سهلاااااام بر خنگولستانیا چطورید یا بهترید ؟؟ ببخشید دیر به دیر میشه ،این نوشتن خاطرات ولی کم و بیش سعی میکنم هر وقتی تونستم بنویسم خببببب میخوام این سری خاطرات رو اختصاص بدم به خاطرات دوران عید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ عاقا من ازون بچگی قیافم یه جوری بود که این کره خرا و بچه های فامیل هی با خودشون میگفتن ایول چه حالی میده با لگد بزنیم توش شکمش *palid* *palid* اصن نمیدونم چه رازی داره ولی لامصبا همش در حال بالا رفتن از سر و کله ی منن حالا لگد زدن و بالا رفتن از سرو کله ی من به یه کنار *moteafesam* *moteafesam* کره خرا پاشون میره تو ظرف میوه و آجیل میوه و آجیلا پخش و پلا میشه و از جلوم بر میدارن *bi asab* *bi asab* یبار از اول عید دیدنی قفل کرده بودم روی پرتغالی که بر داشته بودم که بخورمش این کره خرا هی اذیت میکردن آخرم پای یکشون رفت رو پرتغال ریده شد تو پرتغال ، منم اعصابم خورد شد بجا پرتغال بچهه رو گاز گرفتم بعد بخاطر همین هوچ وقت منو جز بزرگترا حسابم نمیکردن با بیست و پنج سال سن هی مگفتن پاشو برو با بچه ها بازی کن خیلی راهکارا امتحان کردما *gerye* *gerye_kharaki* که این بچه مچه ها نیان سمت من مثلن سیبیل میزاشتم و همش تو حالت اخم بهشون نگاه میکردم البته یکمی جواب میداد مثلن یبار رفته بودیم عید دیدنی شیش هفت تا بچه قد و نیم قد بود تو اون خونه تا رفتم تو خونه قیافه خودمو اخمالو کردم و با یه مشت سیبیلم که داشتم هی چپ چپ نگاه بچه ها میکردم که یعنی نیاید سمت من میزنمتون *bi asab* *righo_ha* اینام یکمی اولش ازم حساب بردن صاف اومدن نشستن جلوی من هر شیش هفت نفریشون هی نگاه من میکردن بازیه مرگ و زندگی بود اگه نیشم باز میشد دهنمو سرویس میکردن منم همیطوری اخمالو هی نگاشون میکردم *vakh_vakh* *vakh_vakh* اولین حرکت تروریستی که زدن این بود که هی همیجوری که جلوی من نشسته بودن جلوی من ، منم با اخم هی نگاشون میکردم هی ادا اطفار در میوردن ، شکلکای خنده دار برام در میوردن *mamagh* *are_are* *palid* *mig_mig* منم کنج لبامو گاز گرفته بودم که اخمم باز نشه و حمله نکنن بم *bi asab* *righo_ha* کره خرا چقدرم مسخره میشدن با این قیافه های اخمخشون *vakh_vakh* *vakh_vakh* یعنی باکسنم پاره شد تا خودمو نگه میداشتم نخندم حرکت تروریستی بعدیشون این بود که همیجوری که داشتم اخمالو نگاشون میکردم یه سیب پرت کردن تو خشتکم باز با هر بدبختی که بود خودمو سفت گرفتم که نیشم باز نشه *khaak* *khande_dokhtar* و در آخرین مرحله کره خرا دور هم جمع شدن شروع کردن پچ پچ کردن بعد از بینشون یکی ازین کره خرا رفت تو حالت سجده حالت سجده :khak: :khak: و یواش یواش ، دنده عقب دنده عقب اومد کونشو چسبوند به من چوسید *fosh* *fosh* بعدم یواش یواش جلو جلویی دور شد رفت دوباره پیش کره خرای دیگه گفت بچه ها انجام شد *ieneh* *ieneh* خداییش دیگه نمیشد نخندم ، تا نیشم باز شد یهو انگار خیلی خوشحال شدن و گفتن هورا حمله و دهنمو سرویس کردن خدا نسیبتون نکنه ازین جونورای دوپا *help* *help* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ وقتایی هم که مهمون برامون میومد و مثل یه روزایی که یه روز از عید رو همه رو دعوت میکردیم برای مهمونی خونمون پره بچه های قد و نیم قد میشد بعد که جیغ و داد و سر و صدا زیاد میشد ننم میگفت اصخخخخخرررررر بیا برو این بچه ها رو سرگرم کن تو اتاقت *asabani* *asabani* منم میبردمشون تو اتاق باشون جن بازی میکردم میرفتم شطرنجو میوردم و مهره ی اسب رو میزاشتم وسط صفحه شطرنج چراغا رو هم خاموش میکردم میگفتم بچه ها بیاید میخوام براتون جن احضار کنم اینام کنار هم دیگه دایره ایی دراز میکشیدن و دستشون رو میزاشتن زیر چونه اشون *esteres* *esteres* منم رو به روشون داراز میکشیدم و نور مینداختم زیر صورتم که قیافم ترسناک تر بشه *pishnahad_kasif* *pishnahad_kasif* و شروع میکردم وِرد و جادوی الکی خوندن و صداهای عجیب غریب از خودم در اوردن و شلوغ کردن که مثلن جن باهام ارتباط بر قرار کرده *esteres* *esteres* اینام ساکت میشدن و خوب نگاه من میکردن یبار بعده شام داشتم سر گرمشون میکردم شکمم هم پره باد بود :khak: *khaak* همیجوری که جلوشون دراز کشیده بودم گفتم بچه ها احساس میکنم جن پشت سره منه بعدم زااارت گوزیدم *vakh_vakh* *vakh_vakh* گفتم وااااااییییی داره باتون حرف میزنه بعد یکی ازین برمجه ها گفت حرف نزد که گوزید *bi_chare* *tafakor* بعد من گفتم نههههههه جن ها اینطوری حرف میزنن و نا مفهومه *sheikh* *sheikh* بعد بوی لاش بلند شد تو اتاق دوباره یکی از این اخمخا گفت بوی گوز میاد *fuhsh* *fuhsh* تو گوزیدی مارو گول زدی بعدم یهو همه شلوغ کردن و جیغ و داد بعد یکیشون گفت اصخر الان جنه کجاس ؟؟ *Aya* *Aya* اون یکی گفت رفته تو کون اصخر حرف که میزنه اصخر میگوزه *khaak* *khaak* بعد یهو همه خر شدن میخواستن کونمو پاره کنن که جن رو بکشن بیرون و من خودمو تسلیم کردم *gerye* *odafez* و گفتم گوزیدم گوزیدم گوزیدم جن نبود بعدم کثافتا رفتن به همه گفتن که گوزیدم همانا بد جانورانی هستند هر چی بزرگ تر میشن خر تر میشن *righo_ha* *bi asab* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خب حالا که بحث جن و ترس شد بیاید یه خاطره خنده دار از جن براتون بگم آقا یبار نصف شد ساعتای سه و چهار شب بود تاریک تاریک ، ساکته ساکت بعد داشتم با لب تاب دنبال یه فیلم طنز توی آپارات میگشتم اینترنتم خیلی ضعیف بود دیدم فیلمو پخش نمیکنه اومدم رفتم با گوشیم شروع کردن پیام دادن و سرم گرم شد به گوشی بعد این لبتاب من خیلی یواش یواش شروع کرد به دانلود اون فیلمه خلاصه همه جا ساکته ساکت بود منم اصن حواسم به لب تاب نبود و درشو بسته بودم ولی همچنان در حال دانلود فیلمه بود یهو همچین صدایی اومد [audio mp3="/uploads/2019/03/hemat_jan_khatere_khande_dar.mp3"][/audio] download ◄ ► دفعه اول که گفت همّت ، بدنم یخ کرد و موهام کامل از ترس سیخ شدن ، حسابی ترسیدم همیطوری گوشامو تیز کردم ببینم درست شنیدم یا نه یهو دوباره گفت همت جان داشتم سکته میکردم ، فکر میکردم جنی چیزی تو خونه اس حسابی سنگ کوب کرده بودم نصف پشمام ریخت و داشتم سکته میکردم یه یهو این همّته خاک بر سر گفت بععععععلهههه نصفه دیگه پشمامم ریخت ؛ یعنی کامل ریدم به خودم بعد چون خیلی مسخره گفت بعله فهمیدم لبتابم فیلمه رو یواش یواش دانلود میکرده و پخشش میکرده خیلی ترسناک بود تا توی شرایطش نباشید متوجه نمیشید چی میگم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati* لیست خاطرات ◄
عاقا سال دوم هنرستان بود یه رفیق داشتیم فامیلش گلی زاده بود ؛ این مثه سمور بود لامصب ؛ هی فس و فس وسط کلاس ول میداد :khak: :khak: حالا ایناش به کنار لامصب یه سیستم رفتاری داشت که هر جا که بود تا میخواست فس بده میومد پیش من فِسشو میداد اینقد بقل من فِس داده بود که کلن بوی فِس گرفته بودم *ey_khoda* *ey_khoda* یبار سره کلاس زبان بود ، معلم داشت ریدینگ متن درسو میخوند منم از شانس جا نبود نشسته نبودم نیم کت دوم یعنی بین من و میز معلم یه نیمکت بیشتر نبود یهو دیدم مثه گوریل داره هِن هِن کنان میشینه رو نیمکت بچه ها تا ازون ور کلاس بیاد پیش من *O_0* *O_0* یه ثانیه میشست رو این نیمکت بعد تا معلم حواسش میرفت به کتاب میپرید به یه نیمکت دیگه تا رسید به من *narahat* *narahat* اومد نشست بقل من ؛ گفتم گُلی جون خودت خیلی ضایس ، نیمکت دومه بزار بریم همون نیمکت آخر هی فِس بده برا خودت *gerye* *gerye* خودشو یِوَری کرد و گفت دیگه دیره دیگه دیره *gerye_kharaki* *gerye_kharaki* یه فسی داد از خودش بیرون لامصب انگار سگ مرده بود تو شکمش بعدش مث شتر مرغ فرار کرد *amo_barghi* *amo_barghi* همیجوری که فرار میکرد این بوی فس پشتش به حرکت در اومد به هرکدوم بچه های دیگه میرسید پژمرده میشد میوفتاد دو سه نفر هم تشنج کردند بعدم نشت رو یه نیمکت به معلم لبخند میزد *labkhand* *labkhand* بچه ها هم یکی یکی بی تابی میکردند و به بقل دستیشون نگاه میکردند و میگفتند : تو بوودی !!؟؟؟ بعد همیجوری این حاله ی سموری تو کلاس پخش میشد استاد داشت ریدینگ میخوند آی گو تو اسکول اوری دِی ...... آی گو تو سرتون اخمخای بیشعور *bi asab* *bi asab* *bi asab* همین تا بوی فِس به دماغش رسید کنترل خودشو از دست داد سریع از کلاس فرار کرد بعد رفت یه ربع دیگه نا ناظم اومد گفت آقای ناظم اینجا یا جای منه یا جای این چسو ها *bi asab* *bi asab* ناظم هم عصبانی شده بود ؛ گفت رسیدگی میکنیم حتما بعدش رفت معلم زبانه گفت نفری پنج نمره از تک تکتون کم میکنم مثه خیار فروختمش گلی زاده رو والا من همیجوریش ده یازده میگرفتم پنج نمره هم کم میکرد صفر میشدم بعد معلمه بقله اسمش با خودکار قرمز نوشت _ چ وقت حضور غیابم میگفت گو#هی زاده اونم میگفت حاضر ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ برگی از دفترچه خاطرات شیخ المریض لیست خاطره های گذاشته شده تا به امروز ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم