چادری گلدار سرش بود که محکم از زیر چونه دو طرفش رو گرفته بود دست و پام رفتن رو دور بندری دلم ضعف میرفت
شهاب از کنارش رد شد و رفت تو ولی اون مثل طلبکارها بهم نگاه می کرد
ماشالا مشغله هاتون زیاده دزدی و از دیوار مردم بالا رفتن و مامور سرشماری و یهو اخماشو برد تو هم مگه نگفتم دیگه اینورا نبینمت
زبون خوش حالیت نمیشه نه، ببین آقای محترم
اردلان هستم
هرکی میخوای باش چی از جون ما میخوای که دم به دقیقه اینجا پلاسی، چیزی گم کردی؟ مرض داری؟ دیوانه ای؟ چته؟
انگار یه چیزی تو قلبم قل قل میکرد، دلم طاقت نمی آورد باید حرفم رو بهش میگفتم دل رو به دریا زدم و گفتم
من... من از شما خوشم میاد واسه همین همیشه میام اینجا تا شما رو ببینم
با بهت خیره شد بهم
چی؟ تو... تو چطور جرات میکنی زل بزنی به منو همچین حرفی بزنی؟ خجالت نمیکشی؟ ببین پسره ی بیشعور پررو اگه یه دفه فقط یه دفه دیگه سر راهم سبز بشی من میدونم با تو الانم گم شو برو خونتون علاف بی حیا
درو محکم کوبید به هم
خدایا من چرا اینجوری شدم، زدی پس کلم، چم شده که جوابشو ندادم
من یه مرگیم هست دیگه اون اردلان سابق نیستم اگه بودم مثه ماست نگاهش نمی کردم تا هرچی از دهنش در میاد بارم کنه
میزدم تو دهنش، من عاشقش شدم
آره دلم رو دادم به اون دختر بی رحم که حتی اسمشو نمی دونم