من از اون اولش انگار مطعلق به این خونواده نبودم
مثلن یبار بچه بودم تقریبا هفت هشت ساله
نمیدونم سال تحویل بود یا شب چله
همه خاندان دور هم جمع بودند
بعد ننم نشسته بود داشت حرف میزد منم جلوش دراز کشیده بودم پامو انداخته بودم دور ننم این هی حرف میزد
منم باد تو شکمم جمع شده بود
یواشی بقلش یه چس مکزیکی دادم
یهو گفت پیییییففففف منم دیدم میخواد آبروم بره با آروم با پاش هول دادم تو پهلو هاش
:khak: :khak:
یهو دیدم دستشو مثل گرز رستم برد بالا میخواست بکوبه وسط شکمم
یعنی اگه جاخالی نمیدادم ع#نم میپاشید به دیوار
*ey_khoda* *ey_khoda*
اونقدر محکم میخواست بزنه که جا خالی دادم دستش خورد زمین دستش شکست یک ماه تو گچ بود
آخه شما بگید یه چس ارزش داره بخاطرش بچتو بکشی ؛ یعنی یه مادر نباید چس بچشو گردن بگیره ؟؟
*bi_chare* *bi_chare*
حالا این هیچی
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
یبار شب خواب بودیم
داشتم با هنزفیری آهنگ میگوشیدم
ساعتای دو و سه
یهو دیدم همه جا میلرزه
تو نگو زلزله میاد بلند شدم ببینم چه خبره
یهو دیدم یه نفر مث جن بو داده از رخت خواب بلند شد فرار کرد رفت
*narahat* *narahat*
بعد دیدم یکی دو سه دقیقه بعد داره آیفون میزنه
رفتم ببینم کیه
دیدم بابامه
*narahat* *narahat*
میگه بیاید بیرون زلزله اومده
یعنی مث خیار فرار کرد
:khak: :khak:
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
یبار دیگه بچه بودم تقریبا هشت نه سالم بود
داشتم با پسر عموم بازی میکردیم
*dingele dingo*
یهو یه بچه قلدره کچلی اومد جلو یکم برا ما ادعاش اومد
یکم حولمون داد و ول کرد رفت
*jar_o_bahs*
من به پسر عموم گفتم با این چوب که تو دستمه بزنم تو سرش ؟؟
اونم گفت بزن بچه پرو میاد برا ما شاخ بازی در میاره
منم همون چوبی که تو دستم بود پرت کردم بالا
این چوبه چرخید چرخید چرخید
*gij* *gij*
زاااااارت خورد تو سره پسره با دوبرابر قدرت دوباره رفت تو هوا
یهو دیدم پسره مث گوزدیلا از همه سوراخاش آتیش میاد بیرون
برگشتم به پسر عموم بگم بفرار کن
دیدم رفته تو خونشون از پشت پنجره داره نگاه میکنه
منم یهو شروع کردم شلنگ تخته انداختن مث بوقلمون حامله پریدم کنار بابام
این پسره هم اتیش از همه سوراخاش میزد بیرون خون جلو چشماشو گرفته بود
اومد مارو یه فصل سیر کتک زد جلو بابامون و رفت
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
انشا الله بخش دوم مهر پدر مادرم رو هم میزارم
*vakh_vakh* *vakh_vakh*
**♥** شب یلداتون جلو جلو مبارک *ghalb_sorati*
لیست خاطره های قرار داده شده تا به امروز ◄