○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
چهارشنبه اخر ساله
چی می شد به جای ترقه و
رسم قدیم رو بریم
مثلا اونی که عاشقته بیاد از پشت بام خونه تو ن یه روسری اویزون کنه لب پنجره ای که تو نشستی
بلند بشی چند تا شکلات و اجیل و میوه همراه با عشقی بسیار بر گنج روسری گره بزنی و یواشکی با بوسه ای همراهش کنی
او برایت چشمکی با حجب و حیا بزند و از ان لبخند های جذابش بر لبش بنشاند از همان هایی که دلت را هوایی می کند و تو پاسخش را با گونه های سرخ شده از حیا و سری پایین افتاده بدهی از همان هایی که دلش را هوایی می کنی
باور کن زندگی در همان گذشته های بود که ما ارزوی سپری شدنش را داشتیم پس بی شک امروز هم همان اینده ایست که سالها انتظارش را می کشیدیم
دلهاتون شاد و لب هاتون خندان
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
o*o*o*o*o*o*o*o
میخواهم دست خودم را بگیرم و بروم سر قرارشان، رو به روی آدم جدید زندگیش بایستم و بگویم
خوب به من نگاه کن، چندتار موی سفید لابه لای موهایم می بینی ؟
انگشتش را روی خط اخم پیشانیم بکشم و بگویم
می خورد چند سالم باشد ؟
میخواهم بروم و بگویم
حواسش را جمع کند
دلش را
به یک آسمان ابری و زمین بارانی نبازد
قرار های زیر پنجرهی اتاقش را باور نکند
و دلش برای مکالمه های آخرشب غنج نرود
میخواهم بگویم
بعضی آدم ها عادت کرده اند، که رسالتشان چند تار موی سفید از زندگی هر آدمی باشد
میخواهم آرام در گوشش زمزمه کنم
دلت را گرم نکن، او اگر عاشق موی مشکی بود، دلش به همان نفر اول گرم می شد
o*o*o*o*o*o*o*o
وقتی آدم کسی را دوست دارد، همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او پیدا میکند، تا آخر عمر
بترس!
از او كه سكوت كرد وقتى دلش را شكستى
او تمام حرفهايش را جاى تو به خدا زد
خدا خوب گوش ميكند و خوب تر يادش مى ماند
خواهد رسيد روزى كه خدا تمام حرفهاى او را سرت فرياد خواهد كشيد
و تو آن روز درك خواهى كرد
چرا گفتند دنيا دار مكافات است
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
"احمد شاملو"