♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
من بااستعداد بودم. یعنی هستم
بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم
یا یک چیز دیگر
ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یکجایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره
دستهایم را حرام کردهام
همینطور ذهنم را
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
صبر کردیم و صبر کردیم
همهمان
آیا دکتر نمیدانست یکی از چیزهایی که آدم را دیوانه میکند همین انتظارکشیدن است؟
مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند
انتظار میکشیدند که زندگی کنند، انتظار میکشیدند که بمیرند
توی صف انتظار میکشیدند تا کاغذتوالت بخرند
توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود، سراغ صفهای درازتر میرفتند
صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی
انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاقگرفتن میشدی
منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکردی تا بند بیاید. منتظر غذاخوردن میشدی و وقتی سیر میشدی باز هم صبر میکردی تا نوبت دوباره به خوردن برسد
توی مطبِ روانپزشک با بقیهی روانیها انتظار میکشیدی و نمیدانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
تمام غم دنیا در دلم ریخته و روی صندلی نشستهام و لیوان پنجم هم کنار دستم است
تلویزیون را روشن نکردم. به این نتیجه رسیدهام که وقتی حال آدم بد است این حرامزاده فقط حال آدم را بدتر میکند
یک مشت چهرهی خالی از روح که پشتسرهم میآیند و میروند و تمامی هم ندارند
احمق پشت احمق، احمقهایی که بعضاً مشهور هم هستند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
عامه پسند اثر چارلز بوکفسکی