♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم
در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز
در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است
بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند
به کودکی ام بنگر… هرچند خودم تو را گم میکنم اما ….تو پیدایم کن
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دوست مجازی من
چند وقت است برایت مینویسم
و تو میخوانی
و گاهی تو مینویسی و من میخوانم
دوست مــــــــــجازی من
بین ما هیچ نقابی نیست
این روزها درد دلهایمان را
به زبان نمی آوریم
تایپ میکنیم
مانده ایم اگر این دنیای مجازی نبود
روی دیوار احساس چه کسی مینوشتیم؟
افسوس مجازی هستی
پشت هر یک این مانیتورها یک مخاطب خاص نشسته است
میخواند،فکر میکند،گاهی هم گریه میکند،یا میخندد
برای چند دقیقه هم که باشد از دنیای واقعی مرخصی میگیری
مینشینی برای دل خودت
گاهی هم شب و روز میچرخی در این دنیای رمز دار
ولی میدانم
قدر تمام لبخندهایت تنها هستی
اگر همدمی بود که مجازی نمیشدی
دوست مــــــــــجازی من
گاهی آنقدر بیخود میشویم بین یک دنیا دروغ و اعتقاد
فراموش میکنیم خودمان را
دور میزنیم منطق و باورهایمان را
میخندیم ؛ گاهی هم دروغ میگوییم
آنقدر که با تو راحت هستم با خودم نیستم
نمیدانم
شاید این معجزه ی " مـــــجازی بودنت " باشد
دوست مجازی من، بودنت را قدر میدانم و دوستت دارم