*~*~*~*~*~*~*~* تا یادم هست و از بزرگترها به من رسیده بود هرگاه تکه نان خشکی را درمسیر راه میدیدم به جهت احترام به رزق و روزی انرا برمیداشتم و در جایی دوراز لگدمال شدن قرار میدادمتااینکه یکروز با دوستم که نسبت به من سن وسال بیشتری داشت از مسیری میگذشتیم که به تیکه نان خشکی برخوردیم. قبل از اینکه من اقدام به برداشتن کنم دوستم با لگد کردن نان وفشار اوردن مضاعف نان خشک را خرد کرد وهمچنان براهش ادامه داد!! رفتارش باعث ازردگی خاطرم شد و اعتراض کردم که چرا....؟دوستم لحظه ای مکث کرد و درجواب دست من را گرفت وباز به محل ان نان خشک برگرداند. وگفت چه میبینیمن گفتم هیچی فقط نانی که تو لگد کردیگفت خوب دقت نکردی باز نگاه کناینبار که دقت کردم دیدم که مورچه های بیشماری هرکدام تکه ای ازنان را به نیش گرفته وحمل میکننددوستم گفت دراین چرخه هستی این نان تا درسفره من و تو قرار دارد رزق من و توست زمانیکه خارج شد مسیر دیگری را دراین چرخه هستی طی میکند و من با لگد کردن نه تنها ناشکری نکردم بلکه همکاری کردم چراکه حمل ان تیکه نان برای این مورچه ها و ان پرنده روی درخت مقابل مشکل بود و من با این کار م اگاهانه همکاری کردم