فهرست مطالب
اول بگم ک منو بلقیس باهم تویه مدرسه و تویه رشته (گرافیک) درس میخونیم روزه اول مدرسه بود ک توصف ایستاده بودیم منتظر بودیم کلاسامون مشخص بشه اسم بلقیس و ک خوندن کلاسش جدا ازمن بود خیلی ناراحت شدیم بعد من مامانموصدا زدم ک بیاد ب مدیر بگه اینارو پیشه هم بزارید خلاصه مامان بلقیس هم اومد مامانم گفت میریم بشون میگیم دخترخاله اید ؛ میخواین باهم باشید خلاصه رفتن ب باباهامون ،گفتن ک برن دفتر وقتی رفتن دفتر بابای منو بلقیس گفتن اینا باهم دوستن مامانم گفت دخترخاله ان مامان بلقیس گفت ، فامیله دورن مدیرمونو ناظممون هنگیدن و ما دوتارو گذاشتنمون پیشه هم خلاصه خیلی روزه خنده داری بود هرکی یه چیزی میگفت