*0*0*0*0*0*0*0*
واقعا نمیدانم از کجا شروع کنم! از آن نگاه ها یا از آن لبخندها؟
از آن دست های زیبا با آن ناخن های کشیده یا آن اندام خوش فرم؟
از آن چشمهایی که دوست داری یک تنه خودت را در آنها غرق کنی یا آن موهای کوتاه پسرانه که آن چهره ی ملیحش را که اکثر اوقات لبخندی بر لبهایش است،زیباتر میکند؟
از آن کاپشن مشکی رنگ که فقط به تن او زیباست یا آن کیف کج سفیدش؟
از آن صدای زیبایش یا آن مظلومیت نگاهش؟!از آن...
و کلی از آن های دیگر که هیچ گاه تمام نمیشنوند و تنها و تنها،و فقط و فقط درباره ی او زیبا هستند و نه برای کس دیگر!زیرا او با همه فرق میکند
اشتباه است که میگویند تنها خداوند نا محدود است،من کسی را میشناسم که او هم نا محدود است؛زیبایی هایش،صفت ها و خصوصیاتش،نگاه هایش،لبخند هایش و...،همه و همه ی اینها برای او نامحدود است
زیرا هر چقدر هم که بگویم باز هم تمامی ندارد و اگر صدها سال هم که بشود عمر کنم باز هم هنوز نتوانسته ام زیبای ها،صفت ها،نگاه ها،لبخند ها و... او را بشمارم و برایتان درباره ی هر یک از آنها توضیحی بدهم
هرچند او خودش جواب تمام خوبیهاست