♦♦---------------♦♦ من درسم را خوب خوانده بودم آماده برای کنکوری موفق همه چیز داشت خوب پیش میرفت از روی برنامه قبلی با تست ادبیات شروع کردم که ای کاش این کار را نمیکردم سوال اول آرایه ادبی بود شعری از هوشنگ ابتهاج "بسترم ...صدف خالی یک تنهاییست و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری...." و نتیجه این شعر کنکوری با رتبه افتضاح بود و من سر جلسه کنکور تمام داستان های خفته در این شعر را به چشم دیدم دیدم که اینگونه پریشان شدم همه سرگرم تست زدن و پسرکی سرگردان در خیابان نمیدانم هوشنگ ابتهاج را نبخشم یا مشاور را که گفت با ادبیات شروع کن، حتما صد میزنی هیچ کدام فکر این جا را نکرده بودیم که قرار است طراح سوال با یک شعر نیم خطی گذشته را گره بزند به آینده فدای سرت دانشگاه آزاد زیاد هم بد نیست
خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتون سه روز توی نوبت بودم، سعی میکنم خلاصه بگم حرفام رو که زیاد وقت نگیرم گوش میکنم راستش همه چیز برمیگرده به سیزده سال پیش، وقتی عاشق بوی دخترونه ی مقنعه ی مدرسش بودم! من نقشه کشی میخوندم و دیوونه ی بازیگری، اونم ریاضی میخوند اما جای معادله و عدد دوست داشت بدونه تو سر آدما چی میگذره سال آخر دبیرستان بهترین روزای زندگیمون بود، نیم ساعت قبل از زنگ آخر از دیوار مدرسه میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخورده جلوی در مدرسه منتظرش بودم اون هیچ وقت نفهمید که من واسه هزینه ی فلافل و سمبوسه ی مسیرِ مدرسه تا خونه تمام طول هفته تکالیف نقشه کشی بچه هارو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون حالمون خوب بود که خوردیم به کنکو من از کنکور متنفرم خانوم دکتر، از تغییر مسیرهای یهویی متنفرم به هم قول دادیم هر جفتمون توی یه شهر قبول بشیم، انتخابمونم شیراز بود من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشته ی مورد علاقشو به دوری مون ترجیح داد و رفت منم باید میرفتم سربازی، این دوری من رو عاشق تر میکرد و اون رو دلسردتر! حق داشت خب، اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم، آخه من وقتی ازسربازی برگشتم مجبور بودم برم سرکارو جایگزین پدر کار افتادم باشم لا به لای سختیای زندگی داشتم دست و پا میزدم که برگشت بهم گفت من و تو راهمون خیلی وقته سواشده، بهتره دچار سوتفاهم نباشیم به همین راحتی گفت سوتفاهم و رفت پی تفاهمی که توی همه چی دنبالش میگشت الا دلِ من که براش لرز میگرفت بعد از سیزده سال هفته ی پیش جلوی محل کارم یه نفر زده بود به ماشینم و کارت ویزیتش رو گذاشته بود و رفته بود اسمش رو که روی کارت دیدم اول باورم نشد اما بعد ازکلی پیگیری فهمیدم خودشه ماشینم قراضه تر از این حرف هاست که برم پی خسارت اما به عنوان مریض وقت گرفتم، مریضش بودم خب انقدر توی کارش بزرگ شده که واسه دیدنش سه روز توی نوبت بودم انقدر فکرش پرته که بعد از این همه حرف زدن هنوز داره نگاهم میکنه و نفهمیده من همون سوتفاهمی ام که بزرگترین تفاهم زندگیم رو ازم گرفت...اینا همه حرفای من بود خانوم دکتر، اما نیازی به نسخه نیست، شما سیزده سال پیش نسخه ی من رو پیچیدی یه ماه پیش وقتی توی بلیط فروشی سینما دیدمت همه ی اون روزامون از جلوی چشمم ردشد، اون تصادف ساختگی رم ترتیب دادم که ببینمت...که شاید بتونیم دوباره دچار اون سوتفاهم بشیم! میخوام فردا ظهرجلوی مدرسه ی دوران دبیرستانمون ببینمت فردا قول دادم زن و بچم رو ببرم سینما بعدش بریم فلافلی، همون فلافلی نزدیک مدرستون...راستش من هنوز دیوونه ی بازیگری ام...بازیگر خوبی ام شدم...سیزده ساله دارم زندگی رو بازی میکنم، یه بازی بی نقص
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ سلام✋حالت چطوره؟ حال احساست چطوره؟ یعنی الان دقیقا چه احساسی داری؟ چی؟ بنویسش...احساستو همین الان رو یه کاغذ یا حتی گوشیت بنویس دقیقا چه احساسی داری با دقت بنویس؛ چون میخوام یه چیزی بهت بگم... اون جمله ای که الان نوشتی، ماهیت اتفاقات آینده ی نه چندان دور زندگیتو مشخص میکنه گرفتی چی شد؟ مهمه که در لحظه زندگی کنی مهمه که مدام از خودت بپرسی؛ من الان دقیقا چه احساسی دارم؟ مهمه که بر احساست نظارت داشته باشی و آگاهانه انتخابش کنی چون احساس الان تو تک تک اتفاقای بعدی تو رو رقم میزنه. ممکنه بگی؛ من به رد شدن تو کنکور، هیچ وقت فکر نکردم اما رد شدم؛ چرا؟ چون زمانی، احساس نگرانی و غم شدید در وجودت داشتی اون حس، اتفاقی رو برات رقم می زنه که دوباره تجربه اش کنی... دقیقا همون احساسو ممکنه بگی خب برای همه اتفاقای غم انگیز می افته، آدم ناراحت میشه... میخوام بهت بگم دقیقا، اما کِشِش نده اون اتفاق غم انگیزو نکن نشخوار ذهنی و هی مدام، نرو وسط انرژیای سیاه اتفاق بدی افتاد، غمگین شدی، گریه کردی... باشه... وقتی آگاه باشی به این که احساس الانت ماهیت اتفاقات بعدی زندگیتو رقم می زنه، زودتر خودتو جمع و جور می کنی و بر غم ات غلبه می کنی احساس اضطراب، اتفاق مضطرب کننده میاره؛ احساس شادی، اتفاق شاد موضوع اینه که احساس تو، اتفاق و جریانات زندگیتو میسازه و دیگه نمیپرسه آیا اینا رو دوست داری یا نه؟ چون خودت قبلا دستورش به کائنات دادی پس هربار یادت رفت هر بار ذهنت نشخوار غم و استرس و نگرانی که هزااار ماشالله همه تون توش استادین، راه انداخت؛ سریع احساستو یه گوشه بنویس به کلماتی که نوشتی دقت کن و حالا از خودت بپرس آیا می خوای اتفاقای زندگیت بر مدار اون بچرخه؟ اگه نه سریع احساستو عوض کن چه جوری؟ کمترین کار اینه که فکر نکنی... اینو که دیگه میتونی؟ آره فکر نکن تمرکز کن رو دم و بازدمت و در لحظه باش فقط باش بدون فکر کم کم بدون این که متوجه شی احساست رو به بهبود میره و کم کم ذهنت عادت میکنه، نشخواراشو عوض کنه
^^^^^*^^^^^ سلامممممممم به دوستای گلم و خنگولستانیای عزیز راستش این یجور متن و نامه خداحافظی، من به خاطر کنکورم و حجم درسام نمیتونم دیگه بیام در خدمت هم باشیم😢 البته تا بعداز کنکور فقط این بحث ادامه داره انشالله کنکورمو که دادم اینقدر میاااام که همه ازدستم عاصی شن یعنی دخیخاااا سیصد روزو خورده ای نیستمممم دلم واسه همتوووون تنگگگگ میشه دلم واسه شیخک و خان گفتناش، ستارو سیبیل کلفت گفتناش واسه تونی واسه لک لک،و کلااا همههه که اسمشون الان تو ذهنم نیست تنگگگگ میشهههههه امیدوارم زودتر تموم شه این موقع دعا کنین واسم که بتونم تو کنکورم موفق شممم 🙏😇 التماس دعا دارمممم 🙏😇 😊 من همیشه به یادتونم شماهم منو فراموش نکنین 😊 😠😁 چه خلطا بیخود که منو فراموش کنین😠😁 همیشه نقل مجلستون من هستم و خواهم بود 💜💜 دوستوووون دااااررررممممم 💜💜 دلم واستوووون میتنگهههههه خیلیییییی 😢💓 ^^^^^*^^^^^ تا درودی دیگر بدرود دوستدار شما بانو 💓
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ همیشه دختر کم حرفی بودم نه اینکه حرف نداشته باشما؛نه . کسی رو پیدا نمیکردم که حرفامو بفهمه .واسه همین همیشه توی اتاق دربسته ی خودم با خودم حرف میزدم . با خودم گریه میکردم . با خودم میخندیدم . یجورایی همیشه من بودم و خودم؛شایدم اون خودما تو بودی سال کنکور سال خیلی سختی برام بود چون میرفتم کتابخونه و دیگه اتاقی نبود که توش بتونم حرف بزنم یجورایی شیش ماه با هیچکی حرف نزدم؛شیش ماه هیچ آدمی تو زندگیم نبود . بعد شیش ماه که کتابخونم رو عوض کردم با دختری آشنا شدم که خیلی شبیه من بود؛مثل من بلند بلند میخندید و با دیوونه بازیاش بقیه رو میخندوند . مثل من باید حرفاشو از چشماش میخوندی . مثل من داد نمیزد ولی اگه به چشماش نگاه میکردی کر میشدی یه روز وسط خستگی درسا نشستم تورو براش زار زدم از این عشق گمشده که چند ساله تنها دلیل حال خوب و بدمه گفتم . گفتم از دخترکی که دل و دینشو به چشمای مشکیت باخت . از "جانم بفرمایید"هات گفتم . از وقتایی که از جلو مغازه رد میشدم و قایمکی از گوشه ی چشم تورو نگاه میکردم و لبخند میزدم . از وقتایی که یه بهونه پیدا میکردم و میومدم تو مغازه ولی همین که "جانم بفرمایید" رو میگفتی حول میشدم و کارمو یادم میرفت نه اینکه کارمو یادم بره ها؛کارم که دیدن تو بود . اون بهونه رو یادم میرفت . از دفترچه ای گفتم که برای دیدنت توش چوب خط میکشیدم و وقتی میدیدمت تاریخشو میزدم و کنارش رنگ لباسی رو که پوشیده بودی مینوشتم یا مثلا مینوشتم اون روز با ته ریشت دیوونم کردی یا نه؟!؟ میبینی گمگشته جان؟!؟!تو دیگه اون راز سر به مهر نیستی که این همه سال تو دلم نگهش داشته بودم . من تورو به زبون آوردم . من بالاخره فاشت کردم قبل اون هروقت یکی بهم میگفت دوست دارم با هزار و یک دلیل بی منطق از خودم میروندمش . چی میگفتم خب؟!؟!میگفتم اینهمه سال عاشق یکی ام که حتی اسمشم نمیدونم؟!؟!میگفتم یه "جانم بفرمایید" این بلارو سرم آورد؟!؟ ولی حالا دیگه دلو زدم به دریا حالا وقتی یکی بهم میگه دوست دارم با لجبازی تمام زل میزنم تو چشماشو میگم:ولی من نه . میگم من یکی دیگرو دوست دارم اونوقت میشینم تورو مو به مو براش تعریف میکنم تا بفهمه هیچ شانسی واسه بردن دلم نداره اصلا این دخترک زده به سرش میخواد انقدر عشقتو به رخ همه بکشه تا خدارو چه دیدی شاید داستان عشق اونم مثل لیلی و مجنون شایدم شیرین و فرهاد بشه و انقد دهن به دهن بچرخه تا بالاخره به گوش تو برسه من همه ی این دیوونگی ها همه ی این انتظارهارو به جون میخرم تو فقط زحمت بکش و قول بده این داستانو بشنوی و آب دستت بود زمین بذاری و به دادم برسی تو فقط قول بده بیای
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ یکی تو بیست و سه سالگی ازدواج میکنه پنج سال بعدش بچه دار میشه،یکی تو بیست و هفت سالگی ازدواج میکنه یه سال بعدش بچه دار میشه یکی جهشی میخونه تاکنکور قبول بشه ولی قبول نمیشه،یکی عادی میخونه و سال اخر تلاششو بیشتر میکنه و قبول میشه یکی دانشگاهشو بجای چهار سال تو سه سال میخونه ولی کار پیدانمیکنه،یکی چهارسال میخونه وبعدش یه کارخوب گیرش میاد میبینی دوست من بعضی وقتا شرایط خیلی ناامیدکننده میشه اما همون شرایط از ما آدم درستی میسازه!تو هیچوقت از کسی عقب نمیمونی مطمئن باش زندگی همیشه قابل پیش بینی نیست
یکی از مشکلات دوران تحصیل اینه که وقتی گرسنت می شه نمی تونی درس بخونی وقتی هم که سیر می شی نمی تونی درس بخونی ولی مشکل اصلی تر اینه که حد وسط نداره یا گرسنه ای یا سیر @~@~@~@~@~@ قربون مادری که اگـه ۱۰۰ تـا پـریز خالی هم باشه برا وصل کردن اتو گوشیِ تو رو از شارژ در می آره @~@~@~@~@~@ دقت کردین دو جا جاذبه زمین هیچ شمرده شده یکیش تو خارج از جو زمینه یکی دیگشم تو کارتون فوتبالیست ها @~@~@~@~@~@ دوسـتـای واقـعـی پشت سر هم حـرف نـمی زنـن جمع می شن با هـم پشت سر بـقیـه حرف می زنن @~@~@~@~@~@ آیا می دانید چه کسی اولین بار ماست رو کشف کرد ؟ آیا می دانید چه کسی اولین بار آن را با خیار قاطی کرد ؟ آیا می دانید چه کسی به آن گردو و نعنا را افزود ؟ لامصب خیلی حال می ده هرکی بوده دمش گرم @~@~@~@~@~@ به بعضیا باید گفت من اصلا به آنتی ویروس اعتقاد ندارم چون ویروس های لپ تاپم بر اثر کهولت سن از بین میرن @~@~@~@~@~@ یه ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﯽ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻣﻦ ﻓﺤﺸﺶ ﻣﯽ ﺩم ﺳﺮﯼ ِ ﺁﺧﺮ ﮐﻪ ﻓﺤﺸﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺯﺩه ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻧﻤﺎ یه همچین آدم احساساتیه @~@~@~@~@~@ تو خونه شما هم کاربرد توری پنجره اینه که نذاره پشه ها از خونه برن بیرون ؟ @~@~@~@~@~@ با اعصاب خراب اومدم نشسنم به داداشم می گم دیدی چی شد ؟ امروز نه ورزش کردم نه وزن کم کردم مرتیکه نامرد دراومده می گه : چرا وزن کم کردی مگه نرفتی دستشویی ؟ @~@~@~@~@~@ چقدر خوبه وقتی که داری جوجه کباب درست می کنی خودش بچرخه و بگه : اینجام نپخته این دانشمندا چی کار می کنن پس ؟ الکی دارن فقط حقوق می گیرن @~@~@~@~@~@ دختر مورد علاقت مهریه ش رتبه کنکورش نباشه صلوات @~@~@~@~@~@ قرص کامل پشه کش تو اتاقم دود کردم به طوری که اجسام از فاصه ۲۳٫۵ میلیمتری قابل رویت نیستن بازم پشهِ می آد زیره گوشم ویز ویز می کنه اشک تو چشام جمع شد یاد فیلم جان سخت ۴ افتادم یه لحظه @~@~@~@~@~@ بعضیا هم هستن اینقد ماهن که می خوای هی نگاشون کنی چیه؟ چرا زل زدی به من؟ @~@~@~@~@~@ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ می کنم ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻣﮕﺲ می گرفتم ﺑﻬﺶ ﻧﺦ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ می گرفتم بال هاشو می کندم می بستمش ﺍﻭﻥ ﺳﺮ ﻧﺦ ﺑﻌﺪ ﻣﮕﺲ ﺳﺎﻟﻤﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ می کرد ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﮑﺴﻞ می کرد می برد ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ اشک تو چشام جمع می شد آخه ﻻﻣﺼﺐ خیلی ﺻﺤﻨﻪ ﯼ ﭘﺮﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ @~@~@~@~@~@ ﺑﯿﺎ ﺩﻭﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺱ ﺑﯿﺎ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﺸﯿﻢ ﮐﻢ کم @~@~@~@~@~@ به بعضیا باید گفت عزیزم تو از شعورت استفاده کن قول می دم اگه تموم شد من بازم برات می خرم @~@~@~@~@~@ ﺑﻪ ﮐﺎﻓﻪ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﻨﮕﯿﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺯﺭ ﻧﺰﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ۲ ﻫﻔﺘﺲ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺷﺪﻩ @~@~@~@~@~@ ﻣﺎ ﺩﻣﺎﻍ ﻓﺎﺑﺮﯾﮑﯿﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﺍزﺩﻣﺎﻏﻤﻮﻥ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﻣﺎﻍ ﻋﻤﻠﯽﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﻮﺵ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ @~@~@~@~@~@ هر وقت یکی یه جوک خیلی بی مزه براتون تعریف کرد الکی بلند بلند بخندین وگرنه فکر می کنه متوجه نشدین جوکشو تکرار می کنه و بیشتر حالتونو بهم می زنه @~@~@~@~@~@ بعضیا ﺑﺎ ﻋﯿﻨﮏ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻋﯿﻨﻪ ﻫﻨﺪﻭﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻥ ﻋﯿﻨﮑﻮ ﺑﺮ می دارن ﺍﺻﻦ ﺗﺼﻮﺭﺍﺗﻪ ﺁﺩﻡ ﻟﻪ می شه @~@~@~@~@~@ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺍﺻﻦ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻦ! ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﯾﮑﻤﯽ ﻫﻢ ﻋﺸﻖ ﻭ ﯾﮑﻤﯽ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﻭ ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﺧﺮﯾﺪ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ترجیحا ﺑﺎﻻﯼ ۴ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ۲ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮ زعفرانیه ﯾﻪ ﻭﯾﻼﯼ ۱۰٫۰۰۰ ﻣﺘﺮﯼ ﺗﻮ ﺷﻤﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺩﺍ ﺳﺮ ﺩﺭ نمی آرین @~@~@~@~@~@ هیچوقت همسرتون رو به خاطر عیب هایی که داره سرزنش نکنید چون اون بنده خدا به خاطر همین عیب ها بوده که نتونسته از شما بهتر پیدا کنه ^^^^^*^^^^^ امیدواریم از مطالعه این بخش از جوک ها خوشتان امده باشد. امیدوا یم هم شه خنده بر لبانتان باشد ^^^^^*^^^^^
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم