..*~~~~~~~*.. بیشتر ما آدمهای دقیقه نودیم قدر خوبیِ کسی که عاشقمان بود را وقتی میفهمیم که چمدان به دست میرود دقیقه نود یاد کارهایی که میتوانستیم بکنیم و نکردیم میافتیم دقیقه نود یاد حرفها و کارهایی میافتیم که حالا بخاطر گفتن و انجام دادنشان پشیمان هستیم امّا زندگی بازی فوتبال نیست که در وقتهای اضافی از روی شانس گل بکاریم. زندگی در همین لحظه دوست داشتن است بخشیدن و دل کندن و مرهمِ روی زخم بودن را به لحظه بعد نگذاریم دل خوش نکنیم به دقیقه نود، دل خوش نکنیم به وقتهای اضافه دلِ شکسته، عشقِ دیده نشده یک عمر هم کم است که مثل روز اولش شود
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دهان شماخروجی افکار شماست وقتی باز میشود سریعترین راه برای درک شخصیتتان دراختیار مخاطب قرار میگیرد مواظب ویترین شعورتان باشید تا افکار و وجودتان خریدارهای بیشتر داشته باشد
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ مسیر وراهت که درست باشد نه از بی مهری آدم ها دلت میگیرد نه با طعنه ها و کنایه ها ناامید می شوی آدم ها خصلتشان این است از تماشای سقوط بیشتر لذت میبرند تا پرواز ناامید نباش سقوط سرنوشت پرنده های ضعیف و بی دست و پاست عقاب ها فقط اوج میگیرند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یک روزهایی می آیند که از گفتنِ «خسته شدم » هم خسته می شویم یاد میگیریم که هیچکس در این دنیا نمی تواند برای خستگی ما کاری کند هیچ کس نمی تواند برای معشوقه ی از دست رفته ی مان شناسنامه ی المثنی گم شده یمان توی سفر حقوق دو ماه عقب افتاده مان استاد بداخلاقی که دو ترم متوالی حالمان را می گیرد دندان های خراب عصب کشی نشده و برای اینکه نوبت های دکترمان را همیشه آدم هایی با اسکناس های بیشتر مال خودشان کرده اند کاری کند . یک روزهایی می آیند که از گفتنِ خسته شدم هم خسته می شویم سعی میکنیم از آب پرتقال های خنکی که مامان دستمان می دهد لذت ببریم از اینکه امروز ، گل های شمعدانی گل داده اند از بوی خوب مایع لباسشویی روی آستین پیراهنمان از نخ کردن سوزن مادر بزرگ و شنیدن قربان صدقه ها با لهجه ی شیرینش از دیدن اینکه بابا، وسط آن افسردگی لعنتی با گل زدن تیم مورد علاقه اش سر کیف می آید ... دیگر از نق زدن خسته می شویم و از صدای خنده ی بچه ها موقع سرسره بازی، هوا کردنِ بادکنکشان یا خریدن پشمک های هم قد خودشان توی شهر بازی چشم هایمان می خندند یک روز از گفتنِ آن همه خسته شدم خسته می شویم و سعی می کنیم حالمان را به حادثه ها، بهانه ها و لحظه های خوب گره بزنیم یک روز ، از آن همه خسته بودن ها خسته می شویم و این خستگی چه قدر خوب است و این خستگی،چه قدر می چسبد .
#پارتسوم
انگار دست سرنوشت برای این خانواده زیبا نمینوشت و خوابهای بدی برایشان دیده بود. سارا در این سالها تمام تلاش خود را کرده بود که سوفیا همان دختر شاد و شیطون بماند؛ اما انگار زیاد هم موفق نبود، چون سوفیا بسیار منزوی و غمگین شده بود. سارا ترس سوفیا از پدرش را به خوبی حس میکرد و سوفیا هنگام دعواهای پدر و مادرش ساعتها گریه میکرد و از ترس میلرزید، البته سوفیا امروز، برخلاف همیشه لبخندهای دلربایی به یاد خاطراتش در روستا میزد و بعد از مدتها خوشحال بود سرعت ماشین لحظه به لحظه شدت مییافت و حال محمد بدتر میشد. سارا علاوه بر نگرانی همیشگیاش ذرهذره ترس نیز در وجودش شعلهور میشد نگرانی و ترسش بیشتر برای دخترک زیبا و کوچکش بود. محمد ناشیانه و با سرعت بالا، پیچها را دور میزد و گاهی از لاین جاده خارج میشد. سارا نگاهی به محمد کرد، محمد اصلاً در حال خودش نبود و سارا علت تغییر حال همسرش را فقط در مواد خلاصه میکرد محمد وقتی متوجه نگاه ترسیدهی سارا شد، با صدای خمار و کشیده شروع به صحبت کرد
o*o*o*o*o*o*o*o پروین فرزند یوسف اعتصام الملک آشتیانی در تبریز متولد شد فارسی و عربی را در دامن خانواده آموخت سرودن شعر را از هشت سالگی آغاز کرد نخستین شعرهایش را در مجله بهار به چاپ رسانده و مورد تشویق اهل ادب قرار گرفت از عوامل دیگری که موجب تقویت ذوق و پرورش استعدادهای شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی در آن روزگار بود تنها اثر او، دیوان شعری است که بارها چاپ شده است. دیوان او شامل قصاید و قطعات بسیار دلنشین است بیشتر قطعات خود را به صورت گفت و گو سرود که در اصطلاح ادبی به آن مناظره گویند سر انجام پروین در سال ۱۳۲۰ بر اثر بیماری حصبه درگذشت آرامگاه او در شهر قم، کنار صحن حضرت معصومه (س) قرار دارد o*o*o*o*o*o*o*o
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم