○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
چهارشنبه اخر ساله
چی می شد به جای ترقه و
رسم قدیم رو بریم
مثلا اونی که عاشقته بیاد از پشت بام خونه تو ن یه روسری اویزون کنه لب پنجره ای که تو نشستی
بلند بشی چند تا شکلات و اجیل و میوه همراه با عشقی بسیار بر گنج روسری گره بزنی و یواشکی با بوسه ای همراهش کنی
او برایت چشمکی با حجب و حیا بزند و از ان لبخند های جذابش بر لبش بنشاند از همان هایی که دلت را هوایی می کند و تو پاسخش را با گونه های سرخ شده از حیا و سری پایین افتاده بدهی از همان هایی که دلش را هوایی می کنی
باور کن زندگی در همان گذشته های بود که ما ارزوی سپری شدنش را داشتیم پس بی شک امروز هم همان اینده ایست که سالها انتظارش را می کشیدیم
دلهاتون شاد و لب هاتون خندان
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○