*~*~*~*~*~*~*~*
مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت . اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت. مردی که کنار جاده ایستاده بود. فریاد زد کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد: نمی دانم از اسب بپرس
و این داستان زندگی خیلی از ما است. گاه ما سوار بر عادتها و باورهای غلطتمان می تازیم، بدون اینکه بدانیم به کجا می رویم
*~*~*~*~*~*~*~*