♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دیدن افتادن هر برگ درخت بر روی زمین
مرا به یاد روزهای آشناییمان می اندازد...صدای خشش برگها بر زیر کفشهایم
مرا به یاد چشیدن طعم عشق برای اولین بار،می اندازد
چکیدن قطرات ریز و درشت باران بر روی سر و بدنم مرا به یاد بی معرفتیهایش می اندازد
قدم زدن در زیر برف مرا به یاد خاطرات هرچند کممان می اندازد
سوز سرما مرا به یاد عمق نگاه هایش و واژه های پرمعنایی که از زبانش میشنوم می اندازد
نمیدانم بهار امسال میخواهد مرا به یاد چه چیز بیاندازد
شاید به یاد شیطنت بازیهایش،یا شایدم به یاد بی اهمیتی هایش...شاید مرا به یاد روزهای تنهایی ام بیاندازد ، اصلا شاید تنها مرا به یاد خودش بیاندازد
از بهار سالی که می آید بی خبرم چه برسد به تابستونش ...نمیدانم تابستان چه نقشه هایی برایم کشیده است
شاید باز هم میخواهد یادآور فاصله هایمان شود؟
اما هرچه که هست
آزرده خاطرم از این فصلهای بی رحم لعنتی