مردی مورچه ای دید که سنگ ریزها را روی هم میگذاشت پرسید ای مور چه میسازی . . . . گفت آپارتمان برا ننت این مورچه ها نکه کارشون سخته اعصاب ندارن 😂😁😂 ارسال شده توسط یاسمن ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ خانومی تعریف میکرد من و همسرم باهام بگو مگو کردیم از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم لباسم را از پشت گرفت و مانع خروجم شد در حالی که من اندوهگین و ناراحت بودم گفتم:از من دورشو نمیخوام حرفاتو گوش بدم سعی نکن منو راضی کنی بمونم من خیلی از دستت ناراحتم حتی نمیخوام صداتو بشنوم حتی یک کلمه پس خواهش میکنم ولم کن و هنگامی که سرم را به عقب برمیگردانم دیدم پیراهنم به دست گیره در گیر کرد و شوهرم در مکان خودش از خنده رودبر شده خدا هیچ کسو ضایع نکن 😂😁😂 ارسال شده توسط یاسمن ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ شب خانومه به شوهرش میگه منو چقدر دوست داری مرده میگه: ستاره هارو بشمار زن میگه:یعنی بی نهایت دوسم داری؟ میگه:نه بشمار خوابیت ببره اینقدر حرف نزنی 😂😜 ارسال شده توسط یاسمن ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ دختر ساعت باباشو برده ساعت سازی ساعت فروش: به بابات بگو موتورش خرابه دختر میگه: بابای من موتور نداره 206داره . . . . . میگن ساعت فروش رفته تو ساعت هر یک ساعت یبار میاد بیرن میگه کوکوکو 😂😁😂 ارسال شده توسط یاسمن ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفتم تو google store ف...یلتر ش.کن دانلود کنم . . . . . نوشته این برنامه برای کشور شما ارائه نشده است 😂 یکی نیس بگه اخ اخمخ جز ما کی فیل..تر ش.کن میخواد 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ توی فضای مجازی مدافع حقوق همه چیز داریم خداروشکر. . . . . . یعنی الان مثلا شما بیای بگی گوه نخور، یه عده بهشون برمیخوره که مگه گوه چشه؟؟ چرا نباید گوه خورد؟ 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به مامانم میگم : لایک به غذات . . . . . میگه لایک تو هفت جدو آبادتو اون عمه هات 😂 نمک نشناس، حیف اون غذایی که واست میپزم فک کنم نباید شصتمو میگرفتم سمتش 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ مامانم زنگ زده میگه کجایی؟ . . . . . گفتم تو پارک نشستم، چطور مگه!؟ گفت کنترل گم شده، پاشو ببین زیرت نیس 😂😁😂😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ با داداشم یه جا دعوامون شد 10 نفره ریختند سرمون وسطش دیدم داداشم هم با اونا داره منو میزنه گفتم چته شهرام؟ 😂 . . . . . گفت اینجوری از یه خانواده 2 نفر کتک نمیخورن 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ وقتی گراهامبل تلفن را اختراع نمود یک چیزی عجیب دید . . . . . . سه تماس بی پاسخ از جاناتای 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اون دنیا ما هم میتونیم علیه اعضاى بدن حرف بزنیم؟ . . . . من واقعا از باکسنم بخاطر گشادى زیاد شکایت دارم تمام موفقیتاى منو نابود کرده 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه بارم گوشیم از دستم افتاد رو لبتاپم LCD هردو شکستن . . . . . . برای اولین بار تو زندگیم با یه تیر دو نشون زده بودم 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ بچه هه تو کوچه میدوید باباش گف عزیزم خواهش میکنم کنار من راه برو . . . . . یادم افتاد بابا منم اینجور موقع ها میگفت گمشو بیا اینجا تا ماشین لهت نکرده 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ همسایمون با قربانی کردن گوسفند مخالفه، هرسال عید قربان میره از قصابی گوشت میخره . . . . . ایشالا که گوشتای قصابی اهدایی از خود گوسفندا باشه 😂😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ زن :یادته وقتی اومدی خواستگاریم بهت گفتم: واسه چی میخوای با من ازدواج کنی، چی گفتی؟ مرد :اره یادمه گفتم میخوام یکیو خوشبخت کنم زن :پس چرا نکردی؟ مرد :خوشبخت کردم دیگه زن :کیو؟؟؟؟ . . . . مرد :همون بدبختی که ممکن بود به جای من با تو ازدواج کنه 😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ زندگی متأهلی یعنی به همسرت مسیج بدی: ای عشق، خداوند نگهدار تو باشد . . . . . اونوقت جواب بگیری: یه بسته قارچ، آبلیمو، مرغ ، نون ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یارو تصادف میکنه بی هوش میشه میبرنش بیمارستان بعد از یه مدت به هوش میاد میگه : مثله اینکه تو بهشتم؟!؟ . . . . . زنش میگه : کوری نمیبینی نشستم کنارت !؟ 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ موقع خواب شوهر : گوشیارو کجا گذاشتی ؟ زن : بالا سرت شوهر : چرا بالا سر خودت نذاشتی ؟ زن : چونکه سرطانزاست . . . . یعنی عشق میچکه 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﺯﻥ: ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﻣﺮﺩ: ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻥ: ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻦ ﻣﺮﺩ: ﭼﻄﻮﺭﯼ؟ ﺯﻥ: ﺑﺮﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﺑﺠﻨﮓ ﻣﺮﺩ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺑﺎ ﺷﯿﺮ ﺑﺠﻨﮕﻢ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺗﯿﮑﻪ ﺗﯿﮑﻪﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭه ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮕﻮ ﺯﻥ: ﺭﻣﺰ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ ﻣﺮﺩ: ﮐﻮ؟ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺮ بی همه چیز؟ 😂😁😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ دختره کامنت گذاشته : من دزد شوهرم. خانمها حواستون باشه و گرنه شوهراتونو میدزدم حالا جواب خانمهای همیشه در صحنه . . . . ـ نه بابا ترسیدیم خب بیا شوهر من پیشکش ـ خدا خیرت بده تا حالا کجا بودی ـ چه خوب تو اسمونها دنبالت میگشتم رو زمین پیدات کردم ـ ببین من شماره 2 هستم. شوهرم ساعت 6 خونس دیر نکنیا 😂😜 ـ یه پولی هم دستی بهت میدم فقط بجنب ـ کجایی ؟ با اژانس برات بفرستمش ـ شوهر منو بذار تو اولویت ـ ببر ولی دیگه پس نمیگیرما ـ من شماره 2ام کجایی پس. با اژانس بیا پولشو حساب میکنم خودم 😂😁😂😂 ـ وا!!!!خانم شوهر من که الان رسید خونه. چرا الکی روحیه میدی خدا ازت نگذره خوشحالی منو نمیتونی ببینی ـ من شماره 2 هستم. شوهرم داره شام میخوره ها هنوز نرسیدی 😂😁😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ شوهر : خانوم ! غذا آمادس ؟ همسر : هنوز نه باید یه کمی صبر کنی شوهر : پس من میرم بیرون یه چیزی میخورم و برمیگردم همسر : لطفا فقط ۵ دقیقه صبر کن شوهر : یعنی غذا ۵ دقیق دیگه آمادس؟!؟ همسر : نه دیگه ! من ۵ دقیقه دیگه آماده میشم بریم بیرون 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس
دختره اَد کرده منو بعد بدون مقدمه پی ام داد مرسی از اَد کردنتون، خواهشا بهم پی ام ندین سوالای شخصی نپرسین، نزارین از accept کردنتون پشیمون شم من بی اف فاب دارم خیلی هم دوسش دارم الان3ساله با همیم خانواده هامونم در جریان هستن ایشالا اگه خدا بخد ماه آینده میان خواستگاری شما دوست دخدر داری؟ 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه بار با رفقا داشتیم با سرعت تو خیابون میرفتیم یهو یه یارویی خودشو انداخت جلو ماشین رفیقم فرمون رو چرخوند که نخوره بهش . . . . . . بعدش همه پیاده شدیم تا جایی که میخورد عین سگ زدمیش یارو اخراش میگفت حاجی ناموسا با ماشین میزدین بهم من گه میخوردم برم شکایت کنم 😂😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ، ﻟﭗ ﺗﺎﺑﺸﻮ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺭﻭﻣﯿﺰ، ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻟﭙﺘﺎﺑﺘﻮﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﭼﺮﺍ؟ ﺩﺧﺘﺮﻩ : ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﻗﺪﯾﻤﯿﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﺧﺎﻧﻢ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻣﯿﺸﻪ ﻟﻄﻔﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﯾﻦ؟ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻣﻮﺱ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﯼ ﻓﺎﯾﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ cut ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻣﻮﺱ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻣﻮﺱ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﯾﺪﻩ ﻭﺻﻞ ﮐﺮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ PASTE ﺭﻭ ﺯﺩ میگن فروشنده موس رو برداشت به خودش فرو کرد و تموم اطلاعات دختره رو تو خودش کپی کرد 😂😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ خاک بر سری ترین سکانس سریالهای دهه شصت این بود که وقتی شوهره از کار برمیگشت، زنه سر سفره شام بش می گفت "مو حامله یوم" 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفتم روانشناس گفتم احساس میکنم چند تا شخصیت دارم دکتر گفت شما اتفاقا اصلا شخصیت نداری 😂 گفتم چرا؟ 😂 گفت چون تیشرتتو کردی تو شلوارت 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یارو تو صف توالت عمومی بود، یکی ازش جلومیزنه ومیره توالت بیرون که میآد یقشو میگیره . . . . میگه : وجدانأ این ریدن حلاله؟ 😂😁😂😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه روز یه هواپیما سنگین میشه به مسافرا میگن بار های اضافیو خالی کنید اولی چاقو میندازه دومی تفنگ میندازه سومی بمب میندازه فرود میان بعد داشتن از شهری رد میشدن که از کسی که داشت گریه میکرد پرسیدن چی شده گفت زنم رفته بود نون وایی چاقو خورد تو سرش مرد دو قدم میرن جلو تر میبینن یه نفر دیگه داره گریه میکنه میگن چیشده میگه دخترم رفته بود بیرون تفنگ خورد تو سرش مرد ده قدم میرن جلو تر میبینن یکی داره میخنده میپرسن چی شده میگه من تو دسشویی بودم گوزیدم خونه بغلی ترکید 😂😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ تلویزیون گفت: محققان ثابت کردهاند شامپانزهها بدون هیچ چشمداشتی برای انسانها فداکاری میکنند . . . . . . بابام یه نگاه به من انداخت گفت ما که ندیدیم 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ سوار تاکسی خطی شدم دو قدم جلوتر یک مسافر گفت دربست . . . . یهو راننده با چشمانی معصوم به من گفت: تو لیاقتت خیلی بیشتر از منه، پیاده شو 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یارو میگه از بیست سالگی مستقل شدم رو پای خودم وایسادم 😂 گفتم ایول چیکار کردی؟؟ . . . . . گفت یکی از پاساژایِ بابام تویِ کیش رو ورداشتم واسه خودم کرایه دادم 😂 اذیت نشی اینقدر سختی کشیدی داداچ 😂😁😂😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ حیف نون از تیر برق میفته پاش میشکنه دکتر پماد میده میگه هر شب بمال به باکسنت . . . . . میگه: چرا اونجام؟؟!؟ میگه: اگه اونجات نمیخارید، نمیرفتی بالا تیر برق 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفتم پیش آخوند محلمون گفتم روزهی سکوت با چَت کردن هم باطل میشه؟ . . . . . نمیدونم چرا قرآنو گرفت رو سرش فرار کرد :/😂😁😂😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ما یه سری رفتیم تو یه موسسه خیریه که زندانی آزاد کنیم گفتن برنامهتون چیه . . . . . گفتیم حفر گودال تا زیر سلول پشمای همه ریخته بود 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به كسي كه دوستش داري بگو كه چقدر بهش علاقه داري و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي . . . . تا برينه بهت 😂 . . . . . . پابلو نرودا پس از اولين تجربه عاشقي 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یارو میره خونه میبینه زنش لخته بهش میگه چرا لختی؟ . . . . . میگه لباس ندارم 😂 یارو در کمُدو باز میکنه میگه بفرما این قرمز این زرد این آبی اصغر اقا بیا اینور 😂 😂 اینم نارنجی اینم بنفش 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﺭﻓﺘﻢ ﺣﻤﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ،ﺩﻣﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺣﺪﻭﺩ23ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ23ﺩﻗﯿﻘﻪ15.30 ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺏ ﻣﯿﻮﻣﺪ . . . ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ 4.5ﺛﺎﻧﯿﻪ 1ﻟﯿﺘﺮ ﺁﺏ ﻣﺼﺮﻑ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻮ 204 ﻟﯿﺘﺮ ﺁﺏ ﻣﺼﺮﻑ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﺑﺎ ﺍﺣﺘﺴﺎﺏ ﻫﺮ ﻟﯿﺘﺮ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ 5 ﺗﻮﻣﻦ، تو 1000 ﺗﻮﻣﻦ ﺍﺯ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﺼﺮﻑ ﮐﺮﺩﯼ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ 44000 ﺗﻮﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ 😂 . . . . . ﻣﻦ 😂 ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺩﺭ 3 ، 4 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﻭﻝ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ؛ ﺑﻌﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺵ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯿﺨﻮﺍم 😂😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ شوهره به زنش میگه: عزیزم ﺑﺮﻭ ﻳﻪ ﻧﻮﺷﻴﺪنی برام بیار ☺️😂 زن: ﻛﻮﻻ ﻳﺎ پپسی؟ مرد: کولا زن: لایت ﻳﺎ ﻋﺎﺩی؟ مرد : لاﻳﺖ زن: ﻗﻮطی ﻳﺎ شیشه مرد: قوطی زن : ﻛﻮچیک ﻳﺎ ﺑﺰﺭﮒ؟ مرد : ﺍﺻﻼ ﻧﻤﻴﺨﺎﻡ ، ﻭﺍﺳﻢ آﺏ ﺑﻴﺎﺭ 😂 زن: ﻣﻌﺪنی ﻳﺎ ﻟﻮﻟﻪ کشی؟ مرد : آﺏ ﻣﻌﺪنی زن: ﺳﺮﺩ ﻳﺎ ﮔﺮﻡ؟ مرد : ﻣﻴﺰﻧﻤﺘـــــــــاااا 😂 زن : ﺑﺎ ﭼﻮﺏ ﻳﺎ ﺩمپایی؟ مرد :ﺣﻴﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻥ 😂 زن: ﺧﺮ ﻳﺎ سگ؟ مرد : ﮔﻤﺸﻮ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﺎﻡ 😂 زن: ﭘﻴﺎﺩﻩ ﻳﺎ ﺑﺎ ماشین؟ مرد : ﺑﺎ ﻫﺮ چی ﺑــــــﺮﻭ ﻓﻘﻂ ﻧﺒﻴﻨﻤﺖ 😂 زن: ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻣﻴﺎی ﻳﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻡ؟ مرد : ﻣﻴﺎﻡ می کُشمت 😂 زن: ﺑﺎ ﭼﺎﻗﻮ ﻳﺎ ﺳﺎﻃﻮﺭ؟ مرد : ﺳﺎﻃـــــــــﻮﺭ زن: ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﻢ میکنی ﻳﺎ ﺗﻴﻜﻪ ﺗﻴﻜﻪ؟ مرد : ﺧـــــﺪﺍ ﻟﻌﻨﺘﺖ ﻛﻨﻪ... ﻗﻠﺒﻢ ﻭایساد 😂 زن: ﺑﺒﺮﻣﺖ ﺩﻛﺘﺮ ﻳﺎ ﺩﻛﺘﺮﻭ ﺑﻴﺎﺭﻡ ﺍینجا؟ . . . یعنی زنا تا این حد باحالن، اصلا حوصلت سر نمیره 😂 ارسال شده توسط فرنیک
روزی شیخ در کنار آتش به همراه مریدان نشسته بودند و بحث میکردند در همین زمان زني جوان به همراه بچه کودک خویش نزد شیخ آمدند و زن درخواست کمک کرد شیخ از زن جوان خواست مشکلش را بیان کند گفت یا شیخ دوتا مشکل دارم *haj_khanom* *haj_khanom* یکیش این کره خر که بسیار شیطنت میکند و امانم رو بریده است و گویی جنون دارد و به در و دیوار لگد میزد چند بار در گلدون های خانه رید هنگامی که من خواب بودم گوش من را گاز گرفت *bi asab* *bi asab* به مخرج خر همسایه نوشابه ریخت و خر گاز دار شد :khak: :khak: شیخ قاشق را روی اتش داغ کرد و قاشق داغ رو با فلفل پر کرد سکه ایی به زمین انداخت کودک دولا شد قاشق داغ رو کامل به کودک داخل کرد :khak: :khak: آتش از سوراخ های کودک به هوا بر خواست و دور مدرسه میدوید و مریدان با کپسول آتشنشانی دنبال او میدویدن تا او را خاموش کنن *dingele dingo* شیخ گفت مشکل دومت چیست ؟؟ زن جوان گفت : كه بعد از ازدواج مجبور به زندگي مشترک با خانواده شوهرش شده است و آنها بيش از حد در زندگي من و شوهرم دخالت مي كنند شیخ پرسيد : آيا تا به حال به سراغ کمد شخصیت رفته اند؟ زن جوان با تعجب گفت : البته كه نه همه حتی همسرم می دانند كه آن کمد متعلق به شخص من است ؛ شورت های من و لباس شخصی من داخل ان هستند *bi asab* *bi asab* و هر كسي كه به آن نزديك شود با بدترين واكنش ممكن از سوي من رو به رو مي شود *fosh* *fosh* هيچ يک از اعضای خانواده همسرم حتي جرات باز کردن کمد شخصی من را هم ندارند شيخ تبسمي كرد و گفت : این طبیعی است در همین حال مریدان پسر بچه رو به زور گرفتن و خاموش کردند و دور شیخ جمع شدند زن پرسید چی طبیعی است ؟ شیخ ادامه داد اين تقصير خودت است كه مرز تعريفي خودت را فقط به کمد محدود كرده اي تو اگر اين مرز را تا ديوارهاي اتاق شخصي ات گسترش دهي ديگر هيچ كس جرات نزديك شدن به اتاقت را نخواهد داشت زن با شنیدن این حکمت قوطیه فلفل رو خورد خشتک پاره کرد و به درون آتش پرید و بلند بلند میخواند خاطرات شمال محاله یادم بره اون همه شورت و حال محاله یادم بره مریدان نیز شورت زنانه پا کردند و همیدیگر را نگاه میکردند و جیغ میکشیدند میگفتن تو زواری پسر چقد نادونی اومدی زیارت یا که چش چرونی پسر بچه نیز بعد از شنیدن این سخن نوشابه به مخرج خود وارد میکرد و میگفت تو رو ریدم نفسم بند اومد دل من یکدفعه یک حالی شد نمی دونم خشتک من سنگین شد یا زمین زیر پاهام خشتک شد * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati* ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ داستان شیخو مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده توسط برو بچه های خنگولستان این سبک داستان ها رو هیچ جا پیدا نمیکنید بجز خنگولستان و هر جا دیدید بدونید از ما کپی شده لیست داستان های شیخ و مریدان ◄
یه دورانی از زندگیم حدود کلاس اول دوم راهنمایی به خاطر قد و هیکلم منو مینداختن نیکمت آخر و یا افت شدید تحصیلی مواجه شدم *fereshte* *fereshte* خلاصه سره کلاس دینی بود من و رفیقم نوید مث قدیم نشسته بودیم نیمکت آخر معلم نشسته بود پشت میزش ، بچه ها داشتن میخوندن خوندن رسیده بود به نفر اول نیکمت جلویی بعدش میشد بقل دستیش بعدش میشد نوید بعدش میشد من من استرس گرفته بودم یهو از خود بیخود شدم به نوید گفتم من باد پیچیده تو دلم اونم استرسش بیشتره من گفت با من حرف نزن الان خطو گم میکنم گفتم باشه ؛ خودمو یه وری کردم یه چس اسرائیلی زدم بقلش اینم یهو گفت چوسیدی ؟؟ منم گفتم با من حرف نزن خطو گم میکنم *vakh_vakh* *vakh_vakh* یهو گفت پییییییییییییف خاک بر سرت کنم :khak: :khak: شروع کرد فوت کردن و با دستاش بال بال زدن و چسو هول دادن جلو *fosh* بعد گفت فک کنم ریدی ؛ اصن بوش نمیره *ey_khoda* *ey_khoda* نوبت خوندن رسید نفر دومه نیمکت جلویی داشت میخوند از روی کتاب یهو ساکت شو بعد به بقل دستیش نگاه کرد گفت تو بودی ؟؟ *jar_o_bahs* بقل دستیش که کلن آسم گرفته بود انگار ، نفس نمیتونست بکشه *gij* یهو معلم گفت چرا نمیخونی ؟؟؟؟ *bi asab* *bi asab* بلند شد گفت عاقا اجازه اینجا بوی گوز میاد ، این نوید هی میگوزه حولش میده جلو *gij_o_vij* *gij_o_vij* معلمه عصبانی شد دره کلاسو باز کرد گفت نوید بیا گمشو بیرون ؛ احمقه خر *bi asab* *bi asab* بعد من وژدانم ناراحت شد بلند شدم گفتم *bi_chare* *bi_chare* اجازه ؛ این همیشه این آخر کلاس میگوزه و میچوسه حالمونه بهم زده من سیستم بویاییم از کار افتاده اینم هی میگفت اجازه دروغ میگه ما نبودیم خلاصه جفتی پرتمون کردن بیرون *fekr* *fekr* و بعد از این قضیه تصمیم گرفتم که ازون به بعد برم نیمکت اول بشینم و بچ#سم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ یه خاطره دیگه هم از این معلم و کلاس دینی بگم این معلم ما عادت داشت میومد کیفشو میزاشت سره میز ما که آخر کلاس بودیم بعد تو کلاس راه میرفت کیفش دقیق مثل کیف من بود ؛ ازین کیف دستی مشکیا یه روز نوید یه ربع دیر اومد از زنگ تفریح من نشسته بودم جای اون معلم تو مسیر برگشت سمت اول کلاس بود پشتش به ما بود *talab* *talab* اومد گفت پاشو بیا سره جات بشین منم همیجوری که لم داده بودم به آرومی انگشت شصتم رو بهش نشون دادم *good* یعنی لایک بعد اینم یهو ازخودش خروشید گفت بلند نمیشی نه ؟؟ فک کرد کیفی که رو میزه ماله منه کیفو گرفت پرت کرد سمت نیمکتای اون سمت کلاس منم تا این صحنه رو دیدم تشنج کردم *vakh_vakh* *vakh_vakh* نشستم کف زمین میزدم تو سرم و سایلنت میخندیدم اونقد گوشه لبام رو گاز گرفته بودم که لبام شتری شده بود تموم زورمو جمع کردم دستمو بردم زیر نیمکت کیفمو نشون نوید دادم یهو نوید مثل کسی که کابل چهارصد ولتی بش داخل کرده باشن شروع کرد اینور اونور رفتن و بدو بدو کیفو برداشت اورد گذاشت رو میز با تف تمیزش کرد بعدم خودشو زد به سر درد و سرشو گذاشت رو دستش منم که کف کلاس از خنده ری#ده بودم *vakh_vakh* *vakh_vakh* ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥** منتظر خاطرات بعدیم باشید *modir* *modir* لیست خاطرات قرار داده شده تا به امروز ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم