*0*0*0*0*0*0*0* شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی روباه گفت: من روباه هستم شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن من آن قدر غصه به دل دارم که نگو روباه گفت: من نمی توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده اند شازده کوچولو آهی کشید و گفت: ببخش اما پس از کمی تامل باز گفت: اهلی کردن یعنی چه؟ روباه گفت: اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده ای است اهلی کردن یعنی علاقه ایجاد کردن *0*0*0*0*0*0*0* شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپری
@~@~@~@~@~@ ای کسانی که مدام می گویید ما زن بگیر نیستیم، کی زن می گیره ؟ همانا اگر نگاهی به ریخت خود شرایط خود و مواردی اینچنین کنید خواهید دید که اگر هم بخواهید بگیرید کسی به شما دختر بده نیست 😂😂 @~@~@~@~@~@ این وضعی که من میبینم چند سال دیگه دو تا پسر دارن حرف میزنن رضا : علی جون ابرو هاتو خیلی ناز برداشتی علی : قربونت برم الهی ، پیش همون آقا کریم رفتم رضا : کریم ،کدوم کریم ؟ علی: بابا کریم بلونده . همون آرایشگره که موهاشو مش استخونی میکنه دو تا دختر دارن حرف میزنن ژیلا : مرجان به اون سیبیل زنونت قسم وقتی لیلا اسمتو آورد می خواستم با چاقو دسته شاخیه دو تیکه اش کنم مرجان : ای ول بابا خیلی خانومی ، ولی ولش کن اینها مرام ندارن . سگو نباس با چاقو زد :))) 😂😂 @~@~@~@~@~@ این پسرایی که از سر تنبلی اسم هارو مخفف میکنن به فاطمه میگن فاطی به نازنین میگن نازی به آزاده میگن آزی به سوزان میگن سوزی الهی یه زن گیرشون بیاد اسمش باشه گوهر ببینم اونو میخوان چی صدا کن 😂😂 @~@~@~@~@~@ تاحالا دقت کردی ما ایرانی ها دروغ گفتن رو از صبح با گفتن پاشو لنگه ظهره شروع می کنیم؟ 😂😂 @~@~@~@~@~@ فقط توی ایران اینطوره ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻌﺪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻦ ﻣﯿﮕن ﺨﻮﺏ ﺁﻗﺎ ﺯﺣﻤﺖ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﺟﻠﻮ ﺗﺮ ﺁﻗﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﺁﻗﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﯿﺎﻁ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺁﻗﺎ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ (ﺳﺎﻋﺖ ۱ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ) ﺁﻗﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺩﯾﺮ ﻭﻗﺘﻪ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻕ ﺑﻮﻭﻭﻕ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺷﻤﺴﯽ ﺟﻮﻥ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺷﺮﻓﺠﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻭﺍ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﮔﻢ ﺩﯾﺸﺐ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺯﺕ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ 😂😂 @~@~@~@~@~@ آداب کادو دادن فقط در ایران اگه اصلا کادو ندهید، خیلی خسیس هستید اگه کادو ارزان بدهید، خسیس هستید اگه کادو کوچک بدهید،باز هم خسیس هستید اگه کادو ایرانی بدهید،بی تعارف باز هم خسیس هستید اگه کادو گران بدهید، اهل پز دادن هستید اگه کادو بزرگ بدهید، اهل پز دادن هستید اگه کادو مارک دار بدهید، اهل پز دادن هستید اگه اصلا کادو بدهید...حالا من این کادو رو چیکارش کنم !!؟؟ 😂😃😃 @~@~@~@~@~@ آرزوی ایرانیها در چند دهه گذشته دهه 50: اگه انقلاب بشه خوشبخت میشیم دهه 60: اگه جنگ تمام بشه خوشبخت میشیم دهه70: اگه خرابیهای جنگ رو بازسازی کنیم خوشبخت میشیم دهه80: اگه معجزه بشه خوشبخت میشیم دهه90: خدا کنه از این بدبخت تر نشیم 😥😅😅 @~@~@~@~@~@ آمریکاییا1زن دارن1معشوقه،اما معشوقشونو بیشتر دوست دارن آلمانیا1زن دارن1معشوقه،اما زنشونو بیشتر دوست دارند ایرانیا2تا زن دارن،3تاصیغه،6تا معشوقه،7تادوست دختر،آخرسرهم ننه شونوازهمه بیشتردوست دارن 😂😂 @~@~@~@~@~@ آیا شما میدانستید ما تنها کشوری هستیم که منشی خودش رو بیشتر از دکتر برای آدم میگره؟ 😂 @~@~@~@~@~@ آیا میدانستید : در بیمارستان های ایران مریض را (بیدار) میکنند تا قرص خوابشو بخوره 😅 @~@~@~@~@~@ خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد قورباغه ای در تله ای گرفتار بود قورباغه حرف می زد رو به خانم گفت: اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد قورباغه به او گفت: نگذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم هر آرزویی که برایت برآورده کنم، ۱۰ برابر آن را برای همسرت برآورده می کنم خانم کمی تامل کرد و گفت: مشکلی ندارد آرزوی اول خود را گفت... من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم. قورباغه به او گفت: اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر به دنبالش بیافتد و تو او را از دست بدهی خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او به جز من نخواهد ماند پس آرزویش برآورده شد بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد خانم گفت: می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین قابل توجه خواننده های مونث: این جا پایان این داستان بود. لطفاً صفحه را ببندید و برید حالشو ببرید ... 😂😂... @~@~@~@~@~@ كلاغي داشت پرواز ميكرد رو آسمون آبادان كه ميرسه و تحت تشعشعات آبادان قرار مي گيره ازش ميپرسن چرا قارقار نميكني ميگه سگ تو روحت كي ديده عقاب قارقار كنه 😂😂 @~@~@~@~@~@ به آبادانیه میگن عراقیا چطوری شما رو شکنجه میکردن؟ میگه نگو نگو دست و پامون رو میبستن نوار بندری میذاشتن 😂😂 @~@~@~@~@~@ زنبوره آبادانیه رو نیش میزنه آبادانیه میگه اوووف وولک کا یعنی ما گلم 😂😂 @~@~@~@~@~@ از خاطرات زن قلمراد :من تا ۵۵ سالگی فکر میکردم اسمم زهره هست آخه مامانم هر وقت مى خواست منو از خواب بیدار کنه میگفت :پاشو ظهره 😂😂 @~@~@~@~@~@ به سلامتي کسايي که ... براي داشتنشون لازم نيست با سياست باشي و نقش بازي کني ... همين که يک رنگ باشي کافيه @~@~@~@~@~@ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خنده دار **♥** با تشکر از هستی بابت جوکایی که برامون فرستاده
شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی ، دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد ! این میخ چهار سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده بماند چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟ همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت و این است عشق ! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه مشغول کارهای خود بودند ، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت دوست هستیم، مگر نه؟ پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟ پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد
:چوپانی تعریف میکرد *gorz* گاهی برای سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم *talab* و هنگام خارج شدن آنها،چوبدستی را جلوی پایشان میگرفتم طوری که مجبور به پریدن از روی آن میشدند پس از آنکه چندگوسفنداز روی آن می پریدند،چوبدستی را کنار میکشیدم *bi_chare* اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند *ieneh* تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند نه تنها گوسفندان *hazyon* که تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند مایل به باور چبزهایی که دیگران به آن باور دارند وقتی خودت را همصدا با اکثریت میبینی *gol_rose* وقت آن است که بنشینی و عمیقا فکر کنی
در مهد کودک های ایران ۹ صندلی میذارن و به ۱۰ بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته بعد ۹ بچه و ۸ صندلی و ادامه بازی تا یک بچه باقی بمونه بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن ....اما در مهد کودک های ژاپن ۹ صندلی میذارن و به ۱۰ بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم ۱۰ نفره روی ۹ تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه بعد ۱۰ نفر روی ۸ صندلی، بعد ۱۰ نفر روی ۷ صندلی و همینطور تا آخر با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هر کی باید به فکر خودش باشه اما در سرزمین آفتاب، چشم بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر و کار تیمی رو یاد میدن !!!"حتما نتیجه این بازی رو تو مترو و خط واحد دیدید که از روی هم رد میشن واسه صندلی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم