oOoOoOoOoOoO
امد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه می کرد گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه ادم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر توکمی زیادم و رفت
oOoOoOoOoOoO
افشین یداللهی