o*o*o*o*o*o*o*o هیچ چیز در زندگی چاب، او را برای این وضعیت آماده نکرده بود او بدون برادر و خواهر و حتی عموزاده و....بزرگ شده بود و حتی بچه قورباغه ای نداشت که از آن مواظبت کند حالا با یک نوزاد کله شق تنها مانده بود که شیونش تمامی نداشت و می توانست سرش را با شدت طوری به عقب بیاندازد که تقریبا ممکن بود روی زمین بیفتد او وحشی بود، خودش به من گفت. آنچه باید تحمل می کردند، وحشتناک بود o*o*o*o*o*o*o*o او را میشناسی؟ چانه ی بزرگش می جنبید، انگار چیز بد مزه ای را می جود نگاهم کرد. با اوقات تلخی گفت: میشناسم؟ البته که نه از اینجا داستان شروع شد معلوم بود دروغ می گفت o*o*o*o*o*o*o*o زندگی جعلی من اثر پیتر کری
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مرا میشناسی ؟ من همان دختری هستم که خودش را بغل میکند همانی که وقتی کسی میگوید خیلی خلی با لبخند میگوید به خل بودنم افتخار میکنم من همان دختر بچه ای هستم که گیاه و دار و درخت رو از آدما بیشتر دوست داره و اگه برگ یا میوه ی اون ها رو بچینه ازشون عذر خواهی میکنه همانی که توی خیابان به همه لبخند میزنه نه لبخندی از سر غرور ، لبخندی که ذره ای شادشون کنه کسی که خودش را دیوانه ترین آدم دنیا میدونه اما عاشق خودشه مرا دیده ای ؟ همانی که یه بخش خوب تو همه ی آدم ها میبینه همان که وقتی فیلم میبینه با شخصیت هاش حرف میزنه و انگشتش رو روی چشم های شخصیت های منفی میزاره و میگه کور شی همانی که بزرگ ترین آرزو هایش پرواز و داشتن یه خونه ی شکلاتیه همانی که برعکس اکثر مو فرفری ها عاشق پیچ و تاب موهاشه و از عینکی بودن راضیه راضیه همان که میتونه همیشه مشکی بپوشه و آهنگ های غمگین گوش بده و تو خودش باشع اما لباساش همیشه روشنه و با آهنگ هاش میخونه و قر میده کسی که اگر روزی دیوانه بازی در نیاره میمیره راستش من هم نه خودم را میشناسم و نه خودم را دیده ام فقط میدانم دیوانه بودنم را با تمام وجود دوست دارم
..♥♥.................. دیگه باید بیدار شی ، فک کن همش یه خواب بوده یه کابوس وحشتناک ، هر چی بوده دیگه تموم شده و تو هنوز زنده ای من آدم های زیادی رو میشناسم که روز های خیلی سختی رو گذروندن ، آدم هایی که تنهایی رو دیدن ، آدم هایی که شکست خوردن ، آدم هایی که تو تاریکی موندن ، سقوط کردن و آزار دیدن ، اما دوباره رو پاهاشون وایسادن و از نو شروع کردن وقتش رسیده که بلند شی و دست و صورتت رو بشوری و هر چیزی که آزارت میدن رو فراموش کنی ، فراموش کردن سخته می دونم ، اما این بهترین کاریه که می تونی انجام بدی ..♥♥.................. قهوه ی سرد آقای نویسنده - روزبه معین
^^^^^*^^^^^ زیباترین آهنگیست که شنیده ام،سیمایش زیباترین صورتیست که دیده ام،اونه مرا دیده و نه میشناسد،اما من اورا بیشتر از خودش میشناسم،مطمعنم خبرندارد جایی ازدنیا زیره سقف آسمانی که زندگی میکند دلباخته ای دارد که بندبند وجودش اورا طلب میکند حالم مانند مولاناییست که شمسش را ازدست داده بافرقی بزرگ که شمس هم اورامیخواست و رفت اما اومرا نمیشناسد و اصلا نیامده که برود،آرزویم برایش این است آنقدر خوب بخندد که نداند غم چیست ^^^^^*^^^^^ nazanin.a )
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ انسان هایی میشناسم که هنوز هم با چیز های ساده دلگرم میشوند.دور دنیا را نگشته اند اما دلشان اندازه ی دنیاست،کسانی که از اتفاقات کوچک زندگی لذت می برند و فراموش نکرده اند همین خوشی های کوچک و گذر است که آدمی را ایستاده نگه می دارد و خوشی های بزرگتری را به دنبال می آورد فهمیده اند گاهی لذت بخش ترین اتفاقات در کارهای کوچک پنهان است مثل نوشیدن یک فنجان چای بعد از خستگی یک کار طولانی،مثل ذوق دیدن دوستی قدیمی وسط بی حوصلگی ها،مثل گوش دادن آهنگ مورد علاقه، مثل شنیدن صدای باران و سیلی زدن نسیم خنک وسط تابستانی داغ،آب دادن گلدانی کوچک و هزاران هزار کار دیگر.انسان هایی را میشناسم که اگر ثروتمند ترین این شهر هم باشند باز هم لذت های کوچک زندگی را از یاد نمیبرند
سهلاااام 👋😘 من باز آمده ام آمده ام 💃😁 خب حالا زیادم ذوق نکنین گفتم فقط اومدم، نگفتم که بوستونم کردم ☺ 😎😂 درکل به خودتون مثلثل باشین یا مثلث همون که میگن باشین آره 😁☺ تواین پست یه کاره جالب انجامیدم 😁👹 درواقع یه کادو به چندتا ازبچه های خنگو که بیشتر میشناسمشون 😜 من چندتا ازبچه های خنگورو که میشناسمشون باتوجه به اخلاق و حالا لقبایی که تو خنگودارن به بعضی از شخصیت هایی کارتونی تشبیه کردم(البت با اجازه شوما😨)هرچی شد پای شماست چون من اینکارو برای شماکردم 😁😰 خبببب درادامهههه نام : میگو ،درکارتون پاکوچول ،خداشاااهده هروقت میبینمش یاده اصخر خودمون میفتم در واقع شیخ عزیز 😊😌 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ متاسفانه عکس گذاشتن محدوده واسه همین بقیرو الان نمیتونم بزارم توپستای بعدی بقیرم میزارم😁😘😍 باامیده شهیدنشدن توسط بچه ها🙏 خودافظ👐 . . . . . . . . نروبیرون توهم دعاکن😒😁
*0*0*0*0*0*0*0* واقعا نمیدانم از کجا شروع کنم! از آن نگاه ها یا از آن لبخندها؟ از آن دست های زیبا با آن ناخن های کشیده یا آن اندام خوش فرم؟ از آن چشمهایی که دوست داری یک تنه خودت را در آنها غرق کنی یا آن موهای کوتاه پسرانه که آن چهره ی ملیحش را که اکثر اوقات لبخندی بر لبهایش است،زیباتر میکند؟ از آن کاپشن مشکی رنگ که فقط به تن او زیباست یا آن کیف کج سفیدش؟ از آن صدای زیبایش یا آن مظلومیت نگاهش؟!از آن... و کلی از آن های دیگر که هیچ گاه تمام نمیشنوند و تنها و تنها،و فقط و فقط درباره ی او زیبا هستند و نه برای کس دیگر!زیرا او با همه فرق میکند اشتباه است که میگویند تنها خداوند نا محدود است،من کسی را میشناسم که او هم نا محدود است؛زیبایی هایش،صفت ها و خصوصیاتش،نگاه هایش،لبخند هایش و...،همه و همه ی اینها برای او نامحدود است زیرا هر چقدر هم که بگویم باز هم تمامی ندارد و اگر صدها سال هم که بشود عمر کنم باز هم هنوز نتوانسته ام زیبای ها،صفت ها،نگاه ها،لبخند ها و... او را بشمارم و برایتان درباره ی هر یک از آنها توضیحی بدهم هرچند او خودش جواب تمام خوبیهاست
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم