* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
بود شیخی زیرک اما گوزو هی میخندید به هرچیز گوهو
بود ستار کاکولیه سیاه زیرک اما راستگو.
بود یاسی دختر نانازی باادب بود و کمی دروغگو
بود حبه حامیه ستارو هی میگوزید در هر جا آن ریقو
بود سلین دختر بد و عنو هی میرید رو سر شیخکو
آه از تونی که ندانم کیست ولی گویند رفته و دگر نیسن😔
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
دوستان ناراحت نشین واقعا قصد بدی نداشتم
دوره ی دانشگاه یه قسمتی از زندگیه که خاطرات تلخ و شیرینش از ذهن انسان پاک نمیشه
چون یه سیکل از زندگیمونو اونجا تلف کردیم
دوره ی دانشگاه برا من همیشه خاطره انگیز بوده
بخصوص که پسر آرومی نبودم
بز درونم با خر درونم زیادی بیش فعال بودن
برا همین آتیشی نبود که نسوزونم
^^^^^*^^^^^
تو کلاس یه بچه خرخون داشتیم که خیلی هم بد ذات بود
از اونایی که از سر و کول همه بالا میرن تا خودشونو به قله برسونن
البته پیشرفت خوبه
ولی نه به قیمت لِه کردن بقیه
القصه
این بشر دوپا خیلی ادم گندی بود
محال بود برا اینکه خودش تک باشه تو کلاس
زیراب کسیو نزنه..کسیو خراب نکنه
مثلا اگه قرار بود اخر ترم..کلاسها رو زودتر تعطیل کنیم..که بیشترش هم پیشنهاد اساتید بود
یعنی استاد میگفت اگه همتون باهم نیاین کلاسی تشکیل نمیشه
حالا این نکبت عنتر برقی همه رو تشویق میکرد که کلاس نیان..اما خودش میومد و گند میزد به همه چی
یبار دقیقا از عمد باعث شد تا یکی از دخترای دانشجو که سر جلسه ی امتحان داشت برا اینکه نمره بگیره؛تقلب میکرد گرفتار بشه
قصه از این قرار بود که اون دختر بدبخت داشت از رو جزوه مینوشت..این نکبت متوجه میشه
و چون پشت سر دختره نشسته بوده
همون لحظه دستشو بالا میگیره که مثلا سوال داره..مراقب هم میاد و مچ دختر بدبخت گرفته میشه
بعد اون جریان دیگه همه اونو شناختن و بایکوت شد
اما این کم محل شدن براش کم بود..باس ادب میشد
چندتا از بچه ها تصمیم گرفتن سر و کله رو بپیچن و یجا تنها گیرش بیارن و آردش کنن
اما این نقشه ی خوبی نبود..بالاخره لو میرفتن
تا اینکه اومدن پیش من
و خواستن کمکشون کنم
منم که سرم درد میکرد برا اذیت کردن
^^^^^*^^^^^
دانشگاه ما یه استخر سرپوشیده داشت که سانس های مختلف برا پسر ها و دخترها بود
به بچه ها گفتم سر کلاس بیان پیش من از استخر بپرسن که کی میشه رفت و اینا
بعد طوری که این متوجه بشه من ساعت های سانس پسرونه رو میگم
چند روز بعد دوباره بیان و هی بمن اصرار کنن که چکار میکنی مفتی چندسانس میری استخر
بعد من اروم یه مشت حرف الکی میزنم و شما آخ و اوخ کنین مثلا وانمود کنین که عجب راهی یاد گرفتین
بقیه ش رو بسپارین بمن
القصه
یه ده روز شد تا این فیلم ما جواب بده
یروز اول صبح..اون شازده پسر منو کشید کنار و گفت
قصه چیه میگن تو چندساعت تو استخر میری و پول نمیدی
بهش گفتم نه..اینطور نیست
از اون اصرار و از من انکار
تا اینکه اخرش گفتم بهش
توی استخر..اون دوش ها هست که موقع خروج میری خودتو اب میکشی
برو اونجا..بی سر و صدا..در رو از داخل ببند..یه نیم ساعت بعد..سانس جدید که شروع شد..بیا قاطی ملت و
حالشو ببر
نقشه م گرفت
فردا این جناب زرنگ صبح اول وقت میره استخر..بعد از تموم شدن سانس..میره تو اتاقک دوش..همونجا میمونه تا سانس بعد
غافل از اینکه سانس بعد مال خانوما بوده
^^^^^*^^^^^
هیچی دیگه
حراست منو خواست
گفتن این بابا میگه راهنماییش کردی
منم گفتم
من گفتم بره تو اتاقک تا سانس بعدی
نگفتم که بره وسط سانس خانمها
پس خودش کرم داشته
وانگهی
من بگم بیوفت تو چاه
باس بره بیوفته؟
یه مدت اذیتم کردن
اما خب
به اخراج شدن یه ادم رذل و آشغال می ارزید
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
اون عهد بوق،موقعی که رفتم دانشگاه
همه ی ذهنیتم از دانشگاه یه محیط رسمی با یه عده دانشجوی همه چی تمام با یه تعداد استادِ شسته روفته بود
وارد که شدم دیدم این صدا و سیما کلا ما رو اسکول کرده
عامو ملت هر کاری میکردن الا درس خوندن
البته ناگفته نماند که اون بیست سال قبل خب خیلی جو دانشگاهها بهتر بود
^^^^^*^^^^^
القصه
بعد دوترم که به محیط اشنا تر شده بودیم
هنوزم تو این فکر بودم اگه یروز یهو تو راه پله
خیلی اتفاقی به یه دانشجوی دختر
تنه زدم و جزوه هاش پخش زمین شد
بعد حتما باید ازدواج کنم؟
کلا تو این توهمات بودم که یروز توی راهروی دانشگاه
یه صدای لطیفی بگوشم خورد
خیلی عجیب بود که اون صداهه داشت فامیلی منو میگفت
برگشتم دیدم بعععععله
یکی از همکلاسای خودمونه
یه دخترخانم خیلی باکلاس و متشخص
خبر داشتم که باباشم از اون مولتی میلیاردرای شهره
یه صداهای گنگ و نامفهومی هم بگوشم میخورد
انگار صدای هلهله و شادی بود
انگار قرار بود یه اتفاق خیلی خفن و رومانتیک بیوفته
یه لحظه ذهنیت هام قاطی شدن
پیش خودم گفتم
چرا اینجوری پس؟
مگه نباس تو راه پله بهم بخوریم و اینا
بعد فکر کردم خو لابد اینم یه مدل دیگه س برا ازدواج که برام تعریف نشده
بعدش فکر کردم
حالا که داریم متاهل میشیم
ماشین چی بخریم
بنز خوبه
بی ام و خوبه
ولی بهتره برا اول کار یه ماشین ارزونتر بخریم تا درسمون تموم بشه
بعد که خونه مونو تبدیل به یه ویلای لاکچری کردیم
بعد من بنز میگیرم
خانمم هم یه بی ام و کروک
^^^^^*^^^^^
همینطور داشتم به شرکت نداشته م و سفرای خارجی و اینا فکر میکردم
یهو دختره با یه لبخند غلیظ
و چشمانی پر از اشک
بهم گفت
آقای آریافر
خیلی ببخشیدا
پشت شلوارتون پاره س
یهو بنز و شرکت و ویلا و ازدواج و همه چی دود شد رفت هوا
بسرعت نور دستمو به پشت باسنم زدم
و دیدم
اشهد ان لا اله الا الله
بسم الله القاسم الجبارین
انا لله و انا علیه راجعون
شلوارم از زیر خشتک تا پس کمرم جر خورده
حالا اینا هیچی
اون شورت مامان دوز رو که داشت به ملت عرض ادب میکرد رو کجام کنم
تازه اونم هیچی
اون صد نفری که کف سالن ولو شده بودن
نکنه من باعث شدم از خنده بمیرن؟
خونشون گردم نیوفته یا خدا
دختره که کف سالن پهن شده بود و هلیکوپتری میرفت
^^^^^*^^^^^
القصه
یه یکهفته ای که دانشگاه که هیچی
از خونه هم بیرون نمیومدم
بعدشم اجبارا خودمو به بیعاری زدم و انگار نه انگار که چیزی شده باشه میرفتم دانشگاه
بماند که هرچی متلک تا عالم هستی بود نثارم میشد
ولی تجربه های خوبی کسب کردم
مثلِ
صدا و سیما و این فیلما همش الکیه
تو دانشگاه حلوا خیرات نمیکنن
یهو میبینی گوه خیرات میکنن
هر صدایی بگوشم رسید تحت هر شرایطی پشت سرمو نگاه نکنم
ازدواج تو دانشگاه خر است
هر شلواری خریدم پنج سری با جوالدوز خشتکشو خودم بدوزم
من الله بح بحون
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
روز دانشجو مبارکا باشه