برو بچ قوانین این مدل پست ها اینطوریه هر کسی اندازه ی دو سه جمله داستان رو پیش ببره
و جوری ادامه بدید که داستان به شکل یکنواخت باشه
توجه کنید که رعایت نوبت خیلی مهمه
من نوبت رو یاد آوری میکنم
در آخر داستان رو داخل یه بخش از پاندا میزاریم
خب داستان اینه
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
با امدن بهار جنگل هم حس و حال دیگری پیدا کرده بود انگار درختان تنومند تازه متولد شده بودند و صدای لالایی باد گوشنواز تر از همیشه
یه روزی توی جنگل چنتا از حیوونای جنگل میخواستن برن
به گشت و گذار
هوا هوای عاشقانه بود
یه سمور ، خرگوش ، و فیل توی مسیر بودند
که چشم عاقا سمور و عاقا فیله و عاقا خرگشه
به یه خانوم سمور یه خانوم خرگوشه یه خانوم فیله خوشکل میوفته حسابی چشمشونو میرگن میرن پیش خانوما
و سمور،خرگوش و…
سعی کردند به خانما نزدیکتر بشن وباهاشون حرف بزنن
مسیری بینشون فاصله بود تا برسن به اونا
و تو مسیر شروع کردند با هم همفکری کردند که چطوری از این خانم های همجنس خودمون دلبری کنیمو توجهشونو جلب کنیم
فیل گفت
منکه هیکل درشتی دارمو سیکس پک نیازی ، ب دلبری نیس
خرگوش نگاهی بهش انداخت و با تمسخر گفت اره واقعا چ هیکلی چ سیکس پکی
چه اعتماد به نفسی داری
حالا اگه منو بگی هم خوشکلم
هم زرنگم
مهم ترازهمه باهووووشم
خیلی زودتوجه اون خانم خوشکله رو به خودم جلب میکنم
که سمور گفت : هه
برو مینیم باو من از همتون بهترم دندونا تیزن خوشتیپم
خلاصه اینا داشت بحث میکردن که یه دفعه یه ماشین شاسی بلند جلو خانوما گرد کرد خانوما با اشتباق داخل ماشین و نگاه کرد یه فیل یه خرگوش یه سمور خوشکل بود خانوما ذوق مرگ شدن سوار ماشین شدن رفتن اونام نا امید به راهشو ادامه دادن
اصلا رفتند تو افق محو شدند ولی باخودشون گفتند هنوز امیدی هست به راهشون ادامه دادند تا اینکه به یه جایی رسیدند که
به جایی رسیدن که براشون مثل بهشت بودباناباوری به اونجانگاه میکردندوازتعجب گفتند
فیل گفت : وای بچه ها بخاطر اینکه نرفتیم و قسمت نشد مخشون رو بزنیم فکر کنم خدا مارو اورد داخل بهشت
و بسیار خوشحالی کردند و خشتک به سر کشیدند و اواز خواندن و مشغول به رقصیدن بودن که
یهو اهنگ قطع شد و فیل به دنبال دلیل قطع شدن اهنگ بود که خرگوش خودش شروع به خواندن کرد با صدایی دلنواز که همه را جذب خود می کرد
خرگوش برای خودش میخوند
سیه دخته هاجرو ، خودومو تو گِل میپلکونوم و بعد خودش رو توی گل و لجن میپلکوند
بقیه هم وقتی دیدن که خرگوش اینقدر توی حس و حال رفته
هر کسی یه نقشی عهده گرفت
مثلن فیل گفت من پرژکتورم
و شروع کرد پشت سره هم به گفتن سبز ، قرمز ، آبی ، بنفش
سمور هم دید که همه رفتن تو حس
اونم گفت منم دود میدم بیرون و شروع کرد به چوسیدن که
یهویی همون خانمای خوشکل ازپشت دشت ها پیداشون شد
حالا از کجا ازاونجا سردراورده بودنو کسی نمیدونس
خرگوش که توحس حال خودش بودیهوخشکش زد وصدای فیل که داشت صداش میزدو نمیشنید
یهوفیل عصبانی شدو
اوی حواست کجاست؟
خرگوش اشاره کرد به خانوما فیل نگاه کرد گفت خدا مرگم نده این جیگرا اینجا چیکار میکنن بچه بیاین ایندفعه واقعی تورشون کنیم خرگوش گفت یه نقشه دارم
یکمی تو فکر رفت وگفت اینا حیفند از دستشون بدیم باید بشون بگیم ما خیلی پول داریما از این حرفا،مطمئنم مخشونو میزنیم ولی باید یه ماشین داشته باشیم،فیل گفت فهمیدم باید…
یکمی تو فکر رفت وگفت اینا حیفند از دستشون بدیم باید بشون بگیم ما خیلی پول داریما از این حرفا،مطمئنم مخشونو میزنیم ولی باید یه ماشین داشته باشیم،فیل گفت فهمیدم باید…
ماشین اون حیوونای خوشتیپ رو بدزدیم. خرگوش گفت اخه چطوری اونا رو پیدا کنیم؟ که یهو اون حیوونا هم به جمعشون اضافه شدن…
سموره بدون نقشه قبلی پرید وسط گفت بهههه سلام داوشای خودم ✋
خعلی چاکریم
خعاکه کف سُمتونیم اصن
این فیله نره خر و این خرگوش مُردنی ام غلامتونن اوستا
فیل که دید داره سمور چرب زبونی میکنه برای اینکه جلب توجه کنه همه رو به چوس فیل دعوت کرد
فیل که دیگه چس فیل خیلی روشون تاثیر گذاشت و از خوردنش کیف کردن تصمیم گرفت یه کار و کاسبی براش را بندازه و پولی به جیب بزنه
خرگوشم پیش خودش گفت ای بابا
ایناکه دارن خودشیرینی میکنن
دارن به منافع خودشون میرسن
حالامن چه غلطی بکنم
(یکیم زدتوملاج خودش)
وباخوداخمخش گفت
خاک تواون سربی مغزت بکنن
یعنی ادعای باهوشی میکردما
حالا چه کنم
که دید
بهتر من آق داداشامو گول بزنم
دعوتشون میکنم به خونمون زنگ زد به ننش گفت ننه مهمون داریم غذا آماده کن ننه ش گفت
غلط کردی که مهمون دعوت کردی فک کردی من حوصله پختو پز دارم ور پریده،اگه دستم بهت نرسه
خلاصه اصلا بیخیال شدو
در همین حال که همه در فکر مخ زدن این خانومها بودند
ناگهانی عذای بزرگ از سمت خداوند نازل شد و همه به خر تبدیل شدن
و صدای سگ دادن
نتیجه : هیچ وقت تو فکر مخ زدن نباشید
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
نوشته شده توسط
شیخ المریض
مهدیس
یاسمن
مریمTKD_چوریوک
خوشگل ننم
سحر _ همشهری
پروفوسور شادی
رویا