فهرست مطالب
^^^^^*^^^^^ نگاهِ بیکلکات را دعای راهم کن برای لحظهی آخر کمی نگاهم کن رسید وقت وداع و دلم به لرزه فتاد به یک نگاهِ تَرَت عاجز و تباهم کن بگیر دستم و -جانا!- پناهِ جانم باش بریز اشکی و یکباره بیپناهم کن برای بدرقهام، آب و کاسه و قرآن برای زخمِ وجودم نمک فراهم کن من آن مسافر شبهای سرد و تاریکم شبی تو چاره برای شب سیاهم کن اگر که در شب غربت، ز ماه نوری نیست بیا و چهرهی خود را همیشه ماهم کن ^^^^^*^^^^^ جعفر مقیمیان