►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
ما دیگه، اون نوجوونای قدیم نیستیم که با شنيدن سينوس
کسینوس خندمون بگیره
بزرگ شدیم،نه؟
بچه کوچیکا بهمون میگن خاله، عمو
قدمون چند هوا بلندتر شده
دیگه، دستمون به کابینت بلندای اشپزخونه میرسه و پامون
...با، گاز و کلاچ
بعضيامون انقدر بزرگ شدن رفتن پی سیگار
بعضيامونم نه، دیدن غم و غصه شون دود کردنی
!نيست، نشستن خوردنش
ما دیگه، روزای برفی لیز نمیخوریم
نه که زمین یخ زده لیز نباشه ها
فقط یاد گرفتیم باید با احتیاط قدم برداریم که با مخ نریم تو
...زمین
قلبامون چی شد راستی؟؟
بعضيامون دل شکستن ،خیلیامون دل شکسته
...ن ، بعضيامون دل باخته و بعضيامون دل تنگ
ما خیلی وقته که دیگه بچه نیستیم
ولی پیر شدیم یا بزرگ ؟؟
...اینه که، جای بحث داره
🖤🥀
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
یه بار شنیدم دلبر به یکی میگفت
من با دست چپم دنده عوض میکردم
چون دست راستم تو دست اون بود
گورِ پدرِ گیربُکس
میخوام یه دیقه دیرتر از دو بره سه
اصلا میخوام نره سه
دستشو ول کنم بخاطر یه صفحه کلاچ؟
🖤❤️🖤❤️
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
@~@~@~@~@~@
ی خاطره از ریقیدن یکی از آشناها میخام براتون بگم
*vakh_vakh*
طرف میگف
یکی از همکارام رفیق فابریکمه
ینی افتضاح باهم صمیمی هستیم
*modir*
ی روزتو اداره رفیقم از تو اتاق بلند شد رف سمت ته سالن ک یکم عقبتره و دشوری و آبدارخونه اونجاس
منم فک کردم رفته دسشویی
یواشکی رفتم نقشه خبیثانمو اجرا کنم
*shool_maghz*
همینک وارد قسمت دشوریا شدم
یدفه بلند زارررررررتتت گوزید
منم گفتم
ناز نفستتت قنارییی
*malos*
کلاچو بکش داداچ ایطوری ک پاره میشی
*palid*
بعدشم دستمو پر آب کردم از بالا در ریختم رو سرش و فلنگو بستم
*shadi*
همینک از دشوریا بیرون اومدم
دیدم رفیقم لیوان چایی ب دست از آبدارخونه اومد بیرون
:khak:
بش گفتم مگ دسشویی نرفتی
*fekr*
گف ن باو رفتم چای بنوشم
*are_are*
قضیه رو براش تعریف کردمو رفتیم تو یکی از اتاقا منتظر موندیم ببینیم کدوم بدبختی تو دشووری بود
*khaak*
عاقا چشتون روز بد نبینه
رئیس اداره بود
*chakeram_nokaram*
با یقه شیخی و ریش و سیبیل و کت و شلوار
تا نصفه خیسسس آب
*ieneh*
حالا اون دسای بندریتو بیار بالا
نعرهه بزن
*narahat*
پیام اخلاقی
اگ ی وختی تو ی اداره ای مشغول بکار شدید
ببینید ک رئیس ادارتون کی میره دشوری و ی نقشه حسابی بکشید
مثلا تو ی سطل بریقید و از بالای در دشوری رو سرش خالی کنید
*gil_li_li_li*
@~@~@~@~@~@