم توو این دور و زمونه! ولش کن اون حرفارو، با بستنی موافقی؟!؟ از ته دل خندیدم، مگه میشه با بستنی مخالف بود؟!؟ *~*~*~*~*~*~*~* طاهره اباذری هریس
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* تو مثل چای عصرانه، شبیهِ خوابْ دلچسبی برای این دل تشنه، شبیه آبْ دلچسبی شبیه بستنی یخمک، دراین گرمای تابستان تو یک احساس بی همتا، تو پاک و ناب، دلچسبی *-*-*-*-*-*-*-*-*-* طاهره اباذری هریس
*~*~*~*~*~*~*~* نمیگوید دوستم دارد اما حواسش هست به کسی جز من جانم نگوید حواسش هست قلب آبی نفرستد لابه لای حرف هایش برای کسی حواسش هست چه باشم و چه نباشم نگاهش را هرز نچرخاند روی هر غریبه ای نمیگوید دوستت دارم و حواسش هست نمیگوید دوستم دارد و یادش هست قهوه هایم را شیرین میخورم یادش هست باران که میبارد مثل من باید چترش را فراموش کند و دنبالم بیاید یادش هست من برخلاف همه رز آبی دوست دارم و نرگس سفید نمیگوید دوستت دارم و یادش هست نمیگوید دوستم دارد و برایش مهم نیست حرف و حدیث های دیگران درباره مان برایش مهم نیست هرچقدر هم بدخلق شوم و بی اعصاب در جواب همه ی محبت ها و صبوری هاش برایش مهم نیست اگر زیاد دوستش نداشته باشم حتی نمیگوید دوستت دارم و مهم نیست برایش خیلی چیزها نمیگوید دوستم دارد و خوب بلد است تکیه گاه باشد برای بی کسی هایم خوب بلد است شانه خالی نکند از گریه هایم خوب بلد است تا پای جان بایستد پای حرف ها و قول و قرارهای نانوشته اش نمیگوید دوستت دارم و آدم کار بلدی ست نمیگوید دوستم دارد و همیشه وقت دارد برای دلتنگی های الکی و غرغرهای بچگانه ام وقت دارد برای انجام دادن کارهایی که خودم هم میتوانم، اما با او لذت دیگری دارد همیشه وقت دارد وسط وقت نداشتن هایش برای هرچه که به من مربوط است نمیگوید دوستت دارم و همیشه وقت دارد برای من نمیگوید دوستم دارد و همه کاری میکند برای لبخندم همه کاری میکندبرای بهتر شدن دنیام همه کاری میکند برای خوشبختیم نمیگوید دوستت دارم و برایم همه کاری میکند دم به دقیقه و از سر عادت و بی توجه نمیگوید دوستت دارم پر نیست از ادعا از دروغ از روزمرگی آری او با همه ی دنیا فرق دارد نمیگوید دوستم دارد اما دوستم دارد *~*~*~*~*~*~*~* طاهره اباذری هریس
..*~~~~~~~*.. یه شب سرد پاییزی بود رفته بود نشسته بود رو پشت بوم! هرچی که التماس کردم بیاد پایین که سرما نخوره، حرف گوش نکرد از خودش یه عکس برام فرستاد که پتو پیچیده بود دور خودش و نوشت: نگران من نباش عزیزم...زیادم سرد نیست هوا براش فرستادم: آخه مگه قحط جا اومده... اون بالا رفتی چیکار؟!؟ شاعر می شد گاهی وقتا، نوشت: ازین بالا ستاره هارو که میبینم که این همه دورن، حس میکنم بهت نزدیک ترم... ازینجایی که منم تا اونجایی که تو هستی الان فاصله مون فقط یه قلبه... از همون قلب آبیا که برام میفرستی قلبم شروع کرد بندری رقصیدن، به روی خودم نیاوردم و فقط براش یه قلب آبی فرستادم تایپ کرد: آخرشم نگفتی چی شده که انقدر فکرت مشغوله امروز حواسم پرت اتفاقای صبح توو بیمارستان شد... مگه میشه یه آدم عشقشو به خاطر بیماری ول کنه و توو بدترین شرایط تنهاش بذاره؟!؟ اسمشو نوشتم فوری، جواب داد: جاااانممممممم براش فرستادم: اگه من یه روزی سرطان بگیرم چیکار میکنی؟!؟ عصبانی شد: خدا نکنه بیشعور... زبونتو گاز بگیر کلافه نوشتم: جواب بده... برام مهمه... اومدیم و شد... اونوقت چی؟!؟ ناراضی جواب داد: مهم نیست... باید خوب شی و برام بخندی... باهم برای لبخندت میجنگیم نوشتم: اگه ازدواج کردیم و بچه دار نشدم چی؟!؟ شکلک لبخند گذاشت: از پرورشگاه یه نی نی کوچولو میگیریم که جفتتون برام بخندین و دلم پر بکشه واسه لبخندتون ناخودآگاه لبخند زدم: اگه بقیه مخالفت کنن باهامون چی؟! اگه نذارن به هم برسیم چی؟!؟ جوابش پر از حسای خوب بود: قربونت برما... فکر و خیالای بد نکن... اون وقتم باهم جلوی همه ی دنیا وایمیستیم و به هم میرسیم آخر قصه! از هیچی نترس زندگی... با کل دنیا میجنگم واسه ی خوشحالیت... تو مال منی... فقط بخند نیشم باز شد و ذوق مرگ نوشتم: اگه صورتم بسوزه و دیگه نتونم لبخند بزنم برات چی؟!؟ بعد چند لحظه بالای صفحه اومد: شعر و غزلم ایز تایپینگ ـ خنده که فقط با لب نیست خب... نگاه چشمات میکنم و لبخندتو از رو نگاهت میخونم، سرمو میذارم رو قلبتو لبخندتو میشمارم، با کل وجودم میشم گوش و خنده هاتو میشنوم اون لحظه خوشبخت تر از من کسیم بود؟! فکر نکنم شیطنتم گل کرد و نوشتم: اگه قلبمم دیگه نزنه چی؟؟!!!!؟ درجا گوشیم زنگ خورد، تا جواب دادم با تمام توانش داد زد: دیگه نشنوم ازین چرت و پرتا... فهمیدی؟؟ بغضم گرفت، هیچی نگفتم زمزمه کرد: اونوقت قلب منم نمیزنه... دیگه نیستم تا کاریم کنم زیر لب گفتم: خدا نکنه اون شبو تا صبح روی پشت بوم نشست و تا خود سحر حرف زدیم و براش شعر خوندم امروز که از سر دلتنگی و بیکاری داشتم پیامای قدیمیو میخوندم چشمم خورد به همون پیاما دلم میخواست برگردم به همون روز صبح توی بیمارستان و کنار همون آدمی که میخواست همسرشو ول کنه و بهش بگم خیلی مردی که تا الانشم دووم آوردی، بهش بگم خیلی آقایی که تا همینجاشم پای قول و قرارات وایستادی لااقل، بگم خجالت نکشی یه وقت از کارت، بگم نترسیاا... از تو بدتراشم هست بگم هی تو! من نه مریضی لاعلاج گرفتم، نه درخت بی ثمر بودم، نه کسی جلوی به هم رسیدنمون ایستاد و نه لبخندم سوخته بود... بگم میدونم شاید نامردی مثل توام باورش نشه اما اونی که میگفت میمیره برای یه لبخندم... گریه هامم جلوی رفتنشو نگرفت ^^^^^*^^^^^ طاهره اباذری هریس
شبِ من بی تو به شر است ولی با این حال به گمانم که بخیر است شبت بی یادم به خدا هم نرسیده ست صدایم انگار شب بخیرت که سکوت منی و فریادم تو که آسوده ی خوابی، منِ بی خواب اما تا سحر در غم تو آه و فغان سر دادم هی غزل خواندم و هی شعر سرودم شب را هی خرابت شدم و از سر خط آبادم گرچه تو رفتی و در کنج قفس ماندم من بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم شب بخیر ای غم تو داغ دل بی تابم با تو شیرین شدم اما نشدی فرهادم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ طاهره اباذری هریس
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم